سلام دوستان
به نظرم رسید اگر امشب براتون از رساله ی «نور وحدت» خواجه حوراء مغربی، یه مطالبی رو بخونم، شاید با فضای امشب و این آخر ماه مناسب باشه👇👇
دوستان خودتون رو هم در این لحظات دعا کنید🙏
🔹 یک سوال خیلی اساسی
سلام دوستان
یه سوال فلسفی و الهیاتی طرح میکنم براتون...
شاید کمی بی ثمر و حتی شاید خنده دار به ذهنتون بیاد
ولی بدونید که خیلی خیلی مهمه!
سوال اینه:
خدا، از آنجا که بزرگترین است، بهترین است؟!
یا از آنجا که بهترین است، بزرگترین است؟!
عجیب بود؛ نه ؟!🤔
به عبارت دیگه:
خدا، چون هستِ بی نهایت است، بایدِ بی نهایت است؟
یا چون بایدِ بی نهایت است، هستِ بی نهایت هم هست؟!
ممکنه با خودتون بگید: خب مگه این دو تا با هم فرق میکنه؟! خب چون این هست، اون هم هست و چون اون هست این هم هست؟! چرا حتما باید به دنبال مقدم دونستن یکی باشیم؟!
خب باید بگم که جواب هر چی باشه، تاثیرات بسیار زیادی در جمع بندی ما از معارفمون و خداشناسی مون داره...
و در مزاجی که از ما در معرفتمون شکل میگیره، بسیار اثرگذاره
امّا چطور؟!
این زمان بگذار تا وقت دگر🙃
یا علی
.
سویه ی جدید فهم دینی از دکتر عبدالکریم سروش ( سال ۹۸)
رابطه ی اسلام و قدرت
یک فهم جدید در تفکر سروش
رابطه ی قدرت و حقانیت از منظر اسلام
فارغ از درستی یا نادرستی، به نظرم مطلبی است که واقعا باید مورد تامل قرار گیرد👇
دین یک «قدرت» است | سایت خبری تحلیلی زیتون
https://www.zeitoons.com/83402/amp
جهت تکمیل، پیوند بعد را هم حتما ببینید👇
این مناظره مکتوب رو هم ببینید👇
خیلی جذاب و قابل تامّله
( دقت های خاصی هم از سوی استاد علیدوست صورت گرفته که مفید اند)
متن کامل مناظره مکتوب آیتالله علیدوست و عبدالکریم سروش درباره «دین و قدرت»
https://iqna.ir/fa/news/3960346/%D9%85%D8%AA%D9%86-%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84-%D9%85%D9%86%D8%A7%D8%B8%D8%B1%D9%87-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D8%A8-%D8%A2%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D9%88-%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85-%D8%B3%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D9%88-%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA
مواجهات
سویه ی جدید فهم دینی از دکتر عبدالکریم سروش ( سال ۹۸) رابطه ی اسلام و قدرت یک فهم جدید در تفکر سروش
.
یکی چند نکته درباره این نگاه ها و این نوشته ها:
اول:
فهم و تفسیر دکتر سروش از عرفان و تصوف را چندان جدّی نگیرید. با همه ی کثرت معلومات، واقعا سطحی و گاهی پَرت است.
به نظرم، یکی از ریشه های تفسیر کج و معوج از وحی (نظریه بسط تجربه نبوی) نیز ریشه در همین فهم پرت از برخی مفاهیم عرفانی دارد!
دوم:
اصل ورود از این زاویه نگاه به دین ( زاویه قدرت) خیلی مغتنم است؛ آن هم توسط یک روشنفکر.
بالاخره دنیای امروز ما، دنیای مقبول افتادن حرف ها و ارزش های حقوق بشری است. حالا اگر کسی (آن هم روشنفکری که خودش دل در گرو همین ارزش ها دارد) بیاید و به بخشی از واقعیت همیشگی تاریخ بشر، یعنی مناسبات و کارکردهای قدرت (فارغ از آنکه قدرت را خنثی یا تلخ فهم کنیم)، نگاه کند و در این مسیر انصاف هایی هم به خرج دهد، خودش غنیمت است!
سوم:
در اینجا باز به این نکته ی تکراری میرسیم که: در یک سطح، اگر میخواهی دیده شوی، جنجالی باش.
و جنجالی بودن، در اکثر مواقع با دقت علمی، و بیان فنّی مساله، جور در نمی آید!!
چهارم:
گویا دکتر سروش، در این جنس از فهم، چندان اعتقادی به قبض و بسط در فهم دین ندارد؛ و در صدد ارائه یک قرائت امروزی و حقوق بشری از دین نیست!
گویی واقعیتی که از اول در ذات اسلام بوده، حالا برای ایشان منکشف شده است. واقعیتی که به تصریح خود ایشان، درعین بودن، چندان توجه ایشان را برنیانگیخته بوده است.
پنجم:
گرچه با بسیاری از شواهدی که ایشان از قدرت خواهی اسلام می آورد مخالفم؛
و گرچه با خوفی دانستن پیامبر رحمت بسیار مخالفم؛
امّا با اصل نگاه ایشان و توجه مهمی که در نسبت قدرت و دین داشته است، موافقم. ( لیظهره علی الدین کلّه ولو کره المشرکون)
.
🔸 عنایت امام رضا علیه السلام به حیدر علی آقا معجزه طهرانی
خاطره استاد حسن رمضانی از مرحوم ایشان:
حیدر آقا معجزه (ره) می فرمود:
من با مرحوم آیت الله شاه آبادی (استاد امام خمینی) ارتباط داشتم و از ایشان استفاده می کردم و بهره می بردم.
آرزو داشتم یک سفر به مشهد مقدس داشته باشم که تا آن زمان، به علت مشکلات مالی و فقر، توفیق دست نداده بود.
بر اثر عشق به حضرت رضا علیه السلام به میدان خراسان می رفتم که اتوبوس های مشهد مقدس از آنجا حرکت می کردند. به اتوبوس ها نگاه می کردم و گریه می کردم و گاهی گرد و غبار آنها را دست می کشیدم و به سر و صورت خود می مالیدم و تبرک می کردم. تا اینکه مقدمات تشرف ما به مشهد فراهم شد و یک نفر هزینه سفر ما را فراهم کرد.
خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و با خوشحالی تمام عرض کردم آقا من می خواهم مشهد بروم. فرمایش و سفارشی دارید، بفرمایید.
مرحوم آیت الله شاه آبادی فرموده بود: چون اولین بار است که با این عشق و علاقه به مشهد مشرف می شوید یقیناً برای حضرت رضا علیه السلام عزیزید. لذا هر چه می خواهی بخواه منتها مواظب باش «چیز» بخواهی نه «ناچیز»! (مثلا امور دنیوی نخواه).
حیدر آقا معجزه می گفت: به مشهد مشرف شدم و بالا سر حضرت رضا علیه السلام که رسیدم یاد فرمایش آقای شاه آبادی افتادم.
به امام رضا عرض کردم آقا، آقای شاه آبادی فرمودند از شما چیزی بخواهم که ارزش داشته باشد. ناچیز نخواهم. آقا من می خواهم هر کتابی را که باز کردم بفهمم. این را از شما می خواهم.
سپس زیارت را شروع کردم و نماز زیارت را خوانده بودم و سر به سجده بودم که حالت خاصی به من دست داد؛ دیدم آقا تشریف می آورند به طرف من و دو نفر خادم هم حضرت را همراهی می کنند.
جلو آمدند و آن دو خادم یک ظرف بزرگ پاتیل را آوردند و گذاشتند کنار من که صدایش مرا متوجه به خود کرد. نگاه کردم دیدم داخلش پر از کره است. از طرفی هم حضرت ایستادند و مرا نگاه میکنند. من هم اصلا نمی توانستم حرف بزنم.
حضرت دستشان را به جیب کردند و مقداری اسکناس در آوردند و شروع به ورق زدن کردند. وسط آنها یک اسکناس مچاله شده و کهنه یک تومانی در آوردند و به من دادند و رفتند. من هم همانطور مانده بودم که این چه بود و چی شد و …
که از این حالت به حالت طبیعی برگشتم.
سفر ما به انجام رسید و برگشتیم تهران و خدمت آیت الله شاه آبادی رسیدم و واقعه را خدمت ایشان عرض کردم.
آیت الله شاه آبادی فرمود: آن پول یک تومانی مچاله شده، حظّ تو از علم رسمی است. از علم رسمی قیل و قال، بهره ات همان اندازه است. و اما آن کره که داخل ظرف بود لبّ علم است. لبّ علم توحید را به تو دادند».
استاد رمضانی میگوید: مسائل علمی عمیق توحیدی را که از ایشان می پرسیدیم چنان عالمانه حل می کرد و توضیح می داد که تعجب می کردیم.
.
مواجهات
🔸 عنایت امام رضا علیه السلام به حیدر علی آقا معجزه طهرانی خاطره استاد حسن رمضانی از مرحوم ایشان:
حیدر علی آقا، پسر ارشد حکیم حاج مرشد چلویی بوده اند.
حالا بشنوید از مرام خود حاج مرشد چلویی👇
.
🔹 مرام های حاج مرشد چلویی
خیلی وقتها برای پیدا کردن روشهای حفظ و وفادارسازی مشتری، کتابهای متخصصین غربی را زیر و رو میکنیم، غافل از این که در نسل کاسبان قدیمی کشور خودمان، الگوهایی کامل از مشتری مداری به چشم میخورد. یکی از مشهورترین آنان، حاج میرزا احمد عابد نهاوندی معروف به «مرشد چلویی» است.
کاسبی که کهنهبازاریهای پایتخت هنوز او را به خاطر دارند و از وسعت بخشندگی آن پیرمرد قد بلند، لاغر اندام و محاسن سپید، خاطرهها میگویند.
در ضلع شرقی مسجد جامع بازار تهران، دکان غذاخوریی بود که بالای پیشخوان دکانش نوشته بود: “نسیه و پول دستی داده میشود، به قدر قوه…” جلوی چلوکبابی صف طویلی بود برای مشتریان و یک صف کوتاهتر برای مستمندان و فقیرانی که غذای رایگان و خرجی یومیه میگرفتند. شاید کسانی که در صف طولانی خرید غذا میایستادند، نیت کمک و سیر کردن آن صف دیگر را هم داشتند.
👈 درباره مرشد نقل میکنند هر وقت کودکانی که برای بردن غذا برای صاحبکارشان میآمدند، را میدید… لقمهای چرب و لذیذ از بهترین گوشت و کباب و ته دیگ زعفرانی درست میکرد، و خود با دستانش بر دهان آنها میگذاشت و میگفت: مبادا صاحبکارش به او از این غذا ندهد و او چشمش به این غذا بماند و من شرمنده خدا بشوم…
او شخصاً داخل سالن سر هر میز میرفت و مشتریها را میدید و احوال پرسی میکرد، گاهی لطیفهای میگفت و مشتریان را متبسم میکرد. مقداری روغن از داخل بادیه برمی داشت و روی ظرف غذای مشتری می ریخت. گاهی با یک دسته سیخ کباب بین میزها میچرخید و هر بشقابی خالی میشد -حتی شده به اصرار- سیخی کباب داخلش اضافه میکرد»
سلام دوستان
مطلب زیر، در باب «زبان مادری» رو ببینید از کانال دوست بزرگوارم، آقای توتون کار.👇
تأویلات و تاملات جالبی داره
.