15.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 روضه خانگی راه موثر تربیت نسل
#تصویری
#استاد_پناهیان
#تربیت_فرزند
#محرم
📌 برای پیدا کردن هم محله ایت فرم زیر رو پر کن👇👇
http://roshana1400.ir/مواسات-مادری/
#مواسات_مادری
#اردو_جهادی_بدون_هجرت
#فرشته_های_مسجدی
بله https://ble.ir/movasaatemadari
ایتا eitaa.com/movasaatemadari
واتساپ https://chat.whatsapp.com/DXXTGY4u9xf2SW6y00oxZb
بامانو www.baamano.com/page/9383
-1963778303_297304330.mp3
31.14M
🏴سخنرانی مهم استاد پناهیان با موضوع *مواسات و زندگی جمعی*
🔉 از سلسله جلسات مختصات زمان ما و آیندهای که تا ظهور در پیش داریم (۹)
📅 ۱۴۰۱/۵/۱۵، دانشگاه امام صادق(ع)
📣لطفاً همهی مامانای مواساتی، اگر در این هیئت نبودند یا پخش تلویزیونی رو ندیدند، این صوت رو گوش کنند.🌷
📌 برای پیدا کردن هم محله ایت فرم زیر رو پر کنید👇👇
http://roshana1400.ir/مواسات-مادری/
#مواسات_مادری
#اردو_جهادی_بدون_هجرت
#فرشته_های_مسجدی
بله https://ble.ir/movasaatemadari
ایتا eitaa.com/movasaatemadari
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DXXTGY4u9xf2SW6y00oxZb
https://chat.whatsapp.com/EAXYurc7EO9BaEWlb4Iq4P
بامانو www.baamano.com/page/9383
اینستاگرام https://www.instagram.com/invites/contact/?i=ndudd68xstpn&utm_content=ow86273
😭😭😭 ای اهــل حــرم
ای اهل حرم سیر ببینید حسین را....😭😭😭😭😭😭 ــــــــــــــــــــــــ 📌 برای پیدا کردن هم محله ایت فرم زیر رو پر کنید👇👇 http://roshana1400.ir/مواسات-مادری/ #مواسات_مادری #اردو_جهادی_بدون_هجرت #فرشته_های_مسجدی بله https://ble.ir/movasaatemadari ایتا eitaa.com/movasaatemadari واتساپ https://chat.whatsapp.com/DXXTGY4u9xf2SW6y00oxZb https://chat.whatsapp.com/EAXYurc7EO9BaEWlb4Iq4P بامانو www.baamano.com/page/9383 اینستاگرام https://www.instagram.com/invites/contact/?i=ndudd68xstpn&utm_content=ow86273
#مواسات_مادری
#روضه_خانگی
#مواسات_شیراز
✨روضه خانگی مواسات مادری محله فرهنگ شهر شیراز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌 برای پیدا کردن هم محله ایت فرم زیر رو پر کنید👇👇
http://roshana1400.ir/مواسات-مادری/
#مواسات_مادری
#اردو_جهادی_بدون_هجرت
#فرشته_های_مسجدی
بله https://ble.ir/movasaatemadari
ایتا eitaa.com/movasaatemadari
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DXXTGY4u9xf2SW6y00oxZb
https://chat.whatsapp.com/EAXYurc7EO9BaEWlb4Iq4P
بامانو www.baamano.com/page/9383
اینستاگرام https://www.instagram.com/invites/contact/?i=ndudd68xstpn&utm_content=ow86273
#نوزاد_مواساتی
#شریف_آباد_شیراز
#مواسات_شیراز
✨✨ هــدی خانم نی نی پنجم یکی از مامان های مواسات مادری محله شریف آباد شیراز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌 برای پیدا کردن هم محله ایت فرم زیر رو پر کنید👇👇
http://roshana1400.ir/مواسات-مادری/
#مواسات_مادری
#اردو_جهادی_بدون_هجرت
#فرشته_های_مسجدی
بله https://ble.ir/movasaatemadari
ایتا eitaa.com/movasaatemadari
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DXXTGY4u9xf2SW6y00oxZb
https://chat.whatsapp.com/EAXYurc7EO9BaEWlb4Iq4P
بامانو www.baamano.com/page/9383
اینستاگرام https://www.instagram.com/invites/contact/?i=ndudd68xstpn&utm_content=ow86273
🌻🌻شعر کودکانه درباره ی امام حسین علیه السلام
(مناسب سن بالای شش سال که بر اساس بحث شخصیت محوری قبلا با شخصیت نورانی و فضایل اهل بیت علیهم السلام و مفاهیمی مثل شهادت
آشنا شدن)
🏴🏴🏴🏴
اسم امام حسین، روی زبونم
قدرِ محرما رو خوب میدونم
تو هئیتِ باصفای بچهها
خیلی چیزا رو یاد دادن به ماها
عبدالله و عباس و حر و مسلم
همه شدن برای ما، معلم
آقا امام حسین توی کربلا
بود سرور و امیدِ قلب اونا
آخرِ کار، امام دیگه تنها بود
دلش پر از محبت خدا بود
غریب و تشنه، یک تنه تو میدون
دشمنا از اینهمه خوبی، حیرون
دلِ آقا اگرچه غرق غم بود
اگرچه افتاده رو خاک، عَلَم بود
از اینکه راضیه خدا، راضی بود
میرفت بهشت، پیشِ خدا خیلی زود
الهی که ماهم یه روز شهید شیم
ظلم اگه بود، مبادا ناامید شیم
ظلم و ستم، تو این جهان، زیاده
ولی ما حق و میشناسیم چه ساده
غربتِ بچههای پاک و معصوم
میکنه زود مسیر حق و معلوم
غزه، یمن، بچههای فلسطین
به دستِ دشمنای پستِ بیدین،
شدن دقیقا شبیه کربلا
کشته میشن شبانه روز بچه ها
راهِ غذا و آبا رو میبندن
به غصههای بچه ها میخندن
ماها ولی، یار امامزمانیم
همیشه دوستدار امام زمانیم
میاد آقا، یه روزی و کنارش
میشیم ما بچهها رفیق و یارش
می ریم یه روز به جنگ صهیونیستا
میگذره راهِ غزه، از کربلا
امام حسین، دشمن ظالما بود
الگوی کاملی برای ما بود
ما هم به دشمنا امون نمیدیم
اینطوری پیش مولا روسفیدیم
امام حسین، تو نور قلب مایی!
عشقِ همیشگیِ بچههایی
ما سینه میزنیم برای مظلوم
از عاشورا یاد میگیریم یه مفهموم:
اینکه بدی رو دور کنیم از جهان
بشیم همه یار امام زمان
سینهمونو برات سپر میکنیم
به سمت خوبیا سفر میکنیم
از اولِ ماهِ خوبِ محرم
سینه زدیم همه، زیرِ یه پرچم
سینهزنیمو به تو هدیه میدم
به مهربونی توئه امیدم
آقا برات پرچم زدم تو خونم
دعا بکن که هیئتی بمونم
🏴🏴🏴🏴
شاعر: فهیمه انوری
پ. ن: امام موسی صدر: من حسینیهای را قبول دارم که قهرمانانی بپرورد تا با اسرائیل بجنگند، در هیئتی که دغدغه مبارزه با اسرائیل نباشد، شمر هم سینه میزند.
#شعر، #امام_حسین(ع) 💚
#شعر_کودکانه ، #شهادت، #کربلا، #عاشورا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌 برای پیدا کردن هم محله ایت فرم زیر رو پر کنید👇👇
http://roshana1400.ir/مواسات-مادری/
#مواسات_مادری
#اردو_جهادی_بدون_هجرت
#فرشته_های_مسجدی
بله https://ble.ir/movasaatemadari
ایتا eitaa.com/movasaatemadari
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DXXTGY4u9xf2SW6y00oxZb
https://chat.whatsapp.com/EAXYurc7EO9BaEWlb4Iq4P
بامانو www.baamano.com/page/9383
اینستاگرام https://www.instagram.com/invites/contact/?i=ndudd68xstpn&utm_content=ow86273
روضه نقد!
دخترک گوشه تکیه نشسته بود و پاهایش را بر زمین می کوبید.
گاهی وسط گریه هایش، جیغ های بنفش پیاپی می کشید. مادرش هم بی اعتنا پاهایش را توی سینه اش جمع کرده بود،چادر روی صورت انداخته و تسبیح می چرخاند.
چند باری برای دخترک شکلک در آوردم تا شاید کمی آرام شود اما فایده که نداشت هیچ، صدای جیغ هایش هم بلند تر میشد! چند تا شکلات از توی کیفم درآوردم و برایش تکان دادم، اما بیدی نبود که به این بادها بلرزد.
دوست داشتم آن آمپول و سوزن خیالی که عمری توی مسجد و هییت قرار بود از کیف زن ها دربیاید و به ما بخورد را از توی کیفم دربیارم، تا شاید دخترک آرام بگیرد. دروغ چرا مرد این تونل وحشت ساختن ها هم نیستم!
دست و پای قضاوت کردن مان را هم بسته است این بحث های گروهی مادرانه و نمی گذارد حتی توی دلت بگویی:« چه مادر بی خیا.... استغفرالله»
زن های هییت از جیغ و گریه دخترک به تنگ آمده اند و مدام چشم غره اش می روند. اما اون بی اعتنا کار خودش را می کند.
یک دفعه پیرزنی از گوشه تکیه برمی خیزد و به طرفم می آید.
دختر جان! این چه جور بچه ای که تو داری؟ وردار ببرش بیرون نمیذاره صدا به صدا برسه.
تا می خواهم بگویم بچه من نیست، حرفم را می خورم و لبخندی میزنم و می گویم:« چشم حاج خانم!»
ناگهان فکری به سرم می زند. دست بند دست سازم که همین چند دقیقه پیش توی راه پاره شد را از توی کیفم در می آورم. گره اش را باز می کنم و میریزم روی زمین. دانه های دستبند غل می خورد جلوی دخترک و توجهش را جلب می کند.
آرام می شود و زیر چشمی به دانه ها نگاه می کند.
بهش می گویم:« دوس داری با هم دست بند درست کنیم؟»
بادی توی غبغش می اندازد و می گوید:«من خودم بلدم. من همیشه ازینا درست می کنم و...» خلاصه یک لیست بلند بالا از رزومه اش در زمینه دست بند سازی را برایم رو می کند.
قانع می شوم و کار را به دستان کوچکش می سپارم.
نگاهی به صورتش می کنم و می گویم:«راستی نگفتی اسمت چیه خانم کوچولو؟»
همین طور که دانه های تسبیح را توی نخ می اندازد می گوید:« اسمم رقیه اس!»
لبخند می زنم و می گویم چه اسم قشنگی داری رقیه خانم! حالا بگو ببینم برای چی گریه می کردی؟!
سرش را بالا می آورد و توی چشم هایم نگاه می کند، انگار دوباره غمش را تازه کرده باشم با بغض می گوید:« چون بابامو میخوام. دوس دارم برم پیش بابام...»
لبخند می زنم و می گویم این که گریه نداره. روضه که تموم بشه با مامانت میرین پیش بابات.
چشم هایش پر از اشک می شود و می گوید:« بابام نیست. من بابا ندارم. بابای من شهید شده..»
دانه های دست بند از توی دستش پخش زمین می شود.
دلم هری می ریزد پایین. بدنم داغ شده. به سختی بغضم را فرو می خورم. مانده ام رو به روی یک رقیه ی کوچیک بی بابا چه بگویم...
یک دفعه توجه مادرش به طرف ما جلب می شود. نخ دستبند را که توی دست دخترک می بیند، شروع به عذرخواهی می کند.
فوری می پرم توی حرفش و می گویم:«دست بند پاره شده بود، رقیه خانم از اون موقع داره سر همش می کنه.»
با چشم های غرق خونش لبخندی بهم می زند و می گوید، رقیه استاد این کارهاست.
مادر هم به کمک مان می آید تا دانه ها را نخ کنیم. همین طور که دستش را روی فرش می کشد برای جمع کردن مهره های روی زمین، می گوید:« بابای رقیه چند هفته اییه شهید شده، رقیه از شب اول محرم داره بهانه گیری می کنه. امشب دیگه دستشو گرفتم و آوردم اینجا و گفتم امام حسین خودت میدونی و بچه های شهدا! از من دیگه کاری ساخته نیست...»
دخترک آخرین دانه را می اندازد توی تسبیح و ذوق زده گره اش را محکم می کند.
دست بند را میگیرم و میگذارم توی مشت کوچکش و پیشانی اش را می بوسم. می پرد توی بغلم و آهسته توی گوشم می گوید: «خاله یه راز بهت بگم. من بابامو بالاخره دیدم امشب. رفت تو قسمت آقاها...»
امشب نه صدای منبری را شنیدم و نه نوحه روضه خوان را...آخر من خودم یک روضه ی نقد داشتم.
پینوشت: پدر دخترک از شهدای مظلوم تیپ فاطمیون بود.
#به_وقت_شب_تاسوعا
#از_بند_های_اخوتی_که_گره_می_زنیم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
📌 برای پیدا کردن هم محله ایت فرم زیر رو پر کنید👇👇
http://roshana1400.ir/مواسات-مادری/
#مواسات_مادری
#اردو_جهادی_بدون_هجرت
#فرشته_های_مسجدی
بله https://ble.ir/movasaatemadari
ایتا eitaa.com/movasaatemadari
واتساپ
https://chat.whatsapp.com/DXXTGY4u9xf2SW6y00oxZb
https://chat.whatsapp.com/EAXYurc7EO9BaEWlb4Iq4P
بامانو www.baamano.com/page/9383
اینستاگرام https://www.instagram.com/invites/contact/?i=ndudd68xstpn&utm_content=ow86273