eitaa logo
مواجهات
120 دنبال‌کننده
50 عکس
26 ویدیو
10 فایل
نوشته های گاه به گاه علیرضا انصاری #معارف #فلسفه_عرفان #امتدادهای_حکمت #تحلیل_اجتماعی #مباحث_تربیتی #شعر_ادبیات_هنر #صوت_تصویر و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه: و نقل شده كه آن حضرت در آن شب بسيار از بيت خود بيرون مى‌رفت و داخل مى‌شد و به اطراف آسمان نظر مى‌كرد و اضطراب مى‌نمود و تضرع و زارى مى‌كرد و سوره يس را تلاوت فرمود و مى‌گفت: اللهم بارك لى فى الموت؛ يعنى خداوندا مبارك گردان براى من مرگ را، بسيار مى‌گفت: انا لله و انا اليه راجعون و كلمه مباركه لا حول ولا قوة الا بالله العلى العظيم را بسيار مكرر مى‌كرد و بسيار صلوات مى‌فرستاد و استغفار مى‌نمود. و ابن شهر آشوب و غيره روايت كرده اند كه حضرت در تمام آن شب بيدار بود و براى نماز شب بيرون نرفت به خلاف عادت هميشه خويش. ام كلثوم عرض كرد: اى پـدر! اين بيدارى و اضطراب شما، در اين شب براى چيست؟ فرمود: در صبح اين شب من شهيد خواهم شد! و روايت شده كه در آن شب آن حضرت بيدار بود و بسيار بيرون مى‌رفت و به آسمان نظر مى‌افكند و مى‌فرمود: به خدا قسم كه دروغ نمى گويم و دروغ به من گفته نشده؛ اين است آن شبى كه مرا وعده ی شهادت داده‌اند، پس به مضجع خويش بر مى‌گشت. پس زمانى كه فجر طالع شد (ابن نباح) مؤذن آن حضرت درآمد و نداى نماز در داد، حضرت به آهنگ مسجد برخاست چون به صحن خانه آمد مرغابيان چند كه در خانه بودند به خلاف عادت از پـيش روى آن حضرت درآمدند و پر مى‌زدند و فرياد و صيحه همى كردند بعضى خواستند كه ايشان را برانند حضرت فرمود: (دعوهن فانهن صوآئح تتبعها نوآئح) يعنى بـگـذاريد ايشان را به حال خود همانا ايشان صيحه زنندگانند كه از پى، نوحه كنندگان دارند. و به روايتى، ام كلثوم يا امام حسن عليه السلام عرض كرد: اى پـدر! چـرا فال بد مى‌زنى؟ فرمود: فال بد نمى زنم ولكن دل شهادت مى‌دهد كه كشته مى‌شوم يا آنكه فرمود: اين سخن حقى بود كه به زبانم جارى شد؛ آنگاه سفارش مرغابيان را به ام كلثوم نمود و فرمود: اى دخترك من! به حق من بر تو كه اينها را رها كنى؛ زيرا كه محبوس داشتى چيزى را كه زبان ندارد و قادر نيست بر سخن گفتن، هرگاه گرسنه يا تشنه شود پس آنها را غذا ده و سيراب كن و اگر نه رها كن بروند و از گياههاى زمين بخورند و چون به در خانه رسيد، قلاب، در كمربند آن حضرت بند شد و از كمر مباركش باز شد؛ حضرت كمر را محكم بست و اشعارى چند انشاد كرد كه از جمله اين دو بيت است: مضمون اشعار آنكه: اى على! ببند ميان خود را براى مرگ، پس همانا مرگ ترا ملاقات خواهد نمود، و جزع مكن از مرگ وقتى كه نازل شود به منزل تو، و مغرور مشو به دنيا هرچند با تو موافقت نمايد، همچنان كه دهر ترا خندان گردانيده است، همچنين ترا به گريه خواهد درآورد؛ پس گفت: الهى مرگ را بر من مبارك كن و لقاى خود را بر من خجسته فرماى. .
ادامه: پس به صحن مسجد درآمد و همى گفت: "الصلوة الصلوة" و خفتگان را براى نماز از خواب برمى‌انگيخت و ابن ملجم ملعون در تمام آن شب بيدار بود و در آن امر عظيم كه اراده داشت تفكر مى‌كرد؛ اين هنگام كه امير المؤمنين عليه السلام خفتگان را براى نماز بيدار مى‌كرد او نيز در ميان خفتگان به روى در افتاده بود و شمشير مسموم خود را در زير جامه داشت، چـون امير المؤمنين عليه السلام بدو رسيد فرمود: برخيز! براى نماز و چنين مخواب كه اين خواب شياطين است، بر دست راست بخواب كه خواب مؤمنان است يا به طرف چپ بخواب كه خواب حكماء است و بر پشت بخواب كه خواب پيغمبران است. آنـگـاه فرمود: قصدى در خاطر دارى كه نزديك است از آن، آسمانها فرو ريزد و زمين چاك شود و كوهسارها نگون گردد و اگر بخواهم مى‌توانم خبر داد كه در زير جامه چه دارى! و از او در گـذشت و به محراب رفت و به نماز ايستاد. و اما ابن ملجم با اينكه كرة بعد كرة گـوشزد او گـشته بود كه امير المؤمنين عليه السلام را اشقاى امت شهيد مى‌كند و گـاهى قطام را مى‌گفت مى‌ترسم من آن كس باشم و بر آرزو نيز دست نيابم؛ و آن شب تا بامداد در انديشه اين امر عظيم بود عاقبت سيلاب شقاوت او اين خيالات گوناگون را چـون خس و خاشاك به طوفان فنا داد و عزم خويش را در قتل امير المؤمنين عليه السلام درست كرد و بيامد در پهلوى آن استوانه كه در پهلوى محراب بود جاى گـرفت وردان و شبيب نيز در گوشه‌اى خزيدند، چون امير المؤمنين عليه السلام در ركعت اول سر از سجده برداشت، شبيب ابن بجره اول آهنـگ قتل آن حضرت كرد و بانگ زد كه: لله الحكم يا على لا لك ولا لا صحابك؛ ( يعنى حكم خاص خداوند است تو نتوانى از خويشتن حكم كنى و كار دين را به حكومت حكمين بازگذارى) . اين بگفت و تيغ را براند شمشير او بر طاق آمد و خطا كرد. از پس ‍ او، ابن ملجم آمد بى توانى شمشير خود را حركتى داد اين كلمات بگفت و شمشير بر فرق آن حضرت فرود آورد و از قضا ضربت او به جاى زخم عمروبن عبدود آمد و تا موضع سجده را بشكافت آن حضرت فرمود: بسم الله وبالله وعلى ملة رسول الله فزت ورب الكعبة. .
ادامه: و هنگام ضربت ابن ملجم بر فرق آن حضرت زمين بلرزيد و درياها به موج آمد و آسمانها متزلزل گـشت و درهاى مسجد به هم خورد و خروش از ملائكه آسمانها بلند شد و باد سياهى سخت بوزيد كه جهان را تاريك ساخت و جبرئيل در ميان آسمان و زمين ندا در داد چنانكه مردمان بشنيدند و گفت: تهدمت والله اركان الهدى وانطمست اعلام التقى وانفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى قتل الوصى المجتبى قتل على المرتضى قتله اشقى الاشقياء؛ به خدا سوگند كه در هم شكست اركان هدايت و تاريك شد ستاره هاى علم نبوت و برطرف شد نشانه هاى پـرهيزكارى و گـسيخته شد عروة الوثقاى ال هى و كشته شد پـسر عم محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و شهيد شد سيد اوصياء على مرتضى شهيد كرد او را بدبخت ترين اشقياء. ... پس حسنين عليهما السلام از خانه به سوى مسجد دويدند، ديدند كه مردم نوحه و فرياد مى‌كنند و مى‌گويند: وااماماه و واامير المؤمنين به خدا سوگند كه شهيد شد امام عابد مجاهد كه هرگز اصنام و اوثان را سجده نكرد و اشبه مردم بود به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پـس چـون داخل مسجد شدند فرياد واابتاه و واعلياه برآوردند و مى‌گفتند: كاش مرده بوديم و اين روز را نمى ديديم؛ چون به نزديك محراب آمدند پدر بزرگوار خويش را ديدند كه در ميان محراب در افتاده. و ابوجعده و جماعتى از اصحاب و انصار آن حضرت حاضرند و همى خواهند تا مگر آن حضرت را بر پا دارند تا با مردم نماز گزارد و او توانائى ندارد، پـس حضرت امير المؤمنين عليه السلام امام حسن عليه السلام را به جاى خود باز داشت كه با مردم نماز گزارد و آن حضرت نماز خويشتن را نشسته تمام كرد و از زحمت زهر و شدت زخم به جانب يمين و شمال متمايل مى‌گشت، چون امام حسن عليه السلام از نماز فارغ شد سر پـدر را در كنار گرفت و همى گفت: اى پدر! پشت مرا شكستى چگونه ترا به اين حال توانم ديد؟ امير المؤمنين عليه السلام چشم بگشود و فرمود: اى فرزند! از پس امروز پـدر ترا رنجى و المى نيست، اينك جد تو محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و جده تو خديجه كبرى و مادر تو فاطمه زهرا عليهاالسلام و حوريان بهشت حاضرند و انتظار پـدر ترا دارند تو شاد باش و دست از گريستن بدار كه گريه تو، ملائكه آسمان را به گـريه درآورده است؛ پس با رداى امير المؤمنين عليه السلام جراحت سر را محكم ببستند و آن حضرت را از محراب به ميان مسجد آوردند و از آن سوى، خبر شهادت امير المؤمنين عليه السلام در شهر كوفه پراكنده شد زن و مرد آن بلده به سوى مسجد شتاب كردند، امير المؤمنين عليه السلام را ديدند كه سرش در دامن امام حسن عليه السلام است. و با آنكه جاى ضربت را محكم بسته اند خون از آن مى‌ريزد و گلگونه مباركش از زردى به سفيدى مايل شده است به اطراف آسمان نظر مى‌كند و زبان مباركش به تسبيح و تقديس الهى مشغول است و مى‌گويد: الهي اسئلك مرافقة الانبيآء والاوصياء واعلى درجات جنة الماوى. پس زمانى مدهوش شد و امام حسن عليه السلام بگريست و از قطرات عبرات آن حضرت كه بر روى پـدر بزرگـوارش ريخت آن حضرت به هوش آمد و چشم بگشود و فرمود: اى فرزند! چرا مى‌گريى و جزع مى‌كنى؟ همانا تو بعد از من به زهر ستم شهيد مى‌شوى و برادرت حسين به تيغ و هر دو تن به جد و پدر و مادر خود ملحق خواهيد شد. .
هدایت شده از وحید یامین پور
💠 قوس نزول(مراتب نزول حقیقت وجود)، ليلة القدر محمدی است و قوس صعود، یوم القیامه‌ی احمدی است. در نظر وحدت، عالَم (تشکیل شده از) شب قدر و روز قیامت است. و بیش‌از یک شب و روز نیست. که آن... ليلة القدر محمدی و یوم‌القیامه‌ی احمدی است. و کسی که متحقق این حقیقت شود همیشه در "ليلة القدر" و "یوم القیامه" است. 🖋امام خمینی(ره) آداب الصلاة ، تفسیر سوره قدر، ص ۴۰۱ 🌙 🆔️ @yaminpour
مواجهات
💠 قوس نزول(مراتب نزول حقیقت وجود)، ليلة القدر محمدی است و قوس صعود، یوم القیامه‌ی احمدی است. در نظر
خیلی تفسیر شریف و عظیم و دقیقی است ان شاء الله اگر ظرفیتش باشد، در شب احیاء بعد، شرحی خدمت دوستان عرض خواهم داشت
هدایت شده از استاد فیاض بخش
AUD-20190527-WA0000.mp3
12.41M
🔉 بشنوید| پیرامون شب قدر استاد فیاض‌بخش ▫️روش احیای شب قدر در سیره اساتید این مکتب، مثل سیدعلی آقا قاضی(ره)، مثل این روش مرسوم در میان مردم نبوده است؛ گرچه شباهت‌هایی دارد... ☑️ کانال جلوه نور علوی @jelvehnooralavi
سلام دوستان به نظرم رسید اگر امشب براتون از رساله ی «نور وحدت» خواجه حوراء مغربی، یه مطالبی رو بخونم، شاید با فضای امشب و این آخر ماه مناسب باشه👇👇 دوستان خودتون رو هم در این لحظات دعا کنید🙏
🔹 یک سوال خیلی اساسی سلام دوستان یه سوال فلسفی و الهیاتی طرح میکنم براتون... شاید کمی بی ثمر و حتی شاید خنده دار به ذهنتون بیاد ولی بدونید که خیلی خیلی مهمه! سوال اینه: خدا، از آنجا که بزرگترین است، بهترین است؟! یا از آنجا که بهترین است، بزرگترین است؟! عجیب بود؛ نه ؟!🤔 به عبارت دیگه: خدا، چون هستِ بی نهایت است، بایدِ بی نهایت است؟ یا چون بایدِ بی نهایت است، هستِ بی نهایت هم هست؟! ممکنه با خودتون بگید: خب مگه این دو تا با هم فرق میکنه؟! خب چون این هست، اون هم هست و چون اون هست این هم هست؟! چرا حتما باید به دنبال مقدم دونستن یکی باشیم؟! خب باید بگم که جواب هر چی باشه، تاثیرات بسیار زیادی در جمع بندی ما از معارفمون و خداشناسی مون داره... و در مزاجی که از ما در معرفتمون شکل میگیره، بسیار اثرگذاره امّا چطور؟! این زمان بگذار تا وقت دگر🙃 یا علی .