eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
33.9هزار دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
341 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 29 دی ✨پایان: 8 اسفند تبادل و تبلیغات نداریم❌ @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷روایت خواهر گرامی شهید، که بعد از 16سال مفقودی و انتظار پیکر عزیزشان به دستشان رسید °•|🕊🌿🌺|•° آن شبی که اجساد شهدای پیدا شده را آورده بودند داخل سپاه شهر بابک را هیچ موقع فراموش نمیکنم ،با خانواده و اقوام رفته بودیم سپاه که با برادری که ۱۶ سال مفقود و دور از همه بودند دیداری داشته باشیم خوش امد گویی داشته باشیم ،شهادتش را تبریک بگیم ،شاید باورتون نشه اون مکانی که تابوتهای شهدا را چیده بودند و اسامی هر شهیدی را روی تابوتش زده بودند را قشنگ در ذهن دارم ،همین‌که از در وارد شدیم مثل اینکه خود جسم شهید رو ببینیم ،مثل اینکه خود شهید پیش پای همه بلند شده باشه همه خود به خود مستقیم رفتیم سر تابوت شهید . من این معجزه از زنده بودن شهدا را با چشم خودم دیدم .استخوانهای برادرم تیکه پاره و از هم پاشیده بود و......😔 واقعا سخته که بعد از چند سال زندگی مشترک بچه ای بدنیا بیاید و با سختی و رنج و زحمت بزرگ کنی و به درجه عالی برسانی و به جبهه حق علیه باطل برود و شهید بشود و فقط تیکه های استخوانش را داخل کفنی قرار دهند و تدفین کنند . و خوشحال باشی که فرزندت بهترین راه، بهترین خدمت را انتخاب کرده و به بهترین هدف اعلای خودش برسد . و حالا بعضی مسئولین و بعضی مردم کشور را ببینیم که وطن فروشی میکنند و پا روی خون شهدا میگذارند و فقط به اهداف پوچ و بی ارزش خودشون فکر میکنند خانم هایی با بی حجابی و گستاخی فقط وفقط رنجی زیاد بر دل خانواده های شهدایی که عزیزترین کسشان را برای حفظ دین و ناموسشون برای مبارزه حق علیه باطل فرستادند تحمیل میکنند . ان شاءالله که مروری بر زندگینامه و وصیت نامه شهدا داشته باشیم و قدم در راه این عزیزان بگذاریم ،ان شاءالله بتوانیم دِین خومون را ادا کنیم و فقط و فقط هدفمان رضایت خداوند باشد و سلامتی و ظهور مهدی فاطمه عج ،و ان شاءالله عاقبت بخیری همگی . شادی روح تمام شهدا از صدر تا کنون خصوصا شادی روح شهید کوچکعلی آل سعدی و پدر ومادر شهید که سالها در فراق و چشم انتظاری به سر میبردند و در نهایت به شهید عزیزشون پیوستند صلواتی هدیه کنیم🌺 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣ 💐☘💐☘💐☘💐☘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام کوچکعلی آل سعدی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید کوچکعلی آل سعدی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 پیامک را باز کردم :با سلام...به لطف خانوم حضرت زینب س بعداز مدتها انتظار راهی سفرم,از شما طلب حلالیت دارم همانطور که از پدر بزرگوارتان حلالیت طلبیدم,سلام مرا به خانواده محترم برسانید ,ان شاالله اگر رفتم وبرنگشتم که عفوفرمایید ,اما اگر برگشتم و خداوند قسمت کرد دوباره برای,عرض ارادت خدمت شما وخانواده محترم, میرسم اما اینبار تا به سر منزل مقصود نرسم از پای نمینشینم.... التماس دعا... ارادتمند شما...یوسف سبحانی... خدای من ,چی داشت میگفت؟؟سفر؟؟برگشتن و برنگشتن؟!!,کم کم تمام خوشحالی ناشی از دیدن پیام یوزارسیف بر باد رفت,اخه حاجی قراره کجا بره؟؟ باید....باید میفهمیدم ..اره حتما علیرضا دوستش میفهمه ,سمیه که حالا با مرضیه دوستان خیلی صمیمی شدند شاید بتونه جوابم را بده....اره فردا باید هرجور شده بپرسم... شب سنگین وطولانی بود,هرچه بیشتر به حرف حرف پیامک فکر میکردم,قلبم بیشتر در فشار قرار میگرفت... اشکهام خود به خود میریخت وخواب از چشام پریده بود تااینکه با صدای اذان صبح به خود امدم,با حالتی رقت انگیز به سمت دسشویی رفتم ووضو گرفتم,به نماز ایستادم,بعداز نماز به سجده رفتم وهرچه عقده کرده بودم ,عقده گشایی نمودم ,انقدر با خدای خودم,خالق یوزارسیف درد دل کردم که سبک شدم,سجاده را جمع کردم دوباره روتخت دراز کشیدم وپلکهام سنگین شد... با صدای پچ پچ مادرم از,خواب پریدم,بابا ومامان بالا سرم بودند,اشعه های طلایی خورشید که کل اتاق را روشن کرده بود نشان از رسیدن ظهر میداد,با اضطراب تکانی بخود دادم وگفتم:س سلام,وای خواب افتادم,مدرسه ام دیر شد.. مادر,در حالیکه ارام دستش را گذاشته بود روسینه ام ,دوباره خواباندم وگفت:سلام عزیزم,از صبح مثل کوره اتش داری میسوزی ,گذاشتم بخوابی,امروز مدرسه نمیخواد بری... گفتم:اخه...اخه..امتحان.. بابا پرید وسط حرفم,بعداز مدتها لبخندی به روم زد واومد کنار تخت زانو زد یه بوسه از صورتم چید وگفت:الان تنها چیزی که مهمه سلامتی تو هست ,استراحت کن,امتحانت هم صحبت میکنیم یه کارش میکنیم دیگه... با خودم فکر میکردم یعنی چه؟؟مگه منو چطور شده؟؟ با بستن چشام ,بابا ومامان اتاق را ترک کردند.... دارد... 📝نویسنده: ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷