eitaa logo
مواجهات
120 دنبال‌کننده
50 عکس
26 ویدیو
10 فایل
نوشته های گاه به گاه علیرضا انصاری #معارف #فلسفه_عرفان #امتدادهای_حکمت #تحلیل_اجتماعی #مباحث_تربیتی #شعر_ادبیات_هنر #صوت_تصویر و ...
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات‌الله‌علیه فرمودند: صَومُ القَلبِ خَيرٌ مِن صِيامِ اللِّسانِ، وَصِيامُ اللِّسانِ خَيرٌ مِن صِيامِ البَطنِ؛ روزۀ دل بهتر از روزۀ زبان است، و روزۀ زبان بهتر از روزۀ شكم است. 📚 غرر الحکم، ح ۵۸۹۰.
سلام یه قسمت هایی از کتاب «فلسفه ای برای عصر سایبر» رو پرداخته ام به بحثی تحت عنوان: اصول برپایی جامعه معناگرا یه بار شمردم دیدم تا به اینجا نزدیک به ۲۰ اصل رو فهم کرده م. این اصول شاید بیش از این بشه ان شاء الله بنا دارم چند تا از مهمترین اونها رو براتون ارائه کنم 👇
خب، قبل از طرح اصول، باید یه سری نکات رو هم درباره ی جامعه معناگرا و اصولش براتون بگم: اول: به نظرم چنین جامعه ای حتی در دوران غیبت امکان وقوع داره. دوم: مقیاس این جامعه میتونه از یک گروه چند نفره، تا یک اجتماع بزرگ چند ملیون نفره باشه. امّا تحلیل انسان شناسی بنده میگه: این جامعه نمیتونه برای اغلب و قاطبه ی انسان ها رو به خودش جذب کنه سوم: انسان های معناگرا، همگی در یک سطح نیستند و باید معناگروی و انسان های اینچینی رو در مراتب متعدد و به اصطلاح تشکیکی دید. چهارم: جامعه معناگرا، مبتنی در «دعوت» رشد میکنه و نه غلبه و تحمیل. تحمیل در نظر بنده چندان کار ناصوابی نیست! ولی مساله اینه که: جهان امروز و مخصوصا به لحاظ فرهنگی (اون جور که من میفهمم) مجال تحمیل نداره. پنجم: ما خیلی از چنین جامعه ای دور نیستیم. اصلا بهتره بگم، چنین جامعه ای در حال شکل گرفتنه. (شاید تعجب کرده باشید ولی به بحث بعدی یعنی «کلونی های زندگانی» توجه کنید) ششم: اگه درست به دور و اطرافمون دقت کنیم می بینیم به صورتی خیلی طبیعی و خصوصا در شهرهای بزرگ، انسان ها اومده اند و یه جورایی کلونی های زندگی تشکیل داده اند. از نشانه هاش: * محله خاصی برای خودشون انتخاب کردن * بچه هاشون رو به مدارس مخصوصی میفرستن * احیانا ممکنه صندوق های مالی مخصوص خودشون یا حتی بانک هایی که اکثری در اونجا سرمایه گذاری کردند، داشته باشن. * احیانا سایت ها و حتی شبکه های اجتماعی خاصی دارن. * احیانا مراسم ها و آیین های خاص خودشون رو شرکت میکنن و ... هفتم: به نظر من، راه اصلی در تمدّن سازی، تشکیل یک جامعه موازی است؛ جامعه ای که درونش یک زیست اجتماعی غنیّ و پربار جریان داره. این جامعه اگر تشکیل بشه، قابلیت داره تبلیغ و دعوت و توسعه داره. هشتم: قطعا چنین جامعه ای (در کنار اقتدارات فرهنگی) احتیاج به قدرت و ثروت و امنیت داره؛ که یا از خودش میجوشه، و یا باید با طرح مزایای بودن خودش با صاحبان قدرت، به مصالحه و معامله برسه.
هنوز باید مقدماتی رو گفت ولی فعلا برخی از این اصول رو ببینید:
🔹 اصول برپایی جامعه معناگرا: ( این اصول فعلا در متن اصلی، شماره و ترتیب خاصی ندارند. ولی برای اینکه بهتر بتونیم بهشون آدرس بدیم، در این کانال شماره گذاری میکنم) 👇👇👇
🔸 اصل یکم: تاکید و توجه به معنا (۱) چنانکه پیشتر و به طور مفصل گفته ایم، معنا در عصر فردا عنصر اقتدار است. و در این راستا مناسب است به بخش دوم از همین فصل یعنی "اقتدارات معناگروی" مراجعه شود. در اینجا نیاز نیست دوباره و چند باره در باب معنا و معناگروی توضیحات مفصل بدهیم ولی به اختصار برخی نکات را بیان خواهیم نمود: معنا، حقیقت اشیاء و حقیقت اعمال و احکام انسانی و در نهایت حقیقت و پایان اعصار تاریخ بشر است. خصائص معنا با خصائص اصالت برابری دارد: کلّیّت، محوریّت، جامعیّت، تفسیرگری، خودبسندگی، و خلوص. پس عمده ی اقتدارات در همین بخش است. معناگروی، روح دین و روح حکمت اصیل و روح عرفان است. و قابلیّت گردآوردن آن انسان ها که دغدغه ی یک زندگی اصیل دارند، را واجد است. معنا، گمشده ی بشر صورت زده است. همان است که به شدّت مورد نیاز است ولی کمتر کسی میتواند در مقام عمل، متلبّس به آن باشد. معناگروی، زیستِ غالب مردمانی است که سعادت حضور در پایان تاریخ بشر را دارند. پس راه درست این است که هر انسان و در هر وقت، زندگی خود را به آنچنان زندگانی متعالی نزدیک گرداند و در ذیل آن حقیقت، زندگی نماید. معناگروی به لحاظ نظری قدرتی دارد که میتواند عمده ی کمالات روش ها و شیوه های مترقّی فهم را در خود جمع نماید. و به لحاظ عملی، مسیر ها و شیوه های وصول به کمالات واقعی انسان را، در خود فراهم آورد. معناگروی در صحنه ی عمل، عقل معاد را زنده میکند و عقل معاش را در مسیر درست خود به کار میگیرد. انسان را به فرهیختگی و فرزانگی نزدیک میکند و در کنار همه ی اینها، به شدّت زندگی او را واجد معانی بلند میگرداند. .
🔸 ادامه اصل یکم: تاکید و توجه به معنا مکاتبی فلسفی، عرفانی و اجتماعی بوده اند که برای زندگی بشر، معنابخشی و معنادهی فراهم آورده اند: ادیان، عرفان های شرقی، مکتب رواقی گری، نهضت رومانتیسیسم و اگزیستانسیالیسم، که مستقیما به معنا توجه میکرده اند و یکی از دغدغه های اصلی شان «معنای زندگی» بوده است. از طرف دیگر، برخی جنبش های انقلابی و مبارزاتی مثل مارکسیسم و آنارشیسم و امثالهم نیز اگرچه در ابتدا تاکیدی بر معنای زندگی نداشته اند، امّا وجود جنبه ی سلبی مبارزاتی آنها، به شدّت القاء معنای زندگی میکرده است. ( بار دیگر توجه میدهیم که معناگروی مدّ نظر ما، به معنای پرداختن و مناسبت برقرار کردن با حقایق اشیاء است و نه صرفا معنای زندگی. معنا در کلام ما، خود امری حقیقی و ملکوتی و بنیادی است که البته پردداختن به آن، برای انسان معنای زندگی را نیز به ارمغان خواهد آورد.) امّا به نظر میرسد غنی ترین معناهای زندگی و والاترین حقایق درباره شیوه ی حیات و زندگانی، همان مطالب است که در حکمت اصیل و جاودان، و در عرفان ناب و توحیدی، و در ادیان الهی آمده است. گویی اصول و حقایق نسبتا ثابتی در حکمت و عرفان و ادیان، وجود داشته که همه ی حکماء و عرفاء و انبیاء، هر یک به زبان و بیانی، همان ها را با مردمان در میان نهاده اند. آنچه افلاطون و فلوطین و مایستر اکهارت و شلینگ گفته اند، در اصول و بنیاد همان است که در رساله ی اوپانیشاد و دائودچینگ و یوگاسوتره های پتنجلی آمده؛ و اینها همان هاست که در کلام عرفاء شامخین در عالم اسلام از محی الدین و صدرالدین و مولوی و شاه نعمت الله ولیّ و آقا محمدرضا قمشه ای و حضرت روح الله خمینی آمده است. آنچه از اختلاف هست، تنوّع در بیان ها، و کم و زیادها و بسط و قبض ها در جزئیّت و سلایق است و نه در محتوا و اصول معنا و کلّیّت و حقایق. .
🔸 ادامه اصل یکم: تاکید و توجه به معنا(۳) انسان های متعلق به جامعه ی معناگرا را میتوان در سه سطح تعریف نمود: + عارفان و فرزانگان: انسان هایی که با حقیقت معنا عجین شده اند و معنا در جانشان نشسته است بلکه به ساحت حقایق اشیاء ورود کرده اند و امور را در همان ساحت ملکوتی خود مشاهده کرده دنبال میکنند. + راهیان و فرهیختگان: انسان هایی که اگرچه به معنای دقیق کلمه به ساحت معنا راه نبرده اند، امّا کاملا مشتاق رسیدن به آن مرحله اند و در همان سطح که هستند نیز کم و بیش و از روی نوعی تعقل معناگرایانه یا الهام رحمانی بی نصیب از فهم حقیقت جهان نیستند. + باورمندان و حامیان: انسان هایی که نه به ملکوت عالم بار یافته اند و نه دورادپر دریافت هایی از حقیقت اشیاء و اسرار و بنیادهای عالم دارند؛ امّا این آرمان انسانی و این شیوه ی زیست اجتماعی را پسندیده اند و بر دیگر شیوه های زیست ترجیح داده اند و از پیروزی و موفقیت این مکتب خشنود و مسرور و از شکست آن و خذلان آن غمگین و مغموم اند. طبعا درصد بسیار پایینی از افراد در جامعه معناگرا در سطح اول حضور دارند. تعداد نیروها در سطح دوم به نحو بارزی بیشتر است ولی باز عمده ی افراد در جامعه معناگرا در سطح سوم تعریف میشوند. انسان های معناگرا در سطح دوم (راهیان و فرهیختگان) برای نزدیک شدن به حقایق اشیاء و پیاده شدن نسبی معنا در جانشان، باید پیگیر چند اقدام و مواجهه مهم باشند: * معناخواهی: احساس نیاز شدید به کلّیّت و اصالت و عظمت، و فهم حقیقت امور و همراهی با سیر کلّی عالم * معنایابی: تلاش برای نزدیک شدن به حقیقت اشیاء و امور در راستای طرح کلّی و کلان عالم * معنابخشی: معنابخشیدن به تک تک اعمال، اشیاء و پدیده های پر اهمیت در زندگی * زندگی با معانی: سریان معانی عظیم و لطیف در حیات انسانی و اشباع شدن و فراگیر شدن زندگانی از آنها در جای جای ابعاد و اطراف خود .
🔹 اصل دوم: حضور فراتاریخی(۱) انسان ها در نسبت با حقیقتی به نام تاریخ، بر سه گونه اند: انسان های بی تاریخ: انسانی که مشغول به روزمرّگی هاست و اصلا نمیداند که در چه موقف قرار دارد. انسان های در تاریخ: انسانی که میداند در چه موقفی از تاریخ است ولی در همان موقف خود که یکی است در برابر همه، متوقف است. انسان های بر تاریخ: انسانی که میداند که در چه موقف است ولی در موقف خود، متوقف نیست و نظر به کلّیّت مسیر تاریخ دارد. گاهی برخی وقایع که در تاریخ انسان رخ میدهد، از آن انسان یا انسان هایی است که میتوانند فراتر از تاریخی که در آن هستند، حضور به هم رسانند و روح خود را برای وسعتی فراتر آماده کنند. علی الخصوص بسیاری از کنش ها و مواجهات انسان در طول تاریخ، ثمرات خود را در همان دوره که هستند آشکار نمیکند، بلکه ناظر به پایان تاریخ شکل میگیرند. بینش فراتاریخی، بینشی است که کل تصور ما از حیات فردی خودمان، از اقدامات مان و مسیری که باید برویم را متحول میکند. پشه کی داند که این باغ از کی است؟ زانکه آذر زاد و مرگش در دی است ما در آموزه های عرفانی، دو معنای مهم را سراغ داریم: یکی ابن الوقتی و دیگری اب الوقتی آنکه ابن الوقت است، خود را با روح زمان تطبیق خواهد داد و متناسب با شرایط زمانه و دوره ای که در آن زیست میکند، به انجام کنش خواهد پرداخت. " صوفی ابن الوقت باشد ای عزیز " امّا نکته این است که کنش یک انسان گاهی میتواند معطوف و در نسبت با دوره ای از ادوار نباشد؛ بلکه معطوف و در نسبت به کلّیّت تاریخ باشد. مثلا مبعث پیامبر اسلام و قیام سیدالشهداء به طور بارز از این قبیل وقایع اند و در افقی وسیع تر هر واقعه ی کوچک و بزرگی، بخشی از نقش آفرینی در کلّیّت تاریخ است. درست است که وقایعی اینچنین، بالاخره در تاریخی از تواریخ بشر شکل گرفته است؛ ولی معنایی که دارد، مربوط به کلّیّت تاریخ است و نه صرفا مربوط به دوره ی خود. .
🔹 ادامه اصل دوم: حضور فراتاریخی(۲) البته این فهم که دوره ی من کدام دوره است و حاوی کدام شرایط است، آنگاه به خوبی و درستی معلوم میگردد که انسان آگاه، به نوعی از رفتن بر فراز تاریخ رسیده باشد. وگرنه کسی که کل را نمیداند، موقف و موقعیت جزء را چگونه تشخیص خواهد داد؟! درعین حال، بعضی افراد بعد از دریافت حقیقتِ دوره ای که در آن حضور دارند، حسب ظرفیّت خود، صرفا در تناسب با همان دوره، مواجهه و کنش دارند؛ و البته عده ای قلیل برای کلّیّت تاریخ آماده میشوند. ابن الوقتی و احیانا ابُ الوقتیِ انسان و جامعه ی معناگرا، اقتضاءاتِ وسیعی هم برای خود ایشان و هم برای جامعه ی انسانی فراهم می آورد. اینچنین انسان و اینچنین جامعه ای، نظر به کلّیّت تاریخ دارد و در پی فهم منزلی است که خود در آن استقرار یافته است. پس در نهایت بنا دارد تا به انسان و جامعه ای که در پایان تاریخ ظهور میکند و مستقر میگردد، تقرّب و تشبّه یابد. این انسان و این جامعه، در مسیر تشبّه و تقرّب به انسان و جامعه ی عصر ظهور و معنا، هم خود اعتلاء و ارتقاء می یابد؛ و هم حجّت و آیتی از امکانِ حضور و حیاتی والاتر، در برابر چشمان انسان فرومانده از حقیقت معنا، پیش مینهد. .
🔸 اصل سوم: بر هم زدن بازی(۱) عالم صورت و عصر تجدّد، میدان یا میدان هایی برای نقش آفرینی مستقر ساخته است که از آن میتوانیم به زمین بازی جهان مدرن تعبیر کنیم. قاطبه ی انسان های عثر تجدّد در همین زمین به بازی گرفته میشوند و اکثر این بازی خوردگان نیز از درک این به بازی گرفته شدن خبر چندانی ندارند. این بازی خودرگان در اکثر مواقع، جدای از توده ی عادی، شامل دانشمندان و جامعه شناسان و حتی فیلسوفان هم میشود. بر هم زدن بازی، به معنای عدم پذیرش قوانین، نظامات و روندهای عالم تجدّد و عصر سایبر است. عالم مدرن و خصوصا عالم سایبر، در مقیاس کلان خود یک شبکه در هم پیوسته، بلکه یک گستره با روحی واحد است که حتی تنوع قدرت های سیاسی و حاکمیت های مختلف مجازی و تعدّد ایده های فلسفی و اجتماعی نیز از عمده ی قواعد کلان آن پیروی میکنند، و راه دیگری برای بقاء و تاثیر ندارند. کاکرد گرایی، بی مرجعی و نسبیّت زدگی، تخصص زدگی، تقدّس زدایی، و در نهایت فرو افتادن به نوعی بی معنایی، از جمله ی آفاتی است که بشر مدرن و خصوصا بشر در عصر سایبر به آنها دچار است و راهی برای خلاصی از آنها پیش روی خود ندارد. اگر کسی بخواهد در چنین جامعه ای زیست نماید، ناچار است تا حدودی اکثر قواعد این شبکه را بپذیرد و اجرا نماید. یعنی نمیتوان در این شبکه ی در هم تنیده، و این گستره ی حاوی روح نسبتا واحد، یکی را کامل پذیرفت و دیگری را بالکل کنار نهاد! وقتی وارد بازی در جهان پیچیده ی صورت میشوی، مشکل میشود که خودآگاهِ کامل بود و به هیچ نحو بازی نخورد. فرو رفتن در میدان بازی عصر صورت و پذیرش آن قواعد، به معنای فروگذاری معناگروی است. جهان معناگرا قواعد و میدانی متفاوت از جهان صورت دارد و آنکه میخواهد در جهان معنا زیست کند، نمیتواند خود را تابع قواعد جهان صورت نماید. البته حرف این نیست که مواجهه ما با فضای عصر صورت، باید یکسره مواجهه ای سلبی باشد؛ ولی مواجهه درست، الزاما تبعیَت و همراهی بی چون و چرا هم نیست. با وسعت نفسی که از آن انسان معناگراست، میتوان در عالم سایبر زیست و بهره برد و حدّ اقل نگاهی نقّادانه و از سر خودآگاهی نیز داشت؛ بلکه دست به تصرّف زد و بخشی از جهان صورت را مسخّر خویش ساخت و آن را در جهت مقاصد معناگرا به کار گماشت. شاید به عنوان یک شیوه، بتوان گفت: انسان معناگرا، در جهان صورت، بازی نمیخورد، بلکه بازی میکند و در دل آن بازی، اگر بتواند بازی را بر هم میزند. به هرحال، بریدن محض از عالم صورت امکان ندارد. وگرنه راه ارتباط و تعامل با دیگر انسان ها بالجمله بریده خواهد شد؛ بی راهه ای که شاید قدری از بلاهت نیز با خود به همراه آورد. .
🔸 ادامه اصل سوم: بر هم زدن بازی(۲) عالم مدرن و عصر سایبر، تنها به تداعی و القاء معانی و ارزش هایی به وزان کلان معنای "صورت" اکتفاء نمیکند. بلکه علاوه بر القاء صریح ارزش ها، مجموعه ای از الگوهای رفتاری را متناسب با ارزش های خود طرح مینماید و از طریق همین الگوهای رفتاری، ارزش های مورد نظر خود را به نحو ضمنی دوباره مطرح میسازد. طبعا در چنین فضایی باید آن الگوهای رفتاری را شکست تا بتوان بر آن هنجارهای تحمیل شده ی صوری فائق آمد. یکی از وظایف مهم، قبولاندن این شکست قواعد، به افراد همراه و همسفر است؛ اینکه باید رفتارهایمان را فی الجمله در خلاف جهت وضعیت موجود سوق دهیم وگرنه به راحتی در فضای غالب ذوب شده، اثر و خاصیَتی از دیش خود نداریم. این رفتارهای متفاوت، هم باید دارای جنبه هایی نمادین بوده؛ و هم باید در سطحی عمیق تر، با تارو پود زندگی عجین گشته باشند. حتی در جهان مدرن هم رفتارهایی هچون پرتاب موبایل به دریا وجود دارد ولی این قسم رفتارهل صرفا جنبه ای نمادین دارند و شاید بیش از اندازه فانتزی و عامیانه باشند. رفتاری که برخی آنارشیست ها همچون هیپی ها و جوکرها انجام میدهند نیز چنین پیام هایی را با خود به همراه می آورد. پیام هایی با این مضمون که ما شهروندان مطیعی برای آنچه عالم مدرن اقتضاء میکند، نیستیم و نمیخواهیم قواعد بازی او را بپذیریم. البته در تحلیلی عمیقتر باید آنارشیست ها، هیپی ها و جوکرها را نیز بخشی از همان عالم مدرن و عصر انفکاک و صورت به حساب آورد. این ها نمایش همان استفراغ اند که انسان جان به به لب رسیده از نظم عالم مدرن از خود بروز میدهد. رفتار هایی که خود حاصل بدخوری ها و سمّ خوری ها بر سفره ی جهان صورت اند. شاید نمونه ی واقعی تر بر هم زدن بازی که اتّفاقا از جنس معناگروی نیز هست، "پیاده روی اربعین" باشد که در مقیاسی وسیع، واجد خصوصیّاتی است یکسره متفاوت از عصر صورت و همگام و همگن با عصر معنا. طبعا قواعد و رفتارهای عالم تجدد را پشت سر نهادن، در وهله ی اول سخت و صعب خواهد بود و آنانکه بنای پیمودن این مسیر را دارند، قطعا با موانع بسیاری روبرو خواهند شد. امّا شاید با آهسته و پیوسته قدم برداشتن و از احوال خویش مراقبت نمودن، بتوان راهی جست و یکی یکی از رفتارها و اجبارهای عصر صورت زدود و بر رفتارهای جهان معنا افزود. .