🌿🌹✨
هول شده بودم.دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟ باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود.
عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد. یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش و گفت:همه شهدا رو ته کانال هم می چید .آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید.اصلاً این پسر خستگی نداشت.
گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن ، پس از کی داری حرف می زنید؟
گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش ، موهایش این جوری بود ... ، لباسش اون جوری و چفیه... . داشت روح از بدنم جدا می شد.سرم داغ شده بود.آب دهانم را قورت دادم.اینها همه مشخصه های ابراهیم بود.با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین.
این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود.
چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمود وند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود:
امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستند.فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚معرفی کتاب از شهید ابراهیم هادی:
✅《 سلام بر ابراهیم》
کاری است از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی که در قالب زندگینامه ای مختصر و ۶۹ خاطره درباره شهید بزرگوار و مفقود الاثر «ابراهیم هادی» منتشر شده است🌷
این نوشتار حاصل بیش از پنجاه مصاحبه از خانواده، یاران و دوستان آن شهید است که همگی نگارنده را در گردآوری این مجموعه ارزشمند یاری رساندند.
____🌤🌺🌤________
✅《راز کانال کمیل》
حکایت حماسه رزمندگان گردان کمیل و شهید ابراهیم هادی در فکه
کتاب “راز کانال کمیل” روایت پنج روز مقاوت رزمندگان گردان کمیل در کانال دوم فکه را بازگو می کند.
این مجموعه براساس خاطرات شهدای زنده ی گردان کمیل و حنظله نگاشته شده است. دلاورانی که در عملیات مظلومانه والفجر مقدماتی جانفشانی و ایثار نمودند. با دست خالی و شجاعتی وصف ناپذیر،.سلحشورانه در نبردی نابرابر در مقابل دشمن ، محکم و استوار ایستادگی کردند.
آری جنگیدند ، مقاومت کردند و جان خود را برای حفظ تمامیت ارضی کشور در طبق اخلاص گذاشتند...
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🌿🌹💐🌿🌹💐🌿🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جا کانال کمیل.....🥀💔
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷ماجرای اذان گفتن شهید ابراهیم هادی و اسارت چند عراقی
🎙#استاد_پناهیان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام ابراهیم هادی"
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید ابراهیم هادی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋عشق سرخ
💥قسمت سوم
بالاخره بعداز دوساعت نماز واستراحت ,یه ماشین پیداکردیم برای رفتن به سمت نجف اشرف,ازاین تویوتاهای آمریکایی بود شبیهه ون خودمان,راننده رو هر دوتا صندلی سه تا ونصفی آدم جا دادومنو زهرا ومامان تنگ بغل هم بودیم ,یعنی انگار بچه شده بودیم ومامان مارا روزانوهاش نشانده بود,زهرا همش میگفت:یاامام علی ع,ایندفعه را به خیربگذرون وتا حرمت له وشل ومل نشم ,دفعه بعد دیگه تونذرکردن یه تجدیدنظر میکنیم😁
من:زهرا خواهشا دیگه با زیارت امام ,شوخی نکن
زهرا:امام اول خودمه دلم میخواد,میخوام خودم راعزیز کنم براش..
مامان:دخترا ساکت,زیارت رفتن مزه اش به همین,سختیهای کوچولوشه,(هر که دراین وادی مقرب تراست,جام بلا بیشترش میدهند),البته اینا سختی ومصیبت نیست که ,مصیبت راخانوم زینب س وبچه های یتیم کربلا کشیدند😭
گوشیم رادراوردم تا زیارت عاشورا رابخونم اخه نذزکرده بودم,هرروز درراه زیارت مولا زیارت عاشورا بخونم.
با صدای یاالله یاالله راننده ازخواب پریدم,مثل اینکه اذان صبح بود والصلاه الصلاه میکرد.
بابام پاشد ودست مامان راگرفت تابلندبشه,مامان هم دست زهرا راگرفت وزهرا دادش هوا رفت:آی, من پا ندارم,خواب رفتن,بیهوش شدند فک کنم توکما رفتن نمیتونم تکونشون بدهم.
خداییش منم همین وضعیت راداشتم اما نرم نرمک بلندشدم وباهم پیاده شدیم.
به گفته ی راننده ,نزدیک نجف بودیم,هرچی به نجف نزدیکترمیشدیم توجاده وکوره راه های اطراف جمعیت پیاده بیشتری میدیدیم .مادرم روبه زهرا کرد وگفت:خوشا به,سعادت اینا ,بعضیا شون روزها پیاده توراه بودند, بیش ازهزار کیلومتر طی کردن تا به نجف برسندوعشق میکنن وهیچ هم مثل شما عز وچز نمیکنن.
بالاخره رسیدیم,راننده یه جا پیاده مان کرد وبا عربی اشاره به یک طرف کرد وگفت:وادی السلام...
همه زایرا حیرون ,ایستاده بودند ,پدرم که عربیش خوب بود رفت طرف یک عراقی ومشغول صحبت شد.
دیدم زهرا باخودش واگویه میکنه:کجایی؟چرا نمیبینمت,یعنی اینقد راه من راکشوندی تابهم بگی بی لیاقتی...گنهکاری....خوب چاکرتم اینا راتو ایران خودمون میگفتی و...
باتعجب برگشتم طرفش:زهراااا با کی صحبت میکنی؟؟
زهرا:هیچی داشتم با مولامون کمی اختلاط,همراه,باشوخی میکردم ,اخه,هرچی چشم میاندازم گلدسته وگنبدش رانمیبینم ,قربونش بشمممم.
من:خاک توگورت کنن که اگه بخوای بمیری,هم بازبا عزراییل شوخی میکنی.
بابا:انیس جان,بچه ها حرکت کنین ,اونطوری که متوجه شدم,این سربالایی راکه بریم به وادی السلام که مشرف به حرم مطهراست میرسیم وکنارحرم هم,هتل وموکب و...هست,یاعلی حرکت کنین...
نیم ساعتی پیاده رفتیم تا دور نمای حرم رادیدیم,با دیدن گلدسته های حرم,قلبم شروع به محکم تپیدن کرد,سلام دادم وهرچه گشتم واژه ای پیدا نکردم که قفل زبانم راباز کنه,بلکه چشام شروع به زبان ریزی کردن نمود واشکها بودن که خودنمایی میکردن....خدای من اینجا نجف است,اینجا جزیی از عرش اعلاست که بر کره ی خاکی فرود آمده,اینجا مأمن فرشتگان است,اینجا گویی آسمان است,اینجا میعادگاه قدسیان است,اینجا حرم امیرمومنان است...
ادامه دارد...
وعشقها در راه است... باماهمراه باشید...
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🦋عشق سرخ
💥قسمت چهارم
الان سه روز است که مجاور حرم مولا علی ع شدیم هرچی ازشلوغی نجف وموکبها بگم کم گفتم,البته ما با زور ودعا وثنا یه هتل گیراوردیم,به قول زهرا:خدا تومان😊 البته با مدت زمان محدود ,اخه گفتند که تاسه روز,یه اتاق سه تخته خالی هست وبعدش رزرو شده,مامانم چون یه کم وسواس داره مجبورشدیم ,هتل بگیریم,وگرنه موکبها بیشتر حال میده,ازهرطیف مردم داخل زوار اربعین هست,الان وسایلمان راجم وجورکردیم ومیخوایم به امیدخدا حرکت کنیم وپا بگذاریم درجاده ی عشق ومسیر بهشتی ازنجف تا کربلا رابپیماییم....
آخی الان روبروی گنبد مولا علی ع هستم,هنوز نرفته دل تنگش شدم,بغض روی گلوم سنگینی میکنه یه نگاه به مادروپدرم کردم اونا هم توحال خودشونن وچشماشون ازاشک لبریزه,زهرا هم داره این شعر را زیرلب زمزمه میکند اخه عاشق این شعره چون خودش گفتتش:
الهی مرحبا بردرگهت باد
که مادرهم مرابا(یاعلی)زاد
چومیخواستم پابگیرم
بایستم,قدبالابگیرم
به من گفتا پدر ان یاردیرین بگوتویاعلی,ای جان شیرین
تمام پهلوانان,روزمیدان
بگویندیاعلی ,یاشاه مردان
اگرافتدگره درکارومشکل
بگویم یاعلی من ازته دل
ملایک ذکرشان,نادعلی است
که وردقدسیان وهرنبی است چوادم رانده از خلدبرین شد
به ذکریاعلی ازغم رهین شد
گلستان شدبرابراهیم ان سوز اتش
چوذکریاعلی اندردهانش
چوزدبراب موسی ان عصارا
به ذکریاعلی شدشقه دریا
بلاچون یارایوب نبی گشت
به ذکریاعلی,صبرش قوی گشت
چو آوردندصلیب ازبهرعیسی
به ذکریاعلی رفت عرش اعلا
به ذکریاعلی محشربه پاشد
قسیم ناروجنت مرتضی شد
به ذکریاعلی کعبه ترک خورد
به دست مرتضی بتخانه ها مرد
برای یاعلی زهرافداشد
به ذکر یاعلی سوی خداشد
به ذکریاعلی شیعه سوا شد
دوای درد ما مشکل گشا شد
به ذکر یاعلی باید بجنگیم
همانا افسران جنگ نرمیم
به ذکر یاعلی, در راه رهبر
فدایش میکنیم هم جان وهم سر
به ذکر یاعلی پاینده هستیم
به عشق یاعلی مازنده هستیم
به ذکر یاعلی مهدی بیاید
به ذکر یاعلی.دنیا گشاید
خداوندا قسم برجان مولا
خداوندا قسم برشوی زهرا
بفرما تا بیاید حجت حق
قدم رنجه نماید,نور مطلق
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
دل کندن از نجف اشرف و حرم مولای عرشیان وفرشیان امیرمومنان,سخت است اما انچه که این دل تنگی راکمی التیام میدهد,زیارت کربلای معلاست.
بابا:خوب دیگه,رازونیاز بامولا کافیه,حرکت کنید که جاده بهشت درانتظار ماست.
(جاده بهشت)چه تعبیرجالبی...
وای چه خبره اینجا,این جاده برای خودش شهری شده,چهارتا لاین همه اش مملو از زایر,بااینکه وقت رفتن را غروب انتخاب کردیم ,بازم جمعیت موج میزنه.
بابا:بچه ها ببینین چقدر شلوغه ,حواستون باشه,حتی یک قدم ازهمدیگه عقب نیافتین که برابره باگم شدند,اگرهم زمانی ازهم جداافتادین,گوشیتان را روشن نگه دارین و...من وزهرا وبابا گوشی همراه داشتیم اما مامان گوشیش رانیاورد وگفت چیز اضافی هست چون من ازگوشی باباتون استفاده میکنم.
زهرا هرصحنه ای راکه میدید میخواست عکس بندازه ,چون تمام صحنه های این جاده,تصویری ازیک عشق پاک هستند,چه اون مرد افلیجی که با سینی خرما روی سر وسط جاده نشسته بود وخوشحال ازاینکه زایران رابادانه ای خرما شیرین کام کند یا دختربچه ای که بالیوانی آب وبرگی دستمال کاغذی عشقش راعیان میکرد ...همه وهمه عشق وتصویر زیبای عاشقی بود وبس...
ازوقتی قدم دراین جاده گذاشتم,دنیا برایم زیباتر شده وخبر نداشتم که زیبایی زندگی ام درهمین جاده تکمیل میشود....
ادامه دارد...
باماهمراه باشید.....
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
Part11_خداحافظ سالار.mp3
21.55M
📗کتاب صوتی
#خداحافظ_سالار
قسمت 1⃣1⃣
<<━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━>>
@motevasselin_be_shohada
رسم #پرواز
همین بود ...
هر ڪه #بسیجے تر
#پر ...
بسیجے دلاور
خادم هیات رأیتالعباس
شهادت: شب شهادت حضرتزهرا(س)🥀
بدست فرقه ضاله دراویش گنابادی
#شهید_محمدحسین_حدادیان
#هنیئا_لڪ_الشهادة
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
در بین اسرا، “سید محمد” نامی بود اهل مشهد. ایشان خیلی به امام خمینی (ره) ارادت داشت و به هیچ وجه کوتاه نمی آمد. عراقی او را به اتاق مرگ بردند و بعد از شکنجه های زیاد، در زندان انفرادی قرارش دادند؛ بدون اینکه آب و غذایش بدهند.
سه روز بعد که در اتاق را باز کردند سید محمد خندان و شادمان از اتاق بیرون آمد و با خوشحالی گفت: «در این سه روز مادرم زهرا برایم آب و غذا می آورد و هم اکنون از دست مبارک ایشان آب نوشیدم».
عراقی ها بعد از شنیدن این مطلب خیلی عصبانی شدند. سید محمد را دوباره به اتاق مرگ بردند و آن قدر شکنجه اش کردند تا به شهادت رسید.
راوی: منصور محی الدینی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
~♡~
مثل_یڪ_پدر♥️🌹
🌷حاجے بچههایش را خیلے دوست داشت، اما اگر یک فرزند #شهید روے یک پایش نشسته و روے پاے دیگرش فرزند خودش بود و فرزند شهیدے دیگر میآمد، بچه خودش را میگذاشت زمین و روے پاے دیگرش بچه شهید را میگذاشت؛ این قدر به بچههاے شهدا اهمیت مے داد. براے بچه هاے شهدا وقت میگذاشت و به خانه آنها میرفت. چه مدافعان حرم و چه شهداے لشڪر...
زِجانخُوشتراگرباشد،تُوآنیــ..✨
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺🌿✨
ماجرای سنگ انگشتر
#حاج_قاسم
╼═══•❅✿•❁•✿❅•═══╾
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
⭕️سرویس به دشمن و خیانت به شهدا !
🔻ماجرای امروز #اینستاگرام و #واتساپ اسرائیلی دقیقا همان ماجرای اسب #تروا (ی) یونانی است.
اسب را پر از سرباز کرده و فرماندهان غافل شهر، اسب را با خود به عنوان هدیه و البته غنیمت به داخل شهر بردند و عاقبتشان #سرهای_بریده ای بود که توسط #سربازان_مخفی شده در این اسب، از معابر شهر آویزان شده بود.
🔻دادن پهنای باند وسیع به #پلتفرمهای_دشمن و باز گذاشتن دستشان برای #تغییر_رژیم_غذای_فکری_جامعه، و کشاندن مردم به این بدافزارها، #بلایی بود که بدست خودی بجان خودی افتاد و نتایج خسارت بارش را میتوان از لابلای اعترافات دستگیرشدگان #اغتشاشات اخیر به وضوح مشاهده کرد.
🔻آیا هنوز نفهمیده اید که این اسب خوش ساخت را باید بیرون از دروازه شهر آتش میزدید؟!
🔻آیا حالا که فهمیدید این اسب به نیت از بین بردنتان به شما #هدیه شده، باز در بستن یا نبستن دریچه های ورودیش تردید دارید؟!
#واتس_اپ_اینستای_اسرائیلی_دشمن_شیعه
#اینستاگرام_رسانه_شیطان
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣
و سلام بر او که می گفت:
حجاب، مانند اولین خاکریز جبهه است که دشمن برای تصرفِ سرزمینی حتماً باید اول آن را بگیرد
شهید مرتضی مطهری🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
❣متوسلین به شهدا❣