💢#تولی و #تبری در زمان غیبت
✅ حفظ #حب و #بغض در زمان غیبت امام زمان علیهالسلام
به امام صادق (علیه السلام) عرض كردند :
هرگاه روز را صبح و شام بر من بیاید و امامى را كه از او پیروى كنم نبینم چه كنم؟
حضرت فرمودند :
آنكه را باید دوست داشته باشى دوست بدار و آنكه را باید دشمن بدارى دشمن بدار [تولى و تبرى را از دست مده وبر آن ثابت قدم باش]
وهر صبح وشام (چشم به راه مولا و) منتظر فرج باش تا خداى عزوجل او را ظاهر كند.
📚 منابع:
🔸 بحارالأنوار ج۵۲ ص۱۴۸
🔸الغیبة، نعمانی ص۱۶۱
🔸کافی ج۱ ص۳۴۲
🔸 کمال الدین ص۳۴۸
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌹
💥
⚡️سر فدای قدمت، ای مه کنعانی من
قدمی رنجهکن،ای دوست به مهمانی من
⚡️عمرمان رفت به تکرار نبودن هایت
غیبتت سخت شد،ازدستِ مسلمانی من
✦اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ
✦اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ
✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ
✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ
✦ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ،
✦وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ
#سلام_امام_زمانـم... ♥️
صبحت بخیر حضرت صاحب دلم
#العجلمولایغریبم
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
به حق
#زینب_کبری_سلام_الله_علیها
🌿
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱۲۱ فروردین سالگرد شهید صیادشیرازی
گرامی باد.
هدیه به روح پاک آسمانی اش صلوات🌷
⭕️ علائم #آخرالزمان درادیان دیگر
🔹 در نگاه آخرالزمانیِ زرتشت، کفر و بی دینی، یکی از بزرگترین مشکلاتی است که در آخرالزمان، انسانیّت را نابود میکند؛ کفری که گاهی در پشتِ دینداری پنهان شده است و مصداق بارز تظاهر به دینداری و ریا است.
🔸 «در آن هنگامه، از هر هزار یا ده هزار تن، تنها یک نفر به دین گرود و آن یک نیز بدان عمل نکند.» (١)
🔸 «دین به طور کلی ناتوان شود و فساد، تباهی، روسپیگری، غلام بارگی، دروغ و مرگ فراگیر شود.» (٢)
📚 ١. زند و هومن یسن و کارنامه اردشیر پاپکان، ترجمه صادق هدایت، در چهارم، ٣١ و ٣٢، ص ۴٣
٢. داستان گرشاسب، تهمورس و جمشید، ترجمه کتایون مزداپور، ص ٣١١
💚 موعـود 💚
#part670 از این که مادرش هم ،اونو مقصر میبینه ،بغض میکنه: _ مامان تو جای من نیستی دو هفته است ک
#part671
ساره نمیخواد دیگه حرف بزنه.
از بحث در مورد این مسئله بیزاره.
عوض کردن بحث بهترین کاره.
_ میدونی خونه نازنین چی کم داره؟
سلیمه که این موضوع واسش مهمه از بحث قبلی فراموش میکنه و با هیجان
میپرسه:
_ چی؟
_ گلدون.
میخوام گلدون خودمم بذارم تو خونش.
_ کی؟ وقت نیست دیگه
_ چند ساعت قبل عروسی میبرم
شایدم بعد عروسی، قبل عروس کشون
با یکی اومدم برداشتمشون، همه فردا شب میان خونه عروسو میبینن
_ مگه عصر ندیدن؟
_ اونایی که نیومدن، امشب میان
_ تو خونت که گلدون نبود
_ همه خونه قبلی مونده
احسان قول داده بود اونا رو با خودم بریم بیاریم
که وقت نشد
مامان فکر نکن من خوشی زده زیر دلم
باور کن هم شوهرمو دوست دارم هم زندگیمو...
ولی زندگیم داره برام تنهایی بازی میکنه، هیچ کسو ندارم
سلیمه جلو میاد و ساره روبغل میکنه
این روزا رابطه شون بهتر شده:
_ گریه نکن دخترخوبم
اون بچه حس میکنه
درسته جنینه ولی تاثیر میذاره.
میگذره
تو بگذر،مثل تا الان که گذشتی!
****
💚 موعـود 💚
#part671 ساره نمیخواد دیگه حرف بزنه. از بحث در مورد این مسئله بیزاره. عوض کردن بحث بهترین کاره.
#part672
از هواپیما پیاده میشه وگوشیشو روشن میکنه.
حتما
الان ساره برای جهاز برون رفته خونه خواهرش.
سلیمه خبر داده بود که قراره ساعت 7بازار برن
تصمیم میگیره ساعت 10 که مطمعن شد ساعتی که ساره حواسش پرت مهمون بازی نیست، و از به
خونه برگشتن، باهاش تماس بگیره.
نادر
شخصا
اومده برای خوش آمد گویی.
میدونه سلام گرگ بی طمع نیست.
احتمالا
، پول خوبی میخواد به جیب بزنه.
هوای کرمانشاه از مشهد سردتره
و اکسیژنش هم صد البته بیشتر.
نزدیک نادر میشه و احوال پرسی میکنن.
با سماجت نادر، دعوتشو به هتلی که براش رزرو کرده، قبول میکنه.
شاید نخواد زیاد بمونه ولی هیچ وقت نخواسته این جوری نمک گیر یه دلال بشه.
اما امان از شغلش، که همه اش، با پنبه سر بریدنه.
یکی دوساعت تو هتل استراحت میکنه.
یه ساعت به اذان مغربه که از هتل بیرون میزنه و به رستورانی که نادر برای شام دعوتش کرده، راه میوفته.
هنوز وارد خیابون اصلی نشده که سه نفر جلوشو میگیرن و از همون لحظه اول،
شروع به لگد ومشت زدن میکنن.
درسته که ورزش کار کرده، اما چون تعدادشون بیشتره، کتکم میخوره.
نمیدونه اینا رو،چه کسی اجیر کرده.
آخه اینجا کسیو
تقریبا
نمیشناسه.
یکی بی هوا، به کنار ابروش مشت میزنه و همونجا راه افتادن خون و از روی ابروش احساس میکنه.
بر میگرده ،داد میزنه و میپرسه:
_ کی اجیرتون کرده...؟
درد داره
یکی محکم هولش میده و محکم به دیوار برخورد میکنه و کنار سرشم ضربه میبینه.
با صدای آشنایی اون سه نفر دست از سرش بر میدارن.