eitaa logo
💚 موعـود 💚
1.7هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 موعـود 💚
#part569 _ من یاد ندارم حرف بزنم... مثل تو زبون بازی کنم _ ساره من برای تنها کسی که زبون بازی نمیک
_ چرت نگو ساره زندگی من تویی... باشه من دیگه حرف نمیزنم زبون نمیریزم... گولت نمیزنم... فقط خواهش میکنم یه بار جاتو با من عوض کن... _ اصلا گذاشتی من از تو بدونم که خودمو جات بذارم؟ از اول فقط دروغ گفتی من بخوام مثل تو خیانت کار بشم که تمومه منو میکشی شاید کم محبت دیده باشم اما مهر عارضی هم نمیخوام... فقط اینو بگم که ازت خیلی بیشتر توقع داشتم... خیلی بی رحمی احسان... خیلی..‌‌. **** یک هفته بعد ساره چشماشو باز میکنه این روز چهارمی هست که خونه بابا محمده حالا همه موضوع بین خودشو احسانو میدونن یه هفته است که گوشیش خاموشه عمو حسین از اونروز به بعد، هنوز نیومده، ولی دیشب خبر داده که امروز عصر با وکیل میاد دلش میخواست روز تولدشو که کسی غیر یوسف تبریک نگفته بود، احسان بهش تبریک گفته باشه. گوشیشو که روشن میکنه هیچ پیامی از احسان روی گوشی ظاهر نمیشه اشک تو چشماش جمع میشه دلش تنگه واسه صدای احسان ویار دیگه به جهنم، اما دل خودش واسش یه ذره شده چند بار تماس گرفته. دلشو به این خوش میکنه که شاید تلفنی میخواسته تبریک بگه. میخواد گوشیو خاموش کنه که ناشناسی که حالا میدونه دوست احسانه، پیام میده: _ ساره خانم راضی نشین به حرف وکیل گوش بدین احسانو به زور نگهش داشتم خواهش میکنم کوتاه بیاین میخواد برگرده رمان به رسیده برای درخواست شرایط رمان به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین