Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد علی فانی
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
2⃣2⃣بیستودومین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز " #سهشنبه 22 آبان ماه"
📌 #روز_نوزدهم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
#سیدجواد_موسوی🌷🌷🌷
معرف: خانم نظامدوست 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
شهید باکرامت سید جواد موسوی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: 1345/6/17
محل ولادت: روستای شنبه بازار_فومن
تاریخ شهادت: 1364/11/25
محل شهادت: اروند کنار(فاو)_عملیات والفجر8
مزار: گلزار شهدای شنبه بازار(سبزقبا)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
♨️💠♨️💠♨️💠♨️💠♨️
🔰زندگینامه شهید والامقام سید جواد موسوی
💐🍃شهید موسوی فرزند شادروان سید قسمت و بمانی اسماعیل زاده به سال 1345 در روستای شنبهبازار شهرستان فومن دیده به جهان گشود. با نوای دلنشین مادر و نگاههای عاشقانه پدر در گهواره آرامشگرفت.اگر چه کودکی بازیگوش بود، اما مهربانیش زبان زد همگان بود. به دلیل شیرین زبانی و چابکیاش همه او را دوست میداشتند.
💢چیزی که همگان را متحیر میساخت، نورانیت چهرهی این کودکخردسال بود که مادر را وادار میساخت تا با این فرزندش برخورد خاصی داشته باشد.سال 1352 وارد عرصهی علم و دانش شد و در این راه، بسیار سخت کوش بود. با پیروزی انقلاب درسال 1357، در صف نیروهای بسیج مستضعفین قرار گرفت و در سال 1360 بود که عضو پایگاهبسیج اباذر شنبهبازار شد و به فعالیتهای فرهنگی مشغول گردید.
🔆او در کنار تحصیل و فعالیتهایفرهنگی، بسیار جدی به انجام فرایض دینی میپرداخت و پدر را در کارهای کشاورزی یاریمیرساند. از آنجایی که به دعای کمیل علاقهای خاص داشت، دراین مراسم شرکت میکرد. وی همچنین در سازمان هلال احمر شهرستان فومن، فعالیت چشمگیری داشت. هنگامی که جنگ در شهریور ماه 1359 توسط دشمن شروع شد، سید جواد نیز شوق جهاد فیسبیلالله را در دل داشت، از این رو در سال 1362 تصمیم گرفت، پرنده دل را از قفس تن رها ساخته و راهیجبهه شود، اما به دلیل سن و سال کم با مخالفت خانواده، مخصوصا مادر مواجه شد، ولی سرانجام با جلب رضایت خانواده به منطقه کردستان اعزام گردید و پس از شش ماه حضور در جبهه جهت مرخصی به منزلبازگشت.
♻️در طول جنگ دو بار مجروح شد. هنگامی که در جزیرهی مجنون و در عملیات بدر از ناحیهی پهلوزخمی شد، برای مرخصی به منزل بازگشت، اما ضمن اینکه مجروحیت خویش را از خانواده کتمانمیکرد، حتی دوشادوش پدر در مزرعه نیز کار میکرد.زمانی که به منطقه جنوب اعزام شد، در آغاز با شهید بشیر نظری همرزم بود، پس از چهارماه ازهمرزمان خداحافظی کرده تا راهی شهرستان شود،
💠 هنگام خداحافظی با شهید بشیر نظری، او بهسیدجواد گفت: «سید نزد مادرم بروید و به ایشان سلام مرا برسانید و بگویید برایم مقداری ترشیبفرستد تا هنگام بازگشت، برایم بیاورید». سیدجواد پس از بازگشت و اقامتی کوتاه که در منزلداشت به منزل بشیر رفت، اما هنگامی که به درب منزل ایشان رسید، با حجله بشیر مواجه شد و اینبرای او بسیار متاثر کننده بود. روحیه شهادتطلبی از آغاز جنگ در اعمال و اخلاق سیدجواد کاملامشهود بود.
🟠آخرین بار که به جبهه اعزام میشد، به برادر بزرگترش گفته بود: عید امسال منتظر من نباشید من دیگر به منزل و جمع شما نخواهم بود. حلالم کنید و از همگان برایم حلالیت بطلبید.سرانجام در روز بیست و پنجم بهمن ماه 1364، در عملیات والفجر 8 ، بعنوان خط شکن در منطقه عملیاتی اروند کنار (فاو)آنقدر دلیرانه جنگید، تا اینکه بعلت جراحات شدید، ازناحیه پهلو، صورت و دست، به جمع یاران کربلای حضرت امام حسین (ع) پیوست و شهید شد و در نهایت، در گلزار شهدای شنبهبازار (سبزقبا) به خاک سپرده شد.
🌺🍃از خصوصیات اخلاقیاش، اینکه بسیار مهربان بود و سیمایی معصومانه داشت. نسبت به پدر ومادر، احترام قایل بود و تا حد توان سعی میکرد، نیاز و خواستههای ایشان را اجابت کند. علاقهبسیار زیادی به امام زمان (عج) داشت و آرزوی شهادت در رکاب آن حضرت را در دل داشت. دررفتارش با دیگران با گذشت و با ایثار و مقید به صلهارحام بود.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌿🕊✨🌿🕊✨🌿🕊
💢🔆💢🔆💢🔆💢🔆💢
❇️گفتوگو با «سیدنعمت موسوی» برادر شهید سید جواد موسوی
🌹آقای موسوی چند خواهر و برادر هستید؟ کمی از خانوادهتان بگویید.
ما یک خانواده شلوغ با ۱۰ فرزند بودیم. شش برادر و چهار خواهر.
سیدجواد متولد ۱۳۴۵ بود و به عنوان خطشکن از لشکر ۲۵ کربلا در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسید. من فرزند ششم و سیدجواد فرزند هفتم خانواده بود. از شهید چهار سال بزرگتر بودم. شغل پدرمان کشاورزی بود. سال ۱۳۸۱ به رحمت خدا رفت و مادرم همان سال بعد از هشت ماه از دنیا رفت.
🌹با شهید همرزم بودید؟
بله همرزم بودیم. همزمان با سیدجواد رزمنده بودم و در عملیاتهای مختلف حضور داشتم. موقعی که برادرم شهید شد من هم در عملیات والفجر ۸ حضور داشتم.
🌹روستای شما ۱۴ شهید دارد، اما گویی مردم توجه خاصی به سید جواد دارند.
توجه داشته باشید که محله ما کلاً ۱۵۰ خانواده داشت و ۱۴ شهید تقدیم کرده است. این ۱۴ شهید یکی از یکی بهتر بودند. نمیشود بگوییم سیدجواد بهتر از بقیه بود، ولی، چون جزو سادات بود مردم برای جدش او را شفیع قرار میدهند و حاجت میگیرند. سیدجواد طوری بود که از اول انقلاب در مساجد و پایگاه بسیج و نماز جماعت و نماز جمعه حضور فعالی داشت.
مردم فعالیتهایش را میدیدند و به او علاقهمند شده بودند. جواد به بزرگترهایش خیلی احترام میگذاشت. مهربان و اهل صله رحم بود. زمان شهادتش با آنکه سن و سالی نداشت حدود ۴۰ ماه سابقه حضور در جبهه داشت. سید اواخر عمرش میخواست با یک دختر یتیم بهخاطر یتیمیاش ازدواج کند که قسمت نشد و به شهادت رسید.
🌹اما به هرحال اتفاقهایی افتاده که مزار شهید موسوی این همه زائر دارد؟
خب بله. مردم شهید را صاحب کرامت میدانند و به ایشان نذر میکنند. من یک نمونهاش را برایتان تعریف میکنم؛ چند وقت پیش سر مزار برادرم رفته بودم که دیدم آقای ناآشنایی بالای مزار نشسته و گریه میکند. یک آقا اهل رشت و ساکن تهران بود. آنطور که خودش میگفت: همسر و مادرشان به سیدجواد علاقه داشتند و به زیارتش میرفتند. ایشان تعریف میکرد که یک بار از تهران برای تفریح به شمال آمده بودیم که مادرم گفت: به زیارت مزار سید هم برویم.
در جواب مادرم گفتم: «ما این همه راه نیامدهایم که گریه و زاری کنیم. آمدهایم تفریح و خوشگذرانی.» همان شب خواب دیدم سیدجواد مرا به اسم صدا میزند. تعجب کردم که اسمم را از کجا میداند.
خلاصه سید به من گفت: «چرا پشت سرم حرف میزنی؟ من چه بدی به تو کردم.» آن آقا تعریف میکرد بعد از اینکه از خواب بیدار شدم از حرفهای روز قبلم پشیمان شدم و به زیارت مزار سید آمدم. من آن آقا را در حالی مشغول زیارت برادرم دیدم که داشت گریه میکرد. وقتی فهمید برادر شهید هستم جریان خواب را تعریف کرد و از من پرسید:
«چی کار کنم شهید از من راضی شود؟» گفتم: «همین که به مزارش آمدی شهید از تو راضی است.»
🌹سید چند بار به جبهه اعزام شده بود؟
اولین بار که میخواست جبهه برود سال ۶۲ بود. آن موقع خیلی سخت میگرفتند. چون سن و سالش کم بود برای جبهه قبولش نکردند. یکی از بستگان ما کارمند هلال احمر بود گفت: «سیدجواد ناراحت نشو. برو دوره امدادگری. از طریق هلال احمر به جبهه اعزام شو.» بار اول از طریق هلال احمر به جبهه رفت و چهار ماه ماند. از همان جا جذب لشکر ۲۵ کربلا شد.
به عنوان نیروی رزمنده در لشکر ۲۵ کربلا ماند تا لحظهای که شهید شد. حداقل سه سال جبهه ماند. هر دو ماه مرخصی میآمد. ما پنج تا برادر همه جبهه بودیم فقط برادر بزرگم که سن و سالش بیشتر بود جبهه نرفت. بعد از شهادت سیدجواد هم سنگر جبهه را خالی نکردیم.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
✨ادامه👇