eitaa logo
💚 موعـود 💚
1.7هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
•♡• {نشوم به جز از تو گداۍ ڪسۍ بۍ ولاۍ تو من نڪشم نفسۍ ڪه تو لیلاۍ من مجنونۍ همه هست من دلخـــونۍ💫} ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @arahmane 🔻کپی از رمان حرام و پیگرد قانونی دارد🔺️
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼 "همیشه گذشتن،مقدمه ی رسیدن است...🌷🕊 ✍بزرگی‌میگفت: تڪیه‌ڪن‌به‌شهداء شهدا تڪیه‌شان به ‌خداست؛ اصلا‌ کنار گل ‌بشینی بوی گل می‌گیری پس‌گلستان‌کن‌زندگیت را‌با‌ یاد شهدا...🌱 🌿☘
💚 موعـود 💚
#part576 سعی میکنه زود بره وبرگرده تا وقتی که عمو اومد خونه بابا محمد، اونم خونه باشه در خونه ر
سرور که حرفی نمیزنه ماهی رو جلوی صورت سرور تکون میده، میدونه سرور از ماهی متنفره، هم شکلش، هم بو و طعمش: _ ماهی میخواین؟ سرور با چندش عقب میکشه و میگه: _ بمون همین جا نرو! بذار احسان بیاد و اینجا ببینِتت گناه داره بچم... شونه بالا میندازه و به طرف بالا میره * ساره ماهی رو آماده میکنه اما یه ذره هم نمیتونه ازش بخوره انگاری اشتهاش کور شده ماهیو جمع میکنه لباساشو سریع میپوشه شناسنامشو بر میداره و با آژانس به خونه محمد بر میگرده خونه شلوغه عمو اومده و توبیخ گرانه به ساره نگاه میکنه: وکیل قبلی هم اومده در حال صحبت با محمده... محمدم دست پا شکسته، حرفاشو قبول یا رد میکنه انگاری حرفای یوسف روی عمو حسین، اثری نداشته که دوباره همین وکیل اومده. براش دیگه هیچی مهم نیست! صحبتاشون 2 ساعت طول میکشه، ساره که از همون اول، خودشو تو اتاق مخفی میکنه و بیرون نمیاد... نجمه وارد اتاق میشه وکنار ساره میشینه و میگه: _ فکر میکردم همش نازه‌..‌. آقا احسانم فرداش میاد میبرتت... زمون ما، اصلا طلاق معنی نداشت... شوهرمون هر مشکلی هم داشت باهاش میساختیم و زندگی میکردیم... _ خوب همین کارا رو کردین که این قدر مرد سالاریه... این قدر ظلم به زن زیاده... _ طلاق خوبه با چند تا بچه؟ حالا من، تا یه جایی بچه نداشتم، خیلی زنا دور و برم میشناسم که مشکلات داشتن... _ اشتباه کردین، باید مردا رو تربیت کرد... _ اونم میندازت میره یه ترگل ورگل، دست نخورده میگیره... واسه مردا که فرقی نداره... _ همچین آسونم نیست... _ همین قدر آسونه... _ پس مردی که قراره زنش به این سختی نگهش داره بهتر که از همون اول بره
💚 موعـود 💚
#part577 سرور که حرفی نمیزنه ماهی رو جلوی صورت سرور تکون میده، میدونه سرور از ماهی متنفره، همش
نجمه از جاش بلند میشه و با غر غر میگه: _ نه تو حرف منو میفهمی، نه من حرف تو رو درک میکنم... خوب شد امشب امیر مهدی، نازنین‌و برد وگرنه خونه عمه هم مسئله میپیچید... محمد پشتته خوش به حالت... من که پدر نداشتم ولی خوبه که آدم پدر داشته باشه... باباها پشت وپناه دختراشونن... * چندین برگه رو محمد امضا میزنه و برای بقیه امضاها وکالت دادن ساره لازمه، وکیل از عمو میخواد که پیش ساره بره، اروم به عموحسین میگه: _ ببینید این جا متاسفانه یکم سر وصدای بچه هاست هنوز حرفش تموم نشده که عمو تعارفش به اتاقی که ساره هست میکنه قبلش به ساره خبر میده، و خودش بیرون میره... ساره خودشو مرتب میکنه و چادرشو سرش میندازه وکیل ، داخل اتاق میشه و درو میبنده، ساره از حرص وترسی که به جونش افتاده از جاش تکون نمیخوره و بلند نمیشه وکیل هم در نزدیک ترین فاصله از ساره میشینه و میگه: _ یه جوری طلاقتو ازش میگیرم که آب از آب تکون نخوره امشب پدرت از مخفی کاری هاش نوشت... خیلی راحت میتونی جدا شی قراره بابات بیاد شهادت بده وقتی عکس العملی از ساره نمیبینه، صورتشو نزدیک تر میاره: _ اصلا شوهرت شبا میاد پیشت؟ تایلنده یا برگشته ایران؟ _ ببخشید متوجه نشدم! _ طلاقتو ازش میگیرم، خودم میگیرمت اگه خوب بود..ادامه.. _ میفهمین چی میگین؟! _ ازت خوشم اومده، اسمتو دوست دارم از پول و پله هم بی نیازت میکنم _ شما خجالت نمیکشید؟ کار من به جایی رسیده که یه مردی که جای پدرمه... با نیشخند شروری جلو میاد ساره با دست خودشو عقب میکشه، تا به دیوار پشت سرش برخورد میکنه... چشمای زشتش، روی لبای ساره زوم شده و دستشو به طرف ساره دراز میکنه هنوز دستش به دخترک ترسیده، نرسیده که... ** فکر میکنید چی میشه😍🤒😬😨🥵
💚 موعـود 💚
#part578 نجمه از جاش بلند میشه و با غر غر میگه: _ نه تو حرف منو میفهمی، نه من حرف تو رو درک می
صدای بلند احسان، داخل خونه میپیچه، ساره نفسشو تکه تکه بیرون میده... در باز میشه و چیزی و که نباید ببینه، رو میبینه... مرد نامحرم در نزدیک ترین حالت از ساره‌ش نشسته و با وحشت به احسان، که درو به دیوار میکوبونه نگاه میندازه... ساره دستشو روی شکمش میذاره و میگه: _ یا قمر بنی هاشم کمکم کن... رگای گردنو پیشونیش قیام کرده... یقش پاره است و ریشش بهم ریخته... عینکش روی صورتش نیست و رنگ پوست صورتش، سراسر سرخه... جلو میاد، اول بازوی ساره رو میکشه و انگار قرار بوده شی قیمتی رو ازش بگیرن صورتشوبه سینه اش محکم فشار میده وبعد چند لحظه بازوشو میکشه وپشتش مخفیش میکنه... و تو همون حالت بازوشو نگه میداره انگشتشو با عصبانیت به طرف عمو میگیره و میگه: _ زنم پیشتون امانت گذاشتم... این جوری امانت داری کردین..؟ به محمدی که تازه خودشو رسونده میگه: _ هر چی هم بد باشم، باید این جوری زنمو ازم بگیرین...؟ با من حرف زدین؟ یه بچه 16 ساله چی میدونه؟
💚 موعـود 💚
#part579 صدای بلند احسان، داخل خونه میپیچه، ساره نفسشو تکه تکه بیرون میده... در باز میشه و چیز
وکیل خودشو مرتب میکنه و جلوتر میاد و میگه: _ 16 سالشه و زنت شده نمیتونه تشخیص بده ولی حامله اش کردی؟؟! همه بر میگردنو به ساره با تعجب نگاه میکنن... احسان کنترلشو از دست میده وبا مشت محکم تو فک وکیل میکوبه... طوری که صدای شکستن استخونشو ساره میشنوخ و وااای بلندی میگه اما کسی به جز احسان، حواسش بهش نیست... احساس میکنه، قلبش از سینش میخواد بیرون بزنه... احسان بی مبالات، جلو میره و از یقه وکیل میگیره و به دیوار میکوبش عموحسین جلو میاد واز هم جداشون میکنه... داد میزنه: _ به تو پف....ز، بارداری زن من چه ربطی داره؟ به توچه اشغال بی ناموس ساره احساس میکنه هیچکسی جلو دار احسان نیست. کسی نمیتونه نگهش داره. احسان وقتی بد دهن شده یعنی کنترلشو از دست داده. حتم داره قضیه بارداریشو سلیمه به وکیل گفته. پشیمون میشه که این مسئله رو باهاش درمیون گذاشته. احسان انگار هنوز آتیشش نخوابیده، که دوباره به طرف وکیل حمله میکنه وکیل خون دهنشو با انگشتش میگیره و میگه: _ یه کاری کنم تا صد روز آب خنک بخوری. قاچاقچی، عوضی.بعد ببین میتونی به اون دختر پشت سرت زور بگی.. قبل این که توله اتو دنیا بیاره تمومش میکنم تموم حق وحقوقشم ازت میگیرم ببینم بازم میتونی گوز گوز کنی الان به پلیس زنگ میزنم احسان میخواد خودشو از دستای عمو حسین آزاد کنه که، ساره با ترس و وحشت میگه: _ احسان خواهش میکنم... رمان به رسیده برای درخواست شرایط رمان به صورت فایل به @gavanehelma پیام بدین
🔴 راه نجات در آخرالزمان 🔵 امام جواد علیه السلام فرمودند: 🟢 (مهدی) را غيبتي است طولاني كه در آن زمان مخلصين انتظار ظهور او را دارند، اهل شك و شبهه منكر وجود حضرت مى شوند، بى دينان نام و ياد او را به استهزاء و مسخره مى گيرند، گروهى به دروغ براي ظهور وقت تعيين مى كنند، كسانى كه عجله كنند هلاك مى شوند، و اهل تسليم نجات پيدا مى كنند. 📚 كمال الدين ، ج‏ ۲ ،ص ۳۷۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مکه پر شور و شعف💚 کعبه می گیرد شرف💚 قبله را قبله نما 💚 آمده میر نجف💚   💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 میلاد مظهر علم و عزت و عدالت و سخاوت و شجاعت، اسد الله الغالب، علی بن ابیطالب، مبارک باد . . 💐💐💐💐💐💐💐💐💐
🔴 اهمیت ولایت امیر المومنین علیه السلام در بیان امام زمان ارواحنا فداه 🔵 حاج علی بغدادی می گوید: [در تشرف خود] به حضرت گفتم می خواهم سوالی از شما بپرسم فرمود سوال کن. گفتم شیخ عبدالرزاق مرحوم مردی بود مدرس روزی نزد او رفتم و شنیدم که می‌گفت: کسی که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شب ها به عبادت به سر بردو چهل حج و چهل عمره بجای آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از موالیان امیر المومنین علیه السلام نباشد برای او چیزی نیست. 🟢 فرمود: آری والله برای او چیزی نیست. 📚 مفاتیح الجنان، تشرف حاج علی بغدادی