<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
#قصه_دلبری♥️
#قسمت_هفتاد_و_ششم
فردا صبح ، در شهرک شهید محلاتی از مسجد نزدیک خانه مان تا مقبرة الشهدا تشییع شد .
همان جا کنار شهدا نمازش را خواندند .
یادشب عروسی افتادم ، قبل از اینکه از تالار برویم خانه ، رفتیم زیارت شهدای گمنام شهرک😢
مداح داشت روضه حضرت علی اصغر علیه السلام می خواند .
نمیدانستم آنجا چه خبر است ، شروع کرد به لالایی خواندن .
بعد هم گفت :همین دفعه آخر که داشت میرفت ، به من گفت :
« من دارم میرم و دیگه برنمیگردم! توی مراسمم برای بچه ام لالایی بخون!»😭
محمد حسین ، نوحه ی :
« رسیدی به کرب وبلا خیره شو / به گنبد به گلدسته ها خیره شو
اگه قطره اشکی چکید از چشات / به بارون این قطره ها خیره شو»
را خیلی می خواند و دوست داشت ...
نمیدانم کسی به گوش مداح رسانده بود یا خودش انتخاب کرده بود که آن را بخواند!😭
یکی از رفقای محمد حسین که جزو مدافعان هم بود ، آمد که
« اگه میخواین ، بیاین با آمبولانس همراه تابوت برین بهشت زهرا! »
خواهر و مادر محمدحسین هم بودند ، موقع سوارشدن به من گفت :
« محمدحسین خیلی سفارش شما رو پیش من کرده . اونجا باهم عهد کردیم هرکدوم زودتر شهید شد ، اون یکی هوای زن و بچه اش رو داشته باشه!»
گفتم :
« میتونین کاری کنین برم توی قبر؟؟»
خیلی همراهی و راهنمایی ام کرد ..
آبان ماه بود و خیلی سرد . باران هم نم نم میبارید .
وقتی رفتم پایین قبر ، تمام تنم مورمور شد و بدنم به لرزه افتاد ..
همه روضه هایی را که برایم خوانده بود ، زمزمه کردم .
خاک قبر خیس بود و سرد . گفته بود :
« داخل قبر برام روضه بخون ، زیارت عاشورا بخون ، اشک گریه بر امام حسین رو بریز توی قبر ، تاحدی که یه خرده از خاکش گل بشه!»💔
برایش خواندم . همان شعری که همیشه آخر هیئت گودال قتلگاه می خواندند ، خیلی دوستش داشت :
« دل من بسته به روضه هات
جونم فدات میمیرم برات
پدر و مادر من فدات
جونم فدات میمیرم برات
سر جدا بيام پایین پات
جونم فدات میمیرم برات »
#رمان_شهید_محمد_خانی🌷
✨ادامه دارد...
❣🦋❣🦋❣
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌷#پسرک_فلافل_فروش🌷
#قسمت_هفتاد_و_ششم
✳...اينها همه بيانگر اين مطلب است كه تفكر انقلاب اسالمي ايران به دل همه ي مردم كشورهاي مردمي خاورميانه صادر شده.
💟 از
لبنان و سوريه و فلسطين تاعراق و يمن و...
ايرانيها بر اساس تفكر امام معصوم خود يعني ابا عبدالله الحسين وارد
ميدان مبارزه شدند و زير بار ذلت نرفتند.
🌀و حالاهمين تفكر ميان ملتهاي مسلمان و آزاده در حال رشد است.
🔲مردم عراق نيز همين شعار را الگوي خود قرار داده اند و مشغول نبرد بانيروهاي داعش هستند.
🔆 هادي زماني كه وارد نيروهاي مردمي شد، به عنوان
يك الگو مورد توجه رزمندگان عراقي قرار گرفت.
🔗او هميشه تصوير مقام معظم رهبري را روي سينه داشت. همين كارباعث
شد كه بسياري از دوستان او نيز كه عراقي بودند همين كار را انجام دهند.
⭕او به مسائل معنوي بسيار توجه مي كرد. نماز شب و اخلاص او موردتوجه
رزمندگان عراقي قرار گرفت.
🌟در راستاي همين تأثيرگذاري بود که بحث
چفيه و پيشاني بند را مطرح کرد. فرماندهان حشدالشعبي که به او اعتمادکامل
داشتند، او را با صد ميليون تومان پول به ايران فرستادند.
✴او اجازه داشت هر طور که مي خواهد خرج کند، اما هادي رعايت مي کرد
که از آن پول براي خودش خرج نکند.
📌گاهي آنقدر رعايت مي کرد که بيسکوييت را جايگزين وعده ي غذايي مي کرد❗
🔳با اينکه پول زيادي براي خريد اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنسها را بخرد.
🔵دقت مي کرد که براي ريال به ريال اين پول که
توسط مردم عراق تهيه شده زحمت بکشد تا بيهوده هدر نرود.
🔶براي مثال براي تهيه ي چفيه ازتهران به يزد رفت تا از كارخانه وارزانترتهيه کند.
🔘پيشاني بندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه مي آوردتاخواهرانش آنها را بريده و آماده کنند.
او سعي ميکرد کاري که انجام مي دهد، به نحو احسن باشد.
📚برگرفته از کتاب شهید هادی ذوالفقاری
✍ ادامه دارد ...