eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
30.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
224 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگزکسانی را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله:4 آبان ✨پایان:13 آذر @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💗💗 💗💗 حلما دستی به کمرش کشید و گفت: صدای هم همه و سوت ممتد یه دستگاهی که نمیدونم چیه زیاد بود ولی چیزی که از این دو ساعت فهمیدم اشاره به جلسات سه گانه سال۱۹۸۹ داشتن. نگاه حلما گردشِ چشمان حسین را دنبال کرد و به عباس رسید. عباس اخم هایش را درهم کشید و درحالی که به حسین اشاره میکرد گفت: یعنی سال۶۸...منظورشون... حسین شروع کرد سرفه کردن بعد لیوان آبی برای خودش ریخت و  گفت:  جلسات... ضد انقلاب که رهبر همون سال بهش اشاره کردن...اولیش آلمان بود و دومی واشنگتن... عباس دستش را مشت کرد و گفت: سومیشم اسرائیل حلما آرام از جایش بلند شد که حسین طرفش رفت و دستش را گرفت تا چند قدمی راه برود.  عباس بیرون رفت و بعد از دقایقی در زد. حسین که در را باز کرد، عباس با یک پاکت آبمیوه و یک پوشه باریک جلو آمد و رو به حلما گفت: عمو اینا رو هر وقت استراحت کردی ببین ترجمه بچه ها از جلسه دومه یک مقدار ناقصه،  گفتن یه کلمه زیاد تکرار میشده اما واضح نبوده هر وقت تونستی ببین... حلما دستش را دراز کرد و پوشه را گرفت و بازش کرد. نگاهی به برگه ها انداخت و بعد از دقایقی گفت: overthrow به نظر میاد همینه چون تو این جلسه ای که من امروز تماشا کردم هم مدام تکرار میشد. حسین دستی بر ریش سفیدش کشید و پرسید: حالا این overthrowیعنی چی؟ حلما نفس عمیقی کشید و  با نگرانی گفت: براندازی! بعد با برگه ها شروع کرد باد زدن خودش و رو به حسین گفت: بابا میشه بریم حالم یه جوریه... حاج حسین برگه ها را آرام از دست حلما گرفت و به عباس داد. بعد گفت: بریم بابا همینکه سوار ماشین شدند حلما کمربندش را بست و گفت:  بابا اینکه با عمو عباس میگفتین سر فتنه آخوندای انگلیسین منظورتون با... حسین هم کمربندش را بست و ماشینش را روشن کرد و گفت: آخوند انگلیسی یعنی هرکی که لباس روحانیت تن کرده ولی ضد روحانیت عمل میکنه، اونی که به اسم اسلام اومده جلو ولی از انگلیس خط میگیره که تفرقه ایجاد کنه ، نارضایتی از نظام اسلامی ایجاد کنه قدرت دفاعی کشورو کم کنه... حلما باتعجب پرسید: مگه میشه بدون حضور توی دستگاههای اجرایی و دولت بتونن قدرت نظامی کشورو کم کنن؟ حسین دستهایش را روی فرمان فشار داد و گفت: اول که تمام سعیشونو میکنن همچین جاهایی نفوذ کنن، بعدشم قدرت جنگ نرمو دست کم نگیر...با کمک رسانه های غربی جنگ روانی راه میندازن مثل همه این سالها علیه سپاه و قدرت موشکی و سعی میکنن بین ارتش و سپاه جدایی و دو دسته گی بندازن... حلما با نگاهش دستان حسین که دنده را عوض میکرد، دنبال کرد و پرسید: بابا...من میدونم رهبر کاراشون از رو فکر و بصیرته ولی دلیل این همه سان دیدن و حمایت از رزمایش های سپاه رو نمی فهمم یعنی حالا که... حاج حسین  لبخندی زد و مانع روی جاده را پشت سر گذاشت و گفت: باباجون، حلما ساداتم، ببین یه وقتایی برای اینکه جلوی جنگ و حمله دشمن رو بگیری کافیه بهش نشون بدی چقدر قدرت داری اینجوری دو دوتا چهارتا میکنه که زورش به گرفتنت نمیرسه و نمیاد جلو. بعد از مدتی حسین جلو خانه پسرش نگهداشت. حلما با تعجب پرسید: مگه نگفتید چند روز بمونیم خونتون برا رفتن ... حسین لبخندی زد و گفت: قبلِ اومدن دیدی با موبایلم حرف زدم؟ یکی از دانشجوهام بود از دانشگاه افسری...میتونه ترجمه کنه دیگه به تو فشار نمیارم بابا جان حلما نگاهش را پایین انداخت و گفت: ازکارم راضی نبودین که... حسین حرف عروسش را قطع کرد و گفت:  نه اصلا اینطور نیست. خیلی فوق العاده بودی یعنی هستی. ولی بابا من به محمد قول دادم به محض پیدا شدن یه نفر مطمئن دیگه، جایگزین کنم...خیالت راحت باشه بابا  تا سپاه هست فتنه های دشمنای این آب و خاک به نتیجه نمیرسه، کنار بقیه نیروهای امنیتی همه تلاشمونو میکنیم. ان شاالله با فرماندهی  امام خامنه ای پرچمو دست خودِصاحب الزمان(عج) می رسونیم... حالا برو غذا تو حاضر کن که یه ساعت دیگه شوهرت میرسه +چشم -چشمت روشن به دیدار منجی عالم ان شاالله 🍁نویسنده بانو ‌‌سین‌ڪاف‌🍁 ادامه دارد.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بخشی از وصیت نامه شهیدرضاپناهی که خودش صدایش را ضبط کرده بود وپنهان کرده بود وبعد از شهادتش آن را پیدا کردند .شهید ۱۲ ساله ای که عاشق خدا بودومعتقد بود عشقش از قلبش بیرون نمیرود تا به معشوقش برسد 😔😭 شهید🕊🌹 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 به نقل از پیامبر خوبی ها : ثَلاثَةٌ یشْفَعُونَ إِلَی اللَّهِ یوْمَ القِیامَةِ فَیشَفِّعُهُمْ: الْأنْبِیاءُ ثُمَّ الْعُلَماءُ ثُمَّ الشُّهَداءُ سه گروه هستند که در روز قیامت، شفاعت می کنند و خدا هم شفاعت آنان را می پذیرد: ۱. پیامبران ۲. سپس عالمان ۳. و سپس شهیدان💕 بحارالانوار ج ۱۰۰، ص ۱۲، روایت  ✨✨✨ ✅ان شاءالله با توسل بر شهدا و تبلیغ کانال متوسلین به شهدا که اهدافش زنده نگه داشتن یاد و خاطرات شهداست از شفاعتشان بهره مند شویم🌺💐 👇👇👇👇👇 🔻برخی پیام ها از جانب خداست ولی از زبان دیگران برای تو ارسال میشود راحت از آن عبور نکن... ➡️@motevasselin_be_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من همیشه به یاد خواهم داشت که اگر با آرامش و امنیت در کنار خانواده روزها را سپری می کنم همه را مدیون خون سرخ شما هستم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت به یادگار خواهند داشت...👌🌹 💝 کانال متوسلین به شهدا 💝 👇👇👇👇👇 @motevasselin_be_shohada لطفا کانال را برای حضور در چله شهدا به سایرین معرفی کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿✨🌸🌿✨🌸🌿 🔰 لیستی از چهل شهید والامقام به انتخاب اعضای محترم کانال آماده شده ✅هر روز به ترتیب لیست، یکی از شهدای چله معرفی میشود (معرفی شهید عزیز، همراه با زندگینامه، وصیت نامه، خاطرات، کلیپ و ... است.) زندگینامه شهید را مطالعه بفرمائید ارتباط روحی و معنوی با شهید برقرار کنید و بعد 100 صلوات و یک زیارت عاشورا (یا یکی از این دو) را به چهارده معصوم(ع) و آن شهید هدیه کنید. 🌹نیت کنید و با ما همراه شوید ان شاءالله نیت اول همگی ما فرج مولایمان قطب عالم امکان آقا صاحب الزمان (عج) هست سپس حاجات مان را با توسل به شهدای والامقام که از اولیاء و مقربان خداوند هستند طلب میکنیم. ان شاءالله با لطف و عنایت پروردگار و به آبروی شهدا و امامان معصوم (ع) حاجات دنیویی و اخروی بزرگواران کانال متوسلین به شهدا برآورده بخیر شود آمین یا رب العالمین 🤲🌺🌺 🌿✨🌿✨🌿✨ 🔴مطابق گذشته همزمان با چله صلوات و زیارت عاشورا، چله ی دعای عهد هم داریم بزرگوارانی که مایل هستند در این چله نیز میتوانند ما را همراهی بفرمایند. 🔸شرکت در این چله اختیاریست ان شاءالله از سربازان ولی عصر عج باشید🌺💐🌸 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم و رحمت الله💐 دوستان تا فردا که تاریخ شروع چله هست عزیزان و دوستانتان را به گروه دعوت کنید برای یاری امام زمان عج نیرو جمع کنید... برای شناساندن شهدا به دیگران قدمی بردارید براشون تبلیغ کنید شهدا که تمام دارایی شون که جان عزیزشان بود دادن این کمترین کاری هست که میشه براشون انجام داد... ❌لطفا کم کاری نکنید هر بزرگواری اگر بنر دعوت به چله را به گروه هایی که داره بفرسته تعداد قابل توجهی به محفل شهدایی ما اضافه میشوند و ان شاءالله با آشنا شدن شهدا، زندگی و سیره آنها، در زندگی شان تحولات معنوی خوبی ایجاد خواهد شد. یک یاعلی بگو و شروع کن✋ 🤲💐 @motevasselin_be_shohada 💝 متوسلین به شهدا 💝
لینک کانال برای دعوت از دوستان جهت شرکت در "چله ی توسل به شهدا" 👇👇👇 💝 کانال متوسلین به شهدا 💝 @motevasselin_be_shohada @motevasselin_be_shohada ✅در ترویج فرهنگ جهاد و شهادت سهیم شوید و لینک را انتشار دهید شهدا را بشناسیم و به دیگران بشناسانیم شهدا حواسشان به این واسطه ها هم هست فوروارد کردن خیلی وقت شما را نمیگیره اجرتان با ارباب بی کفن آقا اباعبدالله الحسین(ع) 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️ ⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️ ⚘️⚘️⚘️⚘️ ⚘️⚘️ ⚘️ ⚘️ 💌امروز شما از طرف یک دوست به مهمانی دعوت شده اید👇 ⚘️ مهمانی سراسر نور ⚘️مهمانی سراسر آرامش ❤️ امروز گویی سالار شهیدان از شما نام برده است😢 امروز اسم شما در دفتر مهمانان ثبت شده ❣️درست نمیدانم شما مهمان آنهایید یا آنها مهمان شما🌸🥀 اکنون که زمینه ای فراهم شده و شما جزء یکی از مهمانانید از فرصت استفاده کنید 💎در این بزم وصال همراه ما باشید💎 🌷آشنایی با زندگی آنان که راه را یافتندو به سعادت ابدی رسیدند 🌷آشنایی با آنانکه هر لحظه زندگی پر بارشان درسی است برای ما 🌷آشنایی و دوستی با آنانکه خدا آنها را برگزید و خواست چه عظمتی ،چه ثروتی و چه سعادتی بالاتر از این. 🌸در این همراهی دوستی ماندگار نهفته است،ناگسستنی ❤️آرامشی که از وجود نورانیشان از مهربانیشان واز حضور گرم آن جاودانان همیشه زنده در زندگیتان جاری میشود❤️ ❣️آیا دوست داری آنکه زنده است و در نزد پروردگارش روزی میخورد آنکه عرش را لمس کرده و با سید و سالارمان همنشین است آنکه برگزیده است تا جان در ره عشق فدا کند آنکه سراسر نور است چون آفتابی بدرخشد و تو را درخشان کند؟ 🌃در این دنیای پر از تاریکی🌃 ☀️مسیرت زندگیت را روشن کند؟☀️ 💝بیا و قدم بگذار در این وادی عشق 👇👇👇👇 @motevasselin_be_shohada 💎بخوان که چگونه بوده اند،چه کرده اند،چگونه زیستند که خود آموختند چگونه رفتن را💎 🌸اینجا فرصتی میابی که در هر چهل روز مهمان چله ای باشی که هر روز یکی از شهدا زندگیت را نور باران کند و قدم در قلب مهربانت بگذارد👌☺️ با زندگی و خلق خوی او آشنا شوی دوست شوی 🌺و اگر خواستی صلواتی نثار روح پاکش کنی. 🌺چله ای که در آن هر روز یک زیارت عاشورا به دلخواه خوانده میشود و همه از اثرات معنوی آن بهره مند میشویم بیا و همراه ما باش♥️🦋 🕊🌷متوسلین به شهدا 👇👇👇 @motevasselin_be_shohada @motevasselin_be_shohada 🌤🌱
🌻🌿🕊 ❤️چله‌توسل‌به‌شهدای‌والامقام❤️ ❌تعداد زیادی از پیام های حاجت روایی اعضا در کانال هست ببینید تا به معجزه شهدا پی ببرید...🌿🌷 🕊✨🕊✨🕊 🔴دوستان عزیز و بزرگوار ان شاءالله به یاری خداوند و نگاه پر مهر شهدا و ائمه معصومین(ع) "چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد" در *کانال متوسلین به شهدا * شروع خواهد شد.. ✨🌺✨🌺✨🌺✨ 💚روال کار به این نحو هست که نام 40 شهید والامقام به انتخاب اعضای محترم کانال لیست می شود هر روز یک شهید عزیز معرفی میشود ۱۰۰ صلوات و یک زیارت عاشورا (یا یکی ازین دو) را به شهید آن روز و چهارده معصوم(ع) هدیه می کنیم💚 💥معرفی شهید عزیز همراه با زندگینامه، وصیت نامه، خاطرات ، کلیپ و... است💥 نیت کنید و با ما همراه شوید🌹🌹🌹 توسل به شهدای والامقام و ائمه معصوم (ع) برای تقرب به خداوند و گره گشایی مشکلات و حاجات بزرگ بسیار موثر هست @motevasselin_be_shohada 🕊🌷 🌿تجربه ثابت کرده که بعد از اتمام چله دوستی و انس و الفتی با شهدا پیدا می‌کنید مثال زدنی! و رفاقت شما با شهدا عمیق و ناگسستنی میشود 🔴پس این فرصت طلایی را از دست ندهید و عزیزانتان را هم به چله بی نظیر شهدا دعوت کنید حق واسطه گری شما هم در محضر شهدا محفوظ هست❤️ ✨💐✨💐✨💐✨ ✅ هر روز ساعت 15 داستان شهدایی... ✅و مطالب تلنگری شهیدانه 💥مدیون شهدائیم تا قیام قیامت 🦋🕊🦋🕊🦋 🔰لطفا در گروه ها برای حاجت دارها بفرستید ❌شروع چله از 10 مرداد ماه مصادف با شهادت امام سجاد علیه السلام(به روایتی) خواهد بود 🕊🌷متوسلین به شهدا 👇👇👇👇👇 @motevasselin_be_shohada @motevasselin_be_shohada ♥️شما دعوت شده ی خود شهدائید 🕊🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹🕊🌿🌹🕊🌿🌹 🌺ان شاءالله از پنج شنبه داستان شهدایی جدیدی در کانال بارگذاری خواهد شد ✅داستان زندگی ✨با نام: خاک های نرم کوشک✨ 🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💗💗 💗💗 محمد کلید انداخت و در را باز کرد و گفت: سلام! بابا زنگ زد گفت که... نگاهش در سالن چرخید اما حلما را ندید. صدایش را به شعر بلند کرد: زیباترین رویای من حلما کجایی؟ مجنونِ تو بی طاقت است از این جدایی  حلما درِ قابلمه را در دستش گرفته بود به صدای شوهرش گوش میکرد. محمد هر دو اتاق را نگاه انداخت و همسرش را ندید بازهم زبان به شعر گشود: از بندِ دنیا می رهم با دیدنِ تو من عاشقِ عشقت شدم با این رهایی این را که خواند، حلما را در آشپزخانه بالای ظرف غذا دید که چشم هایش را بسته بود و لبخند می زد. شیطنتش گل کرد خنده ریزی زد و گفت: اِ غذات سوخت که بانو! حلما با نگرانی چشمانش را باز کرد و باعجله غذا را هم زد اما بعد از لحظه ای دستگیره را به طرف شوهرش پرتاب کرد و گفت:خاموشش کرده بودم بدجنس. محمد آمد جلو و به خورشت ناخنکی زد و پرسید: دخترای گل بابا چطورن؟ حلما دست محمد را از قابلمه بیرون کشید و با عصبانیت پرسید:مگه دستاتو شستی؟ بعد در قابلمه را گذاشت و درحالی که دیس برنج را می آورد گفت: سارا خانم و زینب خانم خوبن... محمد بشقاب ها را روی میز چید و گفت: پس زینب و سارا امروز دخترای خوبی بودن یادم باشه جایزه بخرم براشون حلما دیس برنج را دست محمد داد و گفت: برا مامانشون بخری انگار واسه خودشون خریدی...راستی محمد... محمد به طرفش برگشت. سایه مژه های بلند و صافش در چشم های خمارش افتادند. همانطور که محو صورت حلما بود، لحن حلما  تغییر کرد و با خنده گفت: سارا و زینب محمد نفس راحتی کشید و سری تکان داد. همینکه حلما برگشت تا خورشت بکشد. محمد آرام یک تکه کوچک یخ از لیوان برداشت و انداخت پشت گردن حلما. حلما جیغ کوتاهی کشید و  همینکه برگشت، محمد دوید طرف اتاق بچه ها و در را بست. حلما دنبالش رفت و گفت : بیا بیرون  محمد محمد خنده مردانه ای کرد و گفت: اگه بچه هامون وساطتت کنن چی؟ همان موقع تلفن محمد زنگ خورد. همینکه محمد در اتاق را باز کرد دید تلفنش دست حلماست. حلما لبخندی زد و گوشی را طرف محمد گرفت و گفت: نوشتی نفسم، نفست داره زنگ میزنه محمد دستهایش را به نشانه تسلیم بالا برد. حلما موبایلش را قطع کرد و آن را در جیب پیرهنش گذاشت. بعد موبایل محمد را دستش داد و گفت: میخواستم بیای بیرون، کاریت ندارم بیا ناهار بخوریم. محمد موبایل حلما را از جیبش برداشت و کنار موبایل خودش جلوی آیینه گذاشت و گفت: امواجش برا بچه ها ضررداره! محمد و حلما که دور میز نشستند. محمد با احتیاط قاشق خورشت را در دهانش گذاشت. حلما خندید و گفت: نترس فلفل توش نریختم. محمد زیرچشمی نگاهی به حلما انداخت و گفت: خب چه خبر امروز چطور بود؟بابا گفت که دیگه نمی خواد بری. حلما قاشقش را در ظرف غذا چرخاند و گفت: +محمد یه چیزی بپرسم؟ -فقط سوال ریاضی نباشه +نه جدی میخوام یه چیزی بدونم -خب بپرس +بابات دیشب تو خونتون بهم گفت که وقتی...وقتی بیهوش بوده برا عمل...بابامو دیده -آقاسید! +اوهوم...بعدش بابام به بابات گفته که برای ظهور امام زمان(عج)باید نظام جمهوری اسلامی رو حفظ کنیم...من میدونم که تعدادی از سربازا و فرمانده های مولا ان شاالله از همینجاست ولی منظور بابای شهیدم همین بوده؟ میخوام بدونم درست فهمیدم؟ -حلما جانم...تو درست میگی ولی فقط این دلیلش نیست. ببین الان تو کل دنیا تنها نظام مستقل اسلامی که با هر نوع ظلمی تو دنیا مخالفت و مقابله میکنه و قدرتمنده کیه؟نظام جمهوری اسلامی ایرانه، خب اگه این نمونه کوچیک که به سمت حکومت اسلامی داره حرکت میکنه، هنوز تشکیل حکومت عدالت اسلامی  کامل میسر نشده اما ان شاالله با ظهور مولا محقق میشه، ولی اگه این نمونه نظام جمهوری اسلامی ایران از داخل یا از بیرون خدایی ناکرده دچار مشکل بشه توی کل دنیا  تفکر ناب اسلامی قیام علیه ظلم و فساد، یه نمونه شکست خورده معرفی میشه و شرط مهم پذیرش جهانی منجی که خدا برای ظهور مولا گذاشته، بدست نمیاد. ما این همه شهید دادیم نسل های پیش از ما انقلاب کردن خون دادن اگه ما  از این استقلال و آزادی و نظام  دفاع نکنیم اگه  نسل ما این نظام اسلامی رو حفظش نکنه به خون مدافعای خاک و دینمون خیانت کردیم.  🍁نویسنده بانو سین‌ڪاف‌🍁 ادامه دارد.... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💗💗 💗💗 سه هفته بعد یک روز صبح حلما داشت دامن کوچک صورتی رنگی را با ذوق تا میزد که صدای زنگ در را شنید. زیر لب یاعلی(ع)  گفت. دستش را به گوشه تخت گرفت و به آرامی بلند شد. گوشی آیفون را برداشت و درحالی که دکمه در را میزد گفت: سلام بابا بفرما بعد فورا رفت داخل اتاق و یک بلوز جلو باز روی لباسش پوشید. در را باز کرد و با لبخند گفت: +سلام بابا...چرا زحمت کشیدین بدین من -سلام دخترم، نه خودم میارم...چطوری؟ +خوبم خدا رو شکر فقط یکم سنگین شدم تازه ماه پنجمه ولی هرروز حالم بهم میخوره -خب بابا بهشتو که مفتی نذاشت زیرپای شما حلما سعی داشت نگرانی اش را از این موقع و بی خبر آمدن پدرشوهرش، پنهان کند. دستش را به کمرش گرفت و گفت: +میرم چایی بیارم -نه بابا جان بشین خودم الان میرم برای جفتمون دو لیوان چایی تازه دم میریزم ... راستی نوه های گلم چطورن؟ +خوبن، زیادی تکون میخورن هر وقت رو دست چپ میخوابم لگد میزنن همش مجبورم رو دست راست بخوابم...راستی بابا دیروز با محمد رفتیم براشون لباس و کالسکه خریدیم بذار بیارم ببینی. حسین دو لیوان چای ریخت و با شکولاتهایی که آورده بود در سینی گذاشت اما مدتی صبر کرد و حلما از اتاق بیرون نیامد. بلاخره حسین بلند شد و جویای احوال عروسش شد: بابا خوبی؟...حلماجان...سادات عروس...عروس سادات....بابایی حلما سرش را از روی دستش بلند کرد. حسین نفس راحتی کشید و گفت: ترسیدم بابا...خوبی؟ نفس حلما به آه شکست. سری تکان داد و چشمانش لبریز اشک شد. حسین کنار عروسش نشست و پرسید: -چی شده دخترم؟ بحث تون شده؟ +نه...ببخشید بابا از اینکه یهو اومدی ترسیدم که نکنه برای محمد... -چی میگی بابا!؟ من اشتباه کردم بی خبر اومدم ولی تو چرا اینقدر فکروخیال میکنی؟ +به خدا منظورم این نبود که عذر خواهی کنین...ولی -حرفتو بزنن باباجون نذار رو دلت سنگینی کنه +یادتونه دو هفته پیش محمد سه شب نیومد خونه؟ 🍁نویسنده بانو سین‌ڪاف‌🍁 ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
‍ ‍ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 💗💗 💗💗 حسین اخمی کرد و گفت:خب؟ حلما اشک هایش را با پشت دستش پاک کرد و روبه حسین چرخید. بعد از مکث کوتاهی گفت: +محمد گفت اون سه شب با دوستاش رفتن ورزش، از این اردوهای آمادگی جسمانی که قبلا  چندباری  رفته بود. -فکر میکنی بهت راستشو نگفته؟ +نه همه اشو...اینو ببین حلما پاکت زرد کوچکی  را  از کوله زیر تخت بیرون آورد و گفت: +بازش کن بابا -مال کیه؟ +نمیدونم -خب اگه نمیدونستی مال کیه نباید بازش میکردی +بازکن بابا یه سربند خونیه حسین با دستان لرزان پاکت را باز کرد. یک سربند زرد با حاشیه مشکی و نقش خوش خط:"کلنا عباسک یا زینب" روی زانوانش افتاد. درست روی الفِ عباس به قدر عبور یک ترکش، پاره بود و خون آلود. حلما کاغذی را که مرتب و بیش از حد تا زده شده بود، باز کرد و گفت: +اینو ببین -اینا چیه حلما؟ چشمان حسین به اولین خط نامه افتاد: "بذار سنگینی این بار بزرگو قلم تحمل کنه، بشکنه و باکی نیست که حرفایی روی قلبم عجیب سنگینی میکنه" حسین برگه را پایین کشید و پرسید: این دست خط کیه؟ حلما کاغذ را تا زد و در پاکت گذاشت و گفت: اول فکر کردم از طرف محمد برا منه ولی...انگار دوستش نوشته...بابا و زد زیر گریه. حسین تاملی کرد و گفت: محمد ثبت نام کرده برا اعزام به سوریه! حلما دستش را روی سرش گذاشت و زمزمه کرد: یا حضرت عباس(ع)! حسین بلافاصله با لحن آرام تری گفت: دخترم هول نکن. منم تازه فهمیدم اصلا امروز برا همین اومدم. خواستم بیام ازت بپرسم ببینم خبر داری یا نه. حلما سرش را به در تکیه داد و گفت: پس به شما هم نگفته! لبهای حسین برخلاف چشم هایش لبخند کوتاهی زدند و گفت: میدونسته مخالفت میکنیم. نیم ساعت بعد وقتی حسین رفت. حلما وضو گرفت و دو رکعت نماز استغاثه به امام زمان(عج) خواند، بعد از نماز زیرلب گفت: اگه این راه باعث نزدیکی ظهورتون میشه من...دلمو راضی میکنم. فقط بهم صبر بدین آقا! 🍁نویسنده ‌‌بانو سین‌ڪاف‌🍁 ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸