eitaa logo
💚 موعـود 💚
1.8هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
✅قرآنی باش! ✍کسانی که قالی می بافند یک نگاه به نقشه دارند و یک نگاه به قالی و بر اساس آن قالی آویخته خود را می بافند. ما نیز باید چشم به نقشه قرآن داشته و بر اساس آن تار و پود زندگی خود را ببافیم. این است که قرآن کریم می فرماید: خُذِ الکِتابَ؛ یعنی کتاب را بگیر، یعنی بی نقشه نباش. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللَّهِ عَلی مَنْ فِی الْأَرْضِ وَ السَّمآءَ... 🌱سلام بر تو ای مولایی که با آمدنت حجّت را بر اهل زمین و آسمان تمام می کنی. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین و آسمان غرق نور خواهد شد. 📚 بحار الأنوار، ج‏99، ص 117. ♥️🦋♥️
💚 موعـود 💚
✅ قسمت دویست و یازدهم 🔆 شب‌های یلدا 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔅نویسنده: زهرا میکائیلی با مکث گفت: - همیشه وکی
✅ قسمت دویست و دوازدهم 🔆 شب‌های یلدا 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔅نویسنده: زهرا میکائیلی با دیدن سیامک که با لباس بیرون بود خیالم راحت شد که با رفتنش می توانم بیرون بروم و قبری که امید گفته بود را ببینم. عمه دوباره با خوشحالی گفت: - نمی خوای بدونی خبر خوب چیه؟ انقدر بی حوصله بودم که هر دو متوجه شدن و گفتند: - حالت خوبه؟ سر تکان دادم و گفتم: - نمی دونم سیامک با نگرانی گفت: - چیزی شده؟ نگاهی بهش انداختم و قبل از اینکه حرفی بزنم یاد حرفای امید افتادم و سکوت کردم که دوباره پرسید: - یلدا چیزی شده؟ اصلا حال خوبی نداشتم و فقط می خواستم تنها باشم که گفتم: - نه و خواستم در را ببندم که عمه گفت: - این بچه چش شده ؟ اصلا انگار حرفهای ما رو نمیشنوه سیامک مانع بسته شدن در شد و گفت: - از من دلخوری؟ بغضم گرفت و نتوانستم حرفی بزنم که عمه چشم غره ای به سیامک رفت و گفت: - نمی دونم کی میخوای یاد بگیری با این دختر چطور برخورد کنی؟ از حرف عمه عصبانی شد و گفت: - من هر کاری می کنم تا یلدا راحت باشه الانم برای خوشحالیش ... سکوت کرد و بعد از مکثی گفت: - امشب سوپرایز برات دارم. بعد به سمت ماشینش رفت و برام دست تکان داد. عمه با نگرانی نگاهم کرد و گفت: - عمه جان تا الان باید قلق سیامک دستت اومده باشه باید فهمیده باشی دوست داشتن هر کس یه مدله. حتی بعضی مردها دوست داشتنشون رو با دادو فریاد یا حتی .. وسط حرفش گفتم: - چیزی نیست عمه فقط خسته م باید استراحت کنم. بدون حرفی در را بستم و منتظر ماندم تا عمه بالا برود اما عمه از پشت در به آرامی گفت: - خودت رو آماده کن که فاطمه داره برمیگرده و بعد بالا رفت. از شنیدن خبری که داد آنقدر خوشحال شدم که حالا می توانم درباره امید و ماجراهای عجیب با فاطمه حرف بزنم اما قبلش باید بهشت زهرا می رفتم و از حرفهایی که امید زده بود مطمین می شدم. حاضر شدم و یواشکی از حیاط بیرون رفتم تا عمه متوجه نشود. واقعا به هوای آزاد احتیاج داشتم تا انتهای کوچه خلوت بود و راحت می توانستم دلم را خالی کنم انقدرغرق فکر بودم که نفهمیدم چطور بهشت زهرا رسیدم. وسط هفته بود و بهشت زهرا خلوت بود با ماشینی که دربست گرفته بودم جلوی قطعه رفتم و خواستم منتظرم باشد. وارد قطعه که شدم مستقیم به سمت قبری که دو تا فانوس داشت و چند ردیف جلوتر از قبر پدر و مادرم دیده بودم رفتم. قلبم دچار تپش شدید شده بود حرفهای امید که در تمام طول مسیر بهشون فکر کرده بودم برام قابل باور نبود اما الان حداقل درست و غلط یکی از حرفهایش را می توانستم متوجه بشوم. بالای مزار پدر و مادرم رسیدم و از همان جا به چند ردیف جلوتر نگاه کردم همان محدوده ای که چند شب پیش دیده بودم اما در نهایت تعجب هیچ اثری از آن فانوس ها نبود. ادامه دارد ... ❌کپی حرام❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جنگ جهانی حجاب‼️ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
نظر من اینه در این شرایط حساس از امام خامنه ای پیروی کنیم که دوگانگی ایجاد نشه دشمنان میخوان ما به جون هم بیوفتیم به بهانه حجاب و...
‌❤️محبت مهدوی❤️ 💐مودّت و آرزوی امام زمان(عجل الله فرجه) ⬅️شکر نعمت ولایت، مودّت است که خداوند به عنوان اجر رسالت از ما خواسته است. ⬅️مودّت هم دوست داشتن همراه با آرزو کردن است. یعنی ادای حقّ امام، این است که نه تنها او را دوست بداریم، بلکه آرزویش را هم داشته باشیم. ⬅️ آرزو داشتن، جنبش و شوق عمیقی برای حرکت ایجاد می‌کند و به همین دلیل، مقدمۀ به دست آوردن است؛ همان‌طور که در محبت‌های مَجازی چنین است. ⬅️کسی هم که آرزوی امام را داشته باشد، زمین و زمان را به هم می‌دوزد تا به مطلوبش برسد و اگر نرسد، در این راه جان می‌سپارد...
امید را برای روز های بد ساخته‌اند و چراغ را برای تاریکی ...
@sokhan_iw اینو بدون که اگه مغزور باشی؛ کمتر یاد میگیری. اگه متعصب باشی، کمتر میبینی. اگه کم رو باشی، کمتر نه میگی. اگه ترسو باشی، کمتر ریسک میکنی. اگه بدبین باشی، کمتر خوشحالی. اگر خود شیفته باشی، کمتر معاشرت سالمی داری. اگه شکایت کنی، کمتر تلاش میکنی. اگه عادت کنی، کمتر تغییر میکنی. و ممکنه تغییر سخت باشه ولی همین تغییراست که هویت و شخصیت تورو تعیین میکنه!
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﻋﺎﯼ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﯿﺸﻪ. ﺧﺪﺍﯾـــــــــــــــــﺎ دلتنگي رو بگير , و يه دل شاد به همه بده. " الهى آمين..."🙏♥️ ╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
@sokhan_iw 👈 آموخته ام که با پول میتوان خانه خرید ولی آشیانه نه رختخواب خرید ولی خواب نه ساعت خرید ولی زمان نه مقام خرید ولی احترام نه کتاب خرید ولی دانش نه میتوان آدم خرید ولی دل نه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو نور بودی! می‌دیدمت اما نمی‌توانستم لمست کنم از من عبور می‌کردی...
‌پرسودترین معامله زندگی این است كه حال خوب را جـایگزين حـال بد کنیم فقط همين ... ╔ 💗 ══ 🍃ೋ•══╗
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⊰•🧡📙•⊱ . من جوانان عزیز را به یک مجاهدت حقیقی دعوت می‌کنم. مجاهدت فقط جنگیدن و به میدان جنگ رفتن نیست کوشش در میدان علم و تحقیق نیز جهاد محسوب می‌شود ؛👌🏻📚 . ⊰•📙🧡•⊱¦⇢ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️🦋♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 مطالبه حضرت آقا از خواص 🔹با گذشت ۸ روز از مطالبه مهم رهبر معظم انقلاب، هنوز منتظر موضع گرفتن خواص و سلبریتی‌های وطن پرست هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 دانشگاه تهران | حرفهای تکان دهنده دانشجوها: 🔹 با جماعتی طرف بودیم که فحش می دهند و به جای حرف زدن پیراهن پاره می کردند.
💚 موعـود 💚
✅ قسمت دویست و دوازدهم 🔆 شب‌های یلدا 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔅نویسنده: زهرا میکائیلی با دیدن سیامک که با ل
✅ قسمت دویست و سیزدهم 🔆 شب‌های یلدا 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔅نویسنده: زهرا میکائیلی جدا از حرف های امید درباره مزاری که فانوس داشت خودم آن فانوس ها را چند شب پیش دیده بودم و حالا خبری نبود. کمی آنجا ایستادم تا باغبانی که مشغول تمیز کردن آنجا بود دیدم سراغش رفتم و گفتم: - یه قبری اینجا بود که دو تا فانوس داشت اما الان نیست. نگاهی به اطراف کرد و با لهجه خاصی گفت: - من چند ساله اینجا باغبانی می کنم اما تا حالا فانوس اینجا ندیدم. اما من و سیامک هر دو با هم فانوس ها را دیده بودیم. کاملا گیج شده بودم و نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است چند ردیف جلوتر مزار پدر و مادرم را گشتم و روی سنگ ها را خواندم اما هیچ سنگی به نام من نبود و فقط جای یک سنگ در همان محدوده ای که فانوس ها را دیده بودم خالی بود و نوشته شده بود « رزرو» به هیچ جوابی نرسیدم و تصمیم گرفتم تا قبل از رسیدن سیامک به خانه برسم تا به چیزی شک نکند. با همان تاکسی برگشتم و تا کلید انداختم درو باز کنم سیامک را وسط حیاط دیدم که نگاهش به سمت من برگشت. عرق سردی روی پیشانیم نشست و ماندم چه بگویم که کجا بودم. با قدمهای بلند به سمتم آمد و با عصبانیت داد زد و گفت: - کجا رفته بودی؟ از دادش چنان ترسیدم که نمی دانستم چه بگویم تا حالا اینطوری سرم داد نزده بود. سرم را پایین انداختم و حرفی نزدم که دوباره فریاد کشید و گفت: - با توهستم کجا بودی؟ از صدای فریادش عمه پایین آمد و گفت: - باز که تو شروع کردی؟ رو به عمه کرد و گفت: - من از الان نتونم زندگیم رو جمع کنم دیگه هیچ وقت نمی تونم. با اخم نگاهش کردم و گفتم: - مگه من چیکار کردم؟ با همان عصبانیت گفت: - مگه من صبح خونه نبودم اگر می خواستی بیرون بری چرا با من نیومدی؟ سرم را پایین انداختم و حرفی نزدم. دوباره داد کشید و گفت: - با تو هستم. عمه جلو اومد و در حالیکه دست مرا گرفت تا با هم داخل خانه برویم رو به سیامک گفت: - خوبه حالا همچین داد میزنه انگار این بچه کجا رفته! اما سیامک ول کن نبود و جلوی من ایستاد و گفت: - کجا بودی؟ دلم نمی خواست دروغ بگویم و گفتم: - بهشت زهرا دوباره فریاد کشید و گفت: - اونجا چه غلطی ... عمه وسط حرفش پرید و با صدای بلند گفت: - سیامک این چه طرز حرف زدنه که سیامک گفت: - وسط هفته پاشده رفته اونجا نمیگه یه بلایی سرش میاد؟ کی خواسته بره که من نبردمش؟ چرا به من نگفت ببرمش؟ دیگه تحمل داد و فریادش را نداشتم و گفتم: - دلم می خواست تنها برم اصلا باید تنها می رفتم. ادامه دارد ... ❌کپی حرام❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب منطقی وزیبا به منافقین.... زن،زندگی،آزادی 7 دقیقه صحبت این بزرگوار شاید بشود گفت بیش از 700 ساعت مطلب و روشنگری دارد.. گروه‌ها واشخاص مختلفی را که در این فتنه دست داشتند(بهاییان یهودی. منافقین خلق. کومله. سلطنت طلبها ومحمدر ضا پهلوی ملعون. عربستان سعودی. و...) بابیان منطقی ومستدل به افتضاح کشیده و رسوا نموده است.. جهاد تبیین این است
ای احمدیان به نام احمد صلوات هر دم به هزار ساعت از دم صلوات از نور محمدی دلم مسرورست پیوسته بگو تو بر محمد صلوات اللهم صلی علی محمد و آل محمد