💚 موعـود 💚
#part537 . موهاشو سه قسمت میکنه و سه تا بافت میزنه. و با سه تا کش کوچیک، پایینشو فیکس میکنه. یک ب
#part538
_ بارون، بی تو دیگه عمرا
حال خوب بی تو دیگه
عمرا
مثل یه کابووووسه
عاشقی بدون تو دیگه عمرا
آخه
عمرا
عمرا
عمرا
**
احسان به صندلیش تکیه میده...
یه تیپ
کاملا
نرمال...
بعد چند دقیقه دستشو زیر چونش میزنه و یه فیس جدی به خودش میگیره...
و به پاشا خیره میشه...
مرد دو رگه، هفت خطی که مثلشو، روزگار ندیده
پاشا به خونسردی احسان نیش خند میزنه و میگه:
_ فیروزه هاتو دوبل میخرم
میتونم یه سفر به ایران داشته باشم...
مشتریها بدشون نمیاد با من معامله کنن
اما من خوشم اومده که از تو خرید کنم...
اونم گرون تر از جمال...
_ سید جمال...
آره ایران بودی...
خبرشو دارم که نصف زنای روسپی پایتخت پاشون به تختت رسیده...
تا این حد آشغالی
_ براووو... براوو... خوشم اومد... کلا ازت خوشم میاد در هر صورت تاجر منشی بازم دوست دارم به کشور مادرم سر بزنم...
_ نمیتونی... چون ازت زیاد شکایت شده...
اینو که همه میدونن... فقط من نیستم
الانم به نگینای من نیاز داری، وگرنه سگتم این جا پیداش نمیشد...
_ خاک به پا نکن... خوشم میاد میفهمی... اندازه چی برام ارزش داری..؟
احسان ابروشو بالا میندازه و میگه:
_ من برای سگت بیشتر ارزش قائلم تا تو
_ در هر صورت هر دو جوونیم...
ادامه دارد ..