💚 موعـود 💚
#part576 سعی میکنه زود بره وبرگرده تا وقتی که عمو اومد خونه بابا محمد، اونم خونه باشه در خونه ر
#part577
سرور که حرفی نمیزنه
ماهی رو جلوی صورت سرور تکون میده، میدونه سرور از ماهی متنفره، هم
شکلش، هم بو و طعمش:
_ ماهی میخواین؟
سرور با چندش عقب میکشه و میگه:
_ بمون همین جا
نرو!
بذار احسان بیاد و اینجا ببینِتت
گناه داره بچم...
شونه بالا میندازه و به طرف بالا میره
*
ساره ماهی رو آماده میکنه اما یه ذره هم نمیتونه ازش بخوره
انگاری اشتهاش
کور شده ماهیو جمع میکنه
لباساشو سریع میپوشه شناسنامشو بر میداره و با آژانس به خونه محمد بر میگرده
خونه شلوغه
عمو اومده و توبیخ گرانه به ساره نگاه میکنه:
وکیل قبلی هم اومده در حال صحبت با محمده...
محمدم دست پا شکسته، حرفاشو قبول یا رد میکنه
انگاری حرفای یوسف روی عمو حسین، اثری نداشته که دوباره همین وکیل
اومده.
براش دیگه هیچی مهم نیست!
صحبتاشون 2 ساعت طول میکشه، ساره که از همون اول، خودشو تو اتاق مخفی
میکنه و بیرون نمیاد...
نجمه وارد اتاق میشه وکنار ساره میشینه و میگه:
_ فکر میکردم همش نازه...
آقا احسانم فرداش میاد میبرتت...
زمون ما، اصلا طلاق معنی نداشت... شوهرمون هر مشکلی هم داشت باهاش
میساختیم و زندگی میکردیم...
_ خوب همین کارا رو کردین که این قدر مرد سالاریه... این قدر ظلم به زن
زیاده...
_ طلاق خوبه با چند تا بچه؟
حالا من، تا یه جایی بچه نداشتم، خیلی زنا دور و برم میشناسم که مشکلات
داشتن...
_ اشتباه کردین، باید مردا رو تربیت کرد...
_ اونم میندازت میره یه ترگل ورگل، دست نخورده میگیره...
واسه مردا که فرقی نداره...
_ همچین آسونم نیست...
_ همین قدر آسونه...
_ پس مردی که قراره زنش به این سختی نگهش داره بهتر که از همون اول بره