🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
نظر عنایت شهید
#قسمت_دویست_و_سی_و_پنج
خندید و آرام گفت:«نه، فرار نمی کنم.»
از خواب پریدم نزدیک اذان صبح بود زود بچه ها را از خواب بیدار کردم و به شان گفتم:«بابا رو خواب دیدم.»
نفهمیدم چطور دور و برم را گرفتند سر از پا نشناخته می گفتند:«خوش به حالت بگو چی دیدی؟»
جریان ورقه و امضای آن را براشان تعریف کردم با خوشحالی گفتند:«پس این وصلت سر می گیره دیگه نمی خوادغصه بخوری.»
به شوخی گفتم:«مهدی غصه می خورد که حالا از همه خوشحال تر شده.»
واقعاً هم
غصه مان تمام شد.بعد از آن هم نفهمیدم مشکلات چطور حل شد وقتی به خودم آمدم که تو محضر
بودیم و آقای عاقد داشت خطبه ی عقدمهدی و عروس تازه را می خواند.
همسر شهید
آن سال حسین و دختر بزرگم پشت کنکور ماندند و قبول نشدند.تو دوست و دشمن تک و توکی می گفتند:«اینا فرزند شهید هستن و سهمیه هم که دارن عجیبه که تو کنکور قبول نشدن!»
بعضی از آن هایی که فضولی شان بیشتر است طعنه های دیگری هم می زدند و با زبانشان نیش می زدند.حسابی ناراحت بودم و گرفته،بیشتر از من بچه ها زجرمی کشیدندهمه تلاششان را کرده بودند که به جایی نرسید.گویی دیگر امیدی به کنکور سال بعد نداشتند.
همان روزها،شب جمعه ای بود که رفتم سر مزار شهید برونسی، فاتحه ای خواندم و مدتی پای قبرنشستم. همین طور با روحش درد و دل می کردم و به زمزمه حرف می زدم وقتی می خواستم بیایم، از قبول
ادامه دارد....
🟣خاک های نرم کوشک🟣
نظر عنایت شهید
#قسمت_دویست_و_سی_و_شش
نشدن بچه ها تو
کنکور شکایت کردم و به اش گفتم:«شما می دانی و جان زینب! " 1 ".
شما که جات خوبه از خدا بخواه از حضرت فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) بخواه که بچه هات امسال دیگه قبول
بشن.
بنا به تجربه های قبلی یقین داشتم دعام بی اثر نمی ماند و مدتی بعد عجیب بود که امید بچه ها به قبولی انگار خیلی بیشتر شده بود با علاقه و پشتکار زیادتری درس می خواندند کنکور سال بعد هر دوشان آن هم با رتبه ی خوب قبول شدند. دوتایی هم تو دانشگاه مشهد افتادند.
این را چیزی نمی دانستم، جز نظر عنایت شهید.
پاورقی
۱ - دختر کوچکم و فرزند آخر خانواده که مرحوم برونسی علاقه ی زیادی به او داشت.
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷