eitaa logo
دارالسلام
1.8هزار دنبال‌کننده
725 عکس
95 ویدیو
46 فایل
اطلاع‌رسانی جلسات؛ بارگزاری متن، صوت، عکس‌نوشته و کلیپ سخنرانی‌های جلسات حاج‌آقاسیدمجتبی‌موسوی‌درچه‌ای‌حفظه‌الله ارتباط با ادمین کانال: @admin_mousavidorcheh_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح دعای هفتم صحیفه سجادیه.mp3
11.02M
🎵 شرح دعای هفتم صحیفه(یا من تحل به عقد المکاره...) - دعای مورد سفارش مقام معظم رهبری 🔹پادکست قسمتی از سخنرانی حاج آقا سید مجتبی موسوی (حفظه الله) 🔻تاریخ: ۱۶ اسفند ۱۳۹۸ ☘️☘️☘️☘️☘️ @mousavidorcheh_ir
💥 رفیقِ بی عیب! 💥 💯 در روایت آمده است که اگر می‌خواهید، در بهشت خواهید یافت. در دنیا رفیق بی عیب پیدا نمی کنید. اگر به دنبال رفیق بی عیب بودید، بی رفیق می‌مانید. یعنی باید در برابر عیوب رفقایم صبر و تحمل داشته باشم. همان طور که خودم هم بیش از آنها عیب دارم. 📌 منتهی عیوب دو نوع است. نوع اول آنکه از آن عیب کشف می‌شود که شخص قصد اصلاح شدن ندارد. عیوب اساسی که معارض با حرکات دینی است. عیوبی که را از بین می‌بَرد، جزو این دسته است. 💠 با چنین شخصی باید صحبت کرد و او را به اشکالش آگاه کرد. اگر نپذیرفت، به درد نمی‌خورد. البته باید انسان تمام تلاش خود را برای او انجام دهد. 📖 مرحوم آشیخ محمد بهاری(ره) در کتاب تذکرة المتقین می‌فرمایند در این مواقع حتی باید دست به زد. 🔺اما عیوب دسته دوم که اساسی نیست، انسان باید تلاش کند که آن را در رفیقش اصلاح کند. و در صورت عدم اصلاح، آن را تحمل کند. 🌿 حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀 @mousavidorcheh_ir
شرح دعای هفتم صحیفه سجادیه.mp3
11.02M
🎵 شرح دعای هفتم صحیفه(یا من تحل به عقد المکاره...) - به مناسبت بیانات مقام معظم رهبری و سفارش دوباره ایشان به دعا و توسل 🔹پادکست قسمتی از سخنرانی حاج آقا سید مجتبی موسوی (حفظه الله) 🔻تاریخ: ۱۶ اسفند ۱۳۹۸ ☘️☘️☘️☘️☘️ @mousavidorcheh_ir
♦️مهم‌ترین وسیله تقرب به خـدا♦️ 🔸راه‌های رسیدن به خـدا فراوان است. گاهی برای فرار از ، بهانه می‌آوریم ڪه به ڪدام بزرگوار متوسل شویم؟! مهم این است ڪه ما دست‌مان را دراز ڪنیم و از آنها ڪمڪ بخواهیم. 🔊 در فضای اطراف ما، هزاران موج وجود دارد. آنچه مهم است این است ڪه من چند گیرنده برای دریافت آن امواج دارم؟ 📍آبرومندان درگاه خدا، همیشه دست یاری‌شان برای دستگیریِ ما آماده است. اشڪال از ماست ڪه در توسل ڪردن ڪوتاهی می‌ڪنیم. 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀 @mousavidorcheh_ir
⚠️ تصـور اشتباه از توسل ⚠️ ⛔️ این‌گونه نیست ڪه در بین اهل‌بیت مثلاً اگر ڪسی دست به درگاه امام حسین علیه‌السلام بلند ڪند، حضرت ابالفضل علیه‌السلام و حضرت زینب سلام‌الله علیها ناراحت شـوند. ♨️اینها افڪار اشتباه ماست. در عالَم یڪ دستگاه بیشتر وجـود ندارد. 💡اگر در یڪ اتاق، ده‌ها و صدها چراغ روشن ڪنیم؛ نور هـر ڪدام از آنها نه تنها مانع نور دیگری نیست، بلڪه به روشن‌تر شدن اتاق هم ڪمڪ می‌ڪنند. 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀 @mousavidorcheh_ir
⚠️ تصـور اشتباه از توسل ⚠️ ⛔️ این‌گونه نیست ڪه در بین اهل‌بیت مثلاً اگر ڪسی دست به درگاه امام حسین علیه‌السلام بلند ڪند، حضرت ابالفضل علیه‌السلام و حضرت زینب سلام‌الله علیها ناراحت شـوند. ♨️اینها افڪار اشتباه ماست. در عالَم یڪ دستگاه بیشتر وجـود ندارد. 💡اگر در یڪ اتاق، ده‌ها و صدها چراغ روشن ڪنیم؛ نور هـر ڪدام از آنها نه تنها مانع نور دیگری نیست، بلڪه به روشن‌تر شدن اتاق هم ڪمڪ می‌ڪنند. 🌿حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای 🍀🍀🍀🍀🍀 @mousavidorcheh_ir
🤲 جز دعا راهی نبود 🤲 📖 در یک نوبت که به مدینه مشرف شده بودم، در حرمِ پیامبر اکرم(صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مشغول زیارت بودم. مردِ عربی کنارم آمد و خود را یکی از شیعیانِ قطیفِ عربستان معرفی کرد. از بنده درخواست کرد که از کتاب‌های دعایی که در دست داشتم، تعدادی به او بدهم. 🏨به او گفتم : "در هتل تعدادی از آنها را دارم. همراهم بیا تا به تو بدهم." همان ابتدا در دلم شک افتاد که این شخص به شيعيان شباهت ندارد. اما در ذهنم آمد که او خودش را شیعه معرفی کرد. 📦قبل از حرکت به سمتِ هتل، به بنده گفت : " من از آن طرف خیابان می‌آیم و تو از این طرف خیابان بیا! با هم نباشیم که مورد شک قرار نگیریم" در مسیر هم با یک جعبه‌ای که در دست داشت بازی می‌کرد. آن حرف و آن حرکاتش، دلهره مرا بیشتر کرد. 🔺وقتی به هتل رسیدیم، گفت : " من داخل نمی‌شوم. شما برو و کتاب‌هایِ دعا را برایم بیاور." بازهم دلهره‌ام از حرف او و امتناعش از ورودِ به هتل بیشتر شد. چرا باید از ورود به جمعِ شیعیان ترس و واهمه داشته باشد؟! 📿واردِ اتاقم شدم. کتاب‌هایِ دعا را برداشتم و به راهرو آمدم. اما قبل از اینکه به سمتِ دربِ هتل بیایم، با تسبیح استخاره کردم که آیا کتاب‌ها را برای او ببرم یا خیر؟ مرتبه اول بد آمد. یکبار دیگر استخاره کردم. باز هم جواب بد بود. 🚔 به اتاقم برگشتم. بنده در آن کاروان که همشهری‌های خودم بودند، پنج شش روزی بود که مهمان بودم. روحانیِ کاروان سیدی بود که با بنده مشابهت فامیلی داشت. او درب اتاقم آمد. به بنده گفت : " پلیسِ عربستان به دنبالِ تو می‌گردد. هتل را تحت کنترل گرفته و می‌گوید: " یک سیدِ معممِ عینکی به نام سید مجتبی موسوی درچه‌ای، روحانی این کاروان است. او را به ما تحویل دهید." بنده طبق عادتم، نامم را روی کتابِ دعا نوشته بودم. 💡روحانیِ کاروان به بنده گفت: " دربِ اتاق را از پشت قفل کن. چراغ‌ها را خاموش کن و تا به تو اطلاع نداده‌ایم از اتاق خارج نشو تا آنها را دست به سر کنیم." دیدم راهی جز و برایم باقی نمانده است. متوسل به پیامبر خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) شدم و از ایشان خواستم از آن خطر نجاتم دهند. 👨‍✈️پلیس شروع به بازرسی اتاق‌ها کرده بود و یکی یکی اتاق‌ها را می‌گشت. صدای صحبت‌هایشان را می‌شنیدم که راجع به مشخصاتِ بنده با هم حرف می‌زدند. به لطفِ خدا با وجود اینکه چندین مرتبه از جلویِ اتاقم رد شدند، ولی نتوانستند پیدایم کنند. پس از ناامید شدن از یافتنم، هتل را ترک کردند. ولی هنوز در اطراف هتل حضور داشتند. 🔹قرار بود، فردا به سمت ایران برگردیم. هنوز دو دلهره داشتم. یکی اینکه موقع سوار شدن به اتوبوس‌ها مرا شناسایی نکنند و مشکلی پیش نیاید. دیگر اینکه به هنگام رسیدن به سیطره و خروج از مدینه که اتوبوس‌ها را بازرسی می‌کنند، مشکلی رخ ندهد. ✍ فردا صبح، دیگر نتوانستم برای وداع به حرم بروم. از همان داخلِ هتل با پیامبر و ائمه بقیع (علیهم‌السّلام) وداع کردم. لباس‌های طلبگی را داخل ساک گذاشتم و عینکم را هم برداشتم تا شناخته نشوم. به محض وارد شدن در اتوبوس، هرچه دعای حفاظتِ از خطرات (مانند آیه الکرسی، چهار قل و..) بلد بودم را خواندم. به لطف خدا نه در لحظه سوار شدن به اتوبوس و نه هنگام رسیدن به سیطره مشکلی پیش نیامد. 🌿 حاج‌آقا سید مجتبی موسوی درچه‌ای ☘☘☘☘☘ @mousavidorcheh_ir