eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
30.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
224 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگزکسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله:4 آبان ✨پایان:13 آذر @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 🌹 سلام وقتتون بخیر خیلی ممنون از کانال خوبتون که باعث شدبا نام و یاد شهدای عزیز دلمان صفا ی بگیره وبه زندگیمون برکت .ان شاءالله مورد شفاعت شهدای بزرگوار قرار گیریم . خداوندبه شما عزیزان توفیق روز افزون در زنده نگهداشتن شهدای بزرگ عنایت فرماید . دعای خیرامام زمان (عج)بدرقه ی راهتان .التماس دعا 🙏🌺 ✨
🌱 🌹 من تازه با کانال شما آشنا شدم وبرای اولین بار تو چله شهدا شرکت کردم و حس خیلی خوبی داشتم و منتظرم تا چله بعدی شروع بشه خواستم از شما بابت زحماتتون تشکر کنم انشالله که عاقبت بخیر باشید منم حاجت بزرگی دارم که انشالله به واسطه شهدا به حاجتم برسم در ضمن من چله را به چند نفر دیگه هم معرفی کردم که اونا هم حال و هوای من و داشتند و منتظر چله بعدی هستند خدا خیرتون بده💐 ✨
🌱 _شما🌹 سلام خسته نباشید تشکر بابت زحماتی که میکشید انشاالله خیردنیاواخرت نصیبتون خیلی خیلی عالیه جوری شده که من باشهدا حرف میزنم واقعن کنارم نشستن حسشون میکنم اولا که میرفتم بهشت زهرا ی فاتحه براشون‌می خوندم ولی ازوقتی با کانال شمامارو باشهدا اشناکردین ی حسی بهشون پیدا کردم وارد بهشت زهرامیشم اول میگم سلام قربونتون برم من 😭بعدمیرم میشینم باهاشون کلی دردودل میکنم اروم میشم این ارامشو تالحظه یی نفس دارم مدیون شماهستم اینم بگم ی حاجت بزرگی دارم هنوز ندادن ولی انقدر بهشون وابسطه شدم بهشون گفتم چه حاجتموبدین چه ندین تالحظه یی نفس دارم‌ راهتون ادامه میدم البته به شرط لیاقت وکمک خودشون انشاالله بازم ممنونم تشکر اززحماتتون 🙏التماس دعا ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 شهید زِندست باور نداری ببین☝️ 🎞 استاد رائفی پور از اثر توسّل به شهید عباس دانشگر می گوید... ✨ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀جملات ماندگار شهدای مدافع حرم 🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حاجت گرفتن از شهدای گمنام🥺 شاعر دفاع مقدس، مرحوم «ابوالفضل سپهر»، همیشه به دوستانش توصیه می‌کرد «هر حاجتی دارید، پیش غریبه نروید، یک نذر کنید و حاجتتان را بگیرید.» و آن نذر «شستن قبر شهدای گمنام» بود…😍👌 💠روش نذر: به نیت برآورده شدن حاجتم تا ۴هفته روز پنجشنبه یک یا....قبرشهید گمنام رو میشورم💚 اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من سربآز آقآ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مظلوم ترین مادر شهید😔💔 🖇شهدا شرمنده ایم ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 یکی از شهدایی که خیلی حاجت میدن... 🌷 شهید مرتضی عطایی ‎‎‌‌‎‎‌‌‎─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
ارسالی از اعضای محترم کانال 🌹 با عرض سلام و ادب خیلی ممنون تشکر بابت کانال خوب متوسلین به شهدا . من نزدیک یک سال که عضو کانال شدم . که این مدت کرامات زیادی از شهدا دیدم واقعا لطف شهدا شامل حالم شده که این توفیق نصیبم شد ،که به مدت ده روز کنار اروند رود در این روزهای عزیز و ایام فاطمیه خادم شهدا باشم، واقعا حس و حال عجیبی دارد . من این پیام رو الان از اروند کنار و مزار هشت شهيد گمنام بی سر غواص برای شما مینویسم . به یاد همه دوستان عزیز کانال هستم. من‌ واقعا همه این ها را مدیون شهدا و کانال خوب متوسلین به شهدا میدانم 💐🕊♥️
🌱 🌹 سلام وخداقوت ازشمادوستان گرامی اگه خداقبول کنه من هم دوتاچله مهمان برادران عزیزشهیدبودم ممنون ازشمادوستان که ماراهم دعوت کردید دعاکنیدان شاالله باعمل بتونیم جواب شهیدان رابدیم ودعام کنیدکه هرچه زودترقسمت من بشه برم شلمچه ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ فصل نهم(رفاقت)🌸 به قول رضا،خیلی ها هستند که در ارتباط با آدم ها ادای دوستی درمیارند و معلوم نیست این آدم ها دنبال چه چیزی هستند؟این ها از دوستی به دنبال منفعتند.این نوع دوستی ختم به رفاقت نمیشه.این حرف رضا برای من مهم بود و همیشه تلاش میکردم برای برقرار کردن ارتباط،قبل از هرچیزی خودم باشم. یکی دو برنامه خاص داشتم که اکثر دوستان از این برنامه ها خبر داشتند ،یکی از این برنامه ها مربوط به روزهای پنجشنبه من بود که با دوستانم بودم.بچه های شهرک محلاتی یا بچه های شهر ری .برای همین به قول دوستان به راحتی قابل ردیابی بودم و آمارم را می‌گرفتند.اولین پنجشنبه باحسین تماس گرفتم .باهم قرار گذاشتیم به زیارت حضرت عبدالعظیم برویم. بعداز ظهر صابر زنگ زد و گفت:رسول پیش حسین هستی؟گفتم بله .فکر کنم یکی دوساعت دیگه برگردم. کاری داری؟ میخوام با هم بریم شمال،بچه ها قبل از ما رفتند،من منتظر شدم تو بیای.بچه ها نکائ منتظر ما هستند.از حسین خواستم که همراهم بیاد ولی قبول نکرد.امدم خانه سریع وسایلامو جمع کردم،با صابر راه افتادیم.به سمت روستایی رفتیم که در آنجا خانه گرفته بودند.وقتی رسیدیم من خیلی خسته بودم،واقعا از خستگی چشمام باز نمیشد.سهم یا اصلاحا(دونگم)را به امین دادم و رفتم خوابیدم.رضا،صابر و احمد روی شوخی و شیطنت ،من را با رخت خواب بلند کردند و به دیوار زدند و گفتند:رسول نور خان دونگ را بده.آن قدر این کار را کردند که بیدار شدم.اولش واقعا عصبانی شدم، ولی وقتی خنده رو صورت بچه ها دیدم،شروع کردم به خندیدن.رضا خندید و گفت دلمون برایت تنگ شده،اومدیم سفر کنار هم باشیم،برای همین خواستیم اذیتت کنیم.مهدی آمد کنارم نشست و گفت:رسول عاشق این خنده هاتم،به خصوص وقتی همراه خنده گریه میکنی. مهدی راست میگه،وقتی میخندیدم،اشک از چشمانم راه می‌افتاد. برای دوستانم این اتفاق جالب بود. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ تمام شب تا وقت صبح نشستیم پای تعریف کردن و خندیدن.رضا شروع کرد از جن و پری حرف زدن،در مورد احضار روح و چیزهایی که شنیده بود،امین و احمد هم به قول معروف روغن پیاز داغ حرف های رضا را زیاد کردند. مهدی بنده خدا کمی ترسید و چندبار گفت:این بحث و تموم کنید. همین حساسیت مهدی جرقه یک شیطنت را به ذهن ما انداخت.فردای آن روز باهم قرار گذاشتیم که مهدی را اذیت کنیم.تصمیم گرفتیم برای شام به رستوران برویم. بعد از شام،موقع برگشت،رضا گفت:یک مقوای سفید بزرگ بخرید،من میخوام روح احضار کنم.مهدی گفت:آقا بی خیال این بحث بشید.اما بچه ها گفتند،ما دوست داریم احضار روح را ببینیم.بین راه،نزدیک یک قبرستانی که پایین روستا بود،امین توقف کرد و پیاده شد.مهدی گفت:تو این تاریکی برای چی تو قبرستون وایسادی؟امین خونسرد گفت.برم یه مشت خاک قبرستون بیارم برای احضار روح.مهدی رفت دست امین را کشید ،و گفت:خاک قبرستون نمیخواد.احضار روح ،پری برای چی آخه؟امین سوار شد راه افتادیم. وقتی پیاده شدیم، بیرون از خانه ایستادیم و به صابر گفتیم برو داخل خانه زیرانداز بیار.هنوز چندثانیه از رسیدن صابر به خانه نرسیده بود که دیدیم صدای دادو هوار صابر بلند شد،تا نزدیک ما دوید.طوری داد و بیداد کرد که همه ی جا خوردیم.رفتیم داخل خانه ،دیدیم پنجره ها باز و تمام خانه زیرورو شده.رضا خیلی جدی نگاهی به همه جا انداخت و گفت:نگاه کنید ،ببینید دزد اومده؟چرخی زدیم و گفتیم،همه جا به هم خورده،ولی چیزی نبردند.رضا سرش را تکان داد و گفت:جن اومده اینجا و به هم ریخته.. صابر گفت :این قدر از دیشب تا حالا گفتید که اومدند سراغمون.رضا گفت:کاری نداره،الان احضارشون میکنم،امین گفت؛برم خاک قبرستون بیارم؟گفتم .،نه بابا بشینیم با همین چیزهایی که هست،احضارشون کنیم. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت تکان دهنده از شهید 👌😢 🔰عجیب اما واقعی| معجزه ی حقیقی شهدا😭😭😭😭😭 ❌حتماً ببینید و انتشار دهید ✨نشر=صدقه جاریه شادی روح مطهرش صلوات💐🕊 ✔️فقط فوروارد ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺سخنرانی تصویری 🔻 🔸"حاج آقا عالی" ✅حکمت خدا ✨ ➕ فلسفه اجابت نشدن دعا و درخواست ➕ دلسوزی خدا برای بندگان ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹رهبر انقلاب: یکی از ابزارهای توسل به پروردگار، توجه به ارواح مطهــر شهیدان است. 👈یعنی اگر می خواهیـم توسل بجوییـم، تضـرع کنیم، دعای مستجاب داشته باشیم، بایسـتی از ارواح متعالی شهــدا استشفاع کنیم و آنهــا را شفیـع قرار بدهیم. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ من،رضا و احمد نشستیم،رضا مقوا را پهن کرد و گفت:موقع کار کسی حرف نزنه،ناراحت میشن.مهدی بنده خدا رنگش مثل گچ شد.میگفت:آقا بیخیال بشید.نمیخواد احضارشون کنید،من خودم همه جا را مرتب میکنم.بچه ها میگفتند:باید احضار بشن،ببینیم چرا اینجوری کردند؟پنجره را نبستم و باهرصدای زوزه سگ که از بیرون می امد،رضا میگفت:روح تفلیس الان اینجاست.مهدی بنده خدا به تنش لرزه افتاد.رضا هم از فرصت استفاده کرد و نعلبکی را روی حرف کشید و به جن بد و بی راه گفت.مهدی حالش بد شد،احمد که خیلی مهدی را دوست داشت،طاقت نیاورد که بیشتر از این مهدی را برسانیم.رفت کنارش نشست و گفت:داداش شوخی کردیم.مهدی گفت:تموم خونه را به هم ریختند،ما همه پیش هم بودیم.احمد گفت،صابر و رسول غروب دیرتر از ما از خونه بیرون اومدند و همه جا را به هم ریختند.رضا نگاهی به صابر کرد و گفت:انصافا گل کاشتی.یه لحظه باور کردم کسی جز تو و رسول خونه را به هم ریخته باشه. با حرف های احمد،مهدی آرام شد و ما زدیم زیر خنده.احمد خندید و گفت:رضا اسم تفلیس و از کجا آوردی؟رضا خندید و گفت،خواستم جن خارجی احضار کنم با کلاس باشه.تا نماز صبح در مورد این موضوع گفتیم و خندیدیم و آن شب يكي از به یاد ماندنی ترین شب های دوران رفاقت ما شد.همه قشنگی قصه که باعث شد در دفترم ثبتش کنم،این بود که شوخی یا حرفی میزدیم،حریم همدیگر را حفظ میکردیم.ساعت ها دور هم بودیم،اما اگر اسم کسی می‌آمد که در جمع ما نبود ،سریع می‌گفتیم ولش کنید،در مورد خودمان حرف بزنیم یا کلا حرف را عوض میکردیم. همه ما به تیپ و شکل ظاهری مان اهمیت می‌دادیم و به قول بچه ها مارک می پوشیدیم ،اما از عرف خارج نمی‌شدیم.ولی مراقب بودیم حیایی که بینمان هست،از بین نرود.برای نماز همه اهل نماز بودیم وسعی میکردیم اول وقت نماز بخوانیم.یکی از دلایلی تا اذان صبح بیدار می ماندیم،این بود که نمی‌خواستیم نمازمان قضا شود.وقتی که کنار هم بودیم،خیلی به ما خوش می‌گذشت و از گناه به شدت پرهیز میکردیم.به قول احمد،خلاف سنگین ما قلیان کشیدن بود و گاهی هم یک نخ سیگار شریکی می‌کشیدیم و از نصفه دور می انداختیم،این هم برای اون شر و شوری بود که تو دوره جوانی داشتیم.یک رنگ بودن بچه ها بزرگ ترین حسن جمع ما بود.تقید همگی ما به نماز زیاد بود و دوستی میگفت:قرار باشه دستمون را بگیرند،به خاطر همین نماز نگاهمون میکنن،هیئت، مسافرت،قهوه خانه یا کوه رفتن ،فرقی نداشت.بچه ها باهم یک رنگ و زلال بودیم. به من ثابت شده بود در عالم رفاقت،با هم صادق هستیم.من تک تک آن ها را دوست داشتم و سعی می‌کردم برایشان رفیق خوبی باشم. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> ☀️ فصل دهم(آموزش) بعداز فرصت استراحتی که پیدا کردم به محل کار رفتم و یکی از مهم ترین چیزهایی که پیگیری کردم،بحث تجهیز کارگاه تخریب بود.به حاج محمد گفتم:ما کارگاه مجهز داشته باشیم ،هم برای کار راحتیم ،هم زمان آموزش دستمون بازتره.رضا از این فکر استقبال کرد.به من کمک کرد یکی دوبار برای گرفتن یک اتاق در مقر،با سید تماس گرفتم. ولی آخرین جواب این بود که،باید بیایی و با توجه به موقعیت جدید مقر،جای خودت را مشخص کنی. کار در منطقه سخت شده بود.مسلحین با پیشرفت هایی که داشتند،توانستند حلب را محاصره کنند.چون جنگ ذره به ذره خاک را درگیر کرده بود.آن هابه خاطر آشنا بودن به خاک،داشتن توان مالی و تجهیزات نظامی پیشرفته،روستاهای مسیرشان را یا با تهاجم نظامی ویران،یا با توان مالی،بزرگان قبایل را تطمیع و یا با ایجاد رعب و وحشت مجبور به سکوت ‌و اعلام بی طرفی کرده بودند.در حقیقت از همه آنچه داشتند،استفاده کرده بودند تا حلب برسند. عبور مسلحین به صورت لکه ای بود و گاهی در یک منطقه کوچک فقط چند خانه را به اشغال خودشان درآورده بودند.فاصله نیروهای ما و دشمن دربعضی نقاط به کمتر از چندصد متر میرسید.رشد و نفوذ دشمن در قالب داعش،جبهه النصره،احرار شام و هرگروه دیگری زنگ خطری برای امنیت منطقه بود.گزارش تحرکات سیاسی منطقه و پیشروی های نظامی نشان می‌داد با پشتیبانی گسترده اسرائیل، هدف نهایی کشور ماست و همین امر حساسیت کار را بیشتر کرده بود. اسمم را برای اولین اعزام دادم و از حاج محمد خواستم که با اعلام نیاز من موافقت کند.با رضا و یونس بیشترین تمرکز را روی بحث آموزش گذاشتیم. نیروهای بومی یا هیچ شناختی به اصول جنگیدن نداشتند،یا اگر هم کمترین آشنایی را داشتند ،توان مقابله را در خود نمیدند.با کمترین حمله،روستا و محل زندگی خودشان را تخلیه می‌کردند و این کار،جای پای بیشتری به دشمن می داد.این آموزش ها می توانست به تک تک آن ها این اعتماد به نفس را بدهد که خود شما باید از خاک و ناموستان دفاع کنید.گروه اعزام مشخص شد و خدارو شکر اسم من نیز در لیست بود.هم زمان،روح الله و یکی دونفر از دوستانش در شمال بودند‌تمام تلاشم را کردم تا هماهنگ کنم و برای یک فاصله کوتاه به دیدن روح الله بروم.همین فرصت طلایی باعث شد بتوانم یک دل سیر برادرم را ببینم و با انرژی بیشتری به ماموریت بروم. زندگینامه شهید مدافع حرم🕊🌹 ادامه دارد... 🌼🍃♥️🍃🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گنده لات یافت آباد بود اما بعدش...👆 ...؛)! ✍-روایتگرۍ 🗞 🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝