eitaa logo
✏️موسسه صدرا🇮🇷
4.9هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
978 ویدیو
3 فایل
برای دنبال کردن کانال صدرا در پیامرسانهای مختلف وارد لینک زیر شوید https://takl.ink/Ostad_sepidnameh/ ادمین ثبت نام🌹 @sadra45
مشاهده در ایتا
دانلود
📚حکایتی عبرت آموز📚 ✍درویشی تهی‌‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد . کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند . کریم خان گفت : این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟ درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم . آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه می‌خواهی ؟ درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . . . ‌ ‌ اخلاقی و آموزنده و های ❤️در نشر مطالب کوشا باشیم ❤️ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ https://eitaa.com/joinchat/2620915901C0f4873ffd8