eitaa logo
💚 موعـود 💚
1.6هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
💚 موعـود 💚
#part650 اما امروز اومده بود که به ساره بگه: از کار احسان خیلی خوشش اومده. مرد واقعی اونه
به حیاط میره، گلدوناش همه بزرگ شدن اونقدری که ازشون، قلمه گرفته. وارد انباری میشه. قبلا اینجا چند تا گلدون دیده بود گلدونای سفالی رو یکی یکی بیرون میاره و کنار شلنگ آب میشورشون. همه رو یک کنار میذاره تا پر از خاکشون کنه. نماز مغربو عشاشو میخونه و دوباره به انباری برمیگرده. گلدونا رو از خاک الک شده پر میکنه و قلمه هایی که ریشه زدن، رو از آب بیرون میکشه پیراهن نخی شو جمع میکنه و روی دوپا میشینه و گل ها رو دونه دونه میکاره. حسن یوسفش که حالا اندازه ی پنجره اتاقش برگ آورده و اتاقشونو زیبا کرده رو قلمه زده تا گلدونشو برای نجمه و سلیمه و یکی هم برای خونه جدید نو عروس،خواهر عزیزش،نازنین ،کنار بذاره تو حال خودشه و وارد شدن احسانو متوجه نمیشه ماشینو داخل نیاورده تا باهم برن خونه ای که امروز قول نامه کرده، رو ببینن تا برای اسباب کشی آماده بشن و تو همین یکی دو روز وسایلشونو ببرن. برق روشن انباری، احسانو به همون طرف میکشونه. در بازه داخل که میاد ساره رو روی دوپا در حال کار کردن میبینه از این اصلا مواظب خودش نیست و لج کرده و دکتر نمیره عصبی میشه چند تقه به در میزنه تا ساره نترسه اما ساره با همین صدای تقه در هم میترسه و سریع از جاش بلند میشه و هول زده میشه