eitaa logo
روزهای مادرانه
2.7هزار دنبال‌کننده
709 عکس
66 ویدیو
12 فایل
@motherlyday من اینجام😁
مشاهده در ایتا
دانلود
پسری از کنار خیابون داد زد: لاستیک‌تون پنچره! (عربی گفت، ولی خب چون می‌دونستیم لاستیک‌مون پنچره، فهمیدیم چی گفت!!) بعد دنبال‌مون دویید تا به تعمیرگاه برسونه‌مون. روی در تعمیرگاه عکس سیدحسن بود. روی دیوارها عکس سیدحسن بود. روی لباس‌ها، پرچم‌ها، ماشین‌ها و موتورها عکس سیدحسن بود. بارون می‌اومد و من بچه‌ی همراهمون رو بغل کرده بودم و راه می‌بردم و براش ترانه جولیا پطرس رو زمزمه می‌کردم. همونی که نامه‌ی سیدحسن به نیروهای حزب‌الله رو به صورت شعر درآورده و خونده. راه می‌رفتم و می‌خوندم، و هرکس از کنارم رد می‌شد چند کلمه همراهی می‌کرد. همه حفظش بودن: بكم سنغير الدنيا و يسمع صوتنا القدر بكم نبني الغد الأحلى بكم نمضي و ننتصر ‌ جهان را با شما دگرگون خواهيم كرد و سرنوشت، صدامان را خواهد شنيد به دست شما فردايي بهتر مي‌آفرينيم پيش مي‌رويم و پيروز مي‌شويم ‌
من اصلا دوست ندارم فاز تحلیل‌گر سیاسی و اجتماعی بردارم. همیشه هم مسخره می‌کردم این بلاگرهایی رو که تا پا می‌ذارن توی یه شهری، شروع می‌کنن به سخنرانی درباره وضعیت زندگی مردم و رفاه اجتماعی و شرایط سیاسی و ریشه‌های فرهنگی و... کوتاه بیا عامو! دو روز رفتی، چار تا دربون هتل دیدی و برگشتی دیگه😄😄 خلاصه؛ منتظر تحلیل سیاسی در این مکان نباشید! الان تنها چیزی که می‌تونم با اطمینان بهتون بگم اینه که قدر حمام خونه‌هاتونو بدونین!! من الان نصف فامیل و دوست و آشنا رو بسیج کردم، یه حموم برام پیدا کنن و منو بهش برسونن! اوضاع اردوگاه مهاجران یه جوریه که میگی شرایط مسیر اربعین چقدر لاکچری بود!! خونه که هیچ! الان نیازم حمومیه که آبش گرم باشه و درش قفل داشته باشه! برای همین هم ده پونزده نفر دارن تلاش می‌کنن! حموم بردن "حسنی" این قدر دست‌اندرکار نداشت😂 پ.ن. دو تا رنگین‌کمونه؛ می‌بینین؟
یه عالمه قصه دارم که تعریف نکردما... میگم.
دیشب رفتیم مزار شهداء. برای خودشون جای فوق‌العاده معنوی‌ای محسوب می‌شه. برای ما که لای سنگ‌های قطعه شهدای بهشت‌زهرا توی بچگی دویدیم و بزرگ شدیم، آشناست. همون وقت شهیدی رو تشییع می‌کردن. وسط تلقین رسیدیم. داشتن شهادت می‌دادن به امامت ائمه. بعدش همه جمعیت با هم سوره قدر رو خوندن. صداها محکم و محزون بود. وقتی تدفین تموم شد، زن‌ها جلو رفتن. این‌ها که شال زرد دارن، خانواده درجه یک شهید هستن. شال رو مثل نشان افتخار انداختن گردن‌شون.
روی هر مزار، یک قرآن هست که هر کس اومد و نشست، بخونه. چیزهای دیگه‌ای هم که دوست داشتن، گذاشتن. مثلا این قبر یه کاردستی داشت از یه بچه و این سربند: لبیک به بابای شهیدم! سر هر سنگ مزار، یه صندوق هم هست. ازشون پرسیدم توش چیه؟ درشو باز کردن، مفاتیح و مهر و شمع و این چیزها بود. گفت: چیزی نیست، وسایل خانواده‌شه. می‌خواستم بگم خوب نگاه کن! توی هر صندوق صد تا قصه‌ست!... عربی‌ش سخت بود، نگفتم.
اما قصه دیشب، قصه او بود... مادر شهید حسن علی خنساء، معروف به خمینی! می‌دونم که دارید میگید: مادر؟؟ بهش نمیاد مادر شهید باشه!! بله، خودم هم همین رو گفتم!
در یک دنیای موازی این می‌توانست عکس مادر عروس و مادر داماد باشد! قبلش فاطمه داشت می‌گفت وقتی پسرش شروع کرده به فارسی خواندن، تا کنکور بدهد و در ایران دندانپزشکی بخواند، بهش گفتم من هم با تو می‌آیم و همان جا یک عروس خوب برایت پیدا می‌کنم! بهش گفتم من دختر خوب سراغ داشتم‌ها! و خندیدیم! جواب کنکور پسرش آمد. از دانشگاه ایران ایمیل زدند که حسن دندانپزشکی قبول شده. حسن دو روز قبلش شهید شده بود. ‌ فاطمه همسن من و پسرش ۱۸ساله بود. امدادگر بود و در یک مرکز درمانی نزدیک خانه‌شان خدمت می‌کرد‌. موشک را که زدند، فاطمه از پنجره خانه دید: موشک آمد پایین و مرکز درمان رفت هوا. گفت: همان وقت فهمیدم حسن شهید شده. گفتم: دلت برایش تنگ شده؟ گفت: خیلی! وقتی پیکرش را بهم نشان دادند، به دکتر گفتم چند دقیقه صبر کن، نگذارش توی سردخانه، یک قرآن بده، من برایش بخوانم. حالا هم هروقت دلتنگی خیلی فشار می‌آورد، می‌آیم همین‌جا، قرآن می‌خوانم. . چند دقیقه بعد مداح داشت روضه علی‌اکبر می‌خواند. شانه‌های مادر حسن بی‌صدا تکان می‌خورد. ده‌ها مادر و پدر دیگر کنار جوان‌های شهیدشان نشسته بودند و برای جوان شهید حسین گریه‌ می‌کردند.
چون شب عیده، یه کلیپ براتون میذارم، شاد شین! باتشکر از گروه فیلمبرداری در بیروت و گروه پشتیبانی در تهران!😁
طرف بهم میگه: برو فلان فیلم رو ببین، بفهمی لبنان چه خبره! این هم از اون حرف‌های عجیب غریب روزگاره! من اینجا حضور واقعی دارم، بعد اون میگه من از روی فیلم‌هاش بهتر می‌شناسم! مثل دوران ززآ شده که طرف از کانادا پیام می‌داد سمت خونه شما شلوغه، بعد ما تو خیابون بودیم، می‌گفت دروغ میگی!! بگذریم... دارم تلاش می‌کنم با همه حرف بزنم و شنونده باشم‌ و از روی چهار تا خیابون و دو تا فیلم نظریه‌پردازی نکنم. علی‌الحساب می‌تونم بگم هم اون فیلم‌ها درسته، هم اون یکی فیلم‌ها! لبنان مملکت و ملت یک‌دستی نیست. کشور خودمون چقدر متنوع و متناقضه؟ اینجا ده برابر شدیدتره! اصلا بیشتر مشکلات این منطقه از همین تعدد و تفاوت نشات می‌گیره. چیز تازه‌ای هم نیست... حدود هزار سالی می‌شه! درست می‌شه ایشالا... فقط امیدوارم هزار سال دیگه طول نکشه. خیلی زود... خیلی خیلی زود. مثلا همین جمعه شاید. ‌