eitaa logo
معاونت فرهنگی تربیتی مجتمع قرآن و حدیث
1.2هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
792 فایل
اخبار مرتبط با مجتمع عالی قران و حدیث، در این کانال در ج می شود.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ ای در مدار عشق نیمِ دیگر من برخیز مهمانت رسیده دلبر من در زیرِ خاکی خاکِ عالم بر سرِ من هرگز نمی شد این جدایی باورِ من باور نمی کردم که داغت را ببینم روزی بیاید بر سرِ قبرت نشینم حالا رسیدم خواهرت خود را رسانده تقدیر من را بر سرِ قبرت نشانده جسمِ مرا شوقِ تو تا اینجا کشانده ور نه دگر جانی برایِ من نمانده جانان من جانی بده که نیمه جانم امروز من در كسوت یک روضه خوانم بعد از وداع آخرت با کام عطشان وقتی که رفتی ماندم و اندوه طفلان شد ديده ام سيل و دلم مانند طوفان دنبال تو روحم روانه شد به میدان تا اینکه رعد و برق ماتم زد به خیمه اسب بدونِ صاحبت آمد به خیمه @hosenih با سر دویدم سویِ تو پایِ پیاده دیدم تنت در بین خاک و خون فتاده از دور دیدم یکنفر که ایستاده چکمه به سینه دشنه بر حلقت نهاده مُردم نشد از اينكه راهش را ببندم لطمه زدم مویِ سرم از غصه کندم او می شنید انگار آهِ مادرت را من آمدم اما لگد زد خواهرت را یک دفعه دیدم پنجه زد مویِ سرت را نامرد برگرداند با پا پیکرت را هر ثانیه بر خواهرت صد سال می رفت او ضربه می زد مادرت از حال می رفت وقتی سپاه از کشتن تو با خبر شد خیمه میانِ سیلِ غارت شعله ور شد از ضربِ سیلی گوش هر دردانه کر شد دعوا سرِ دزدیدن معجر زِ سر شد مثل توو مادر به پهلویم لگد خورد دشمن گلوبندِ مرا از گردنم برد بعد از تو فکر عابد بیمار بودم فکر وداع و دفنِ تو ای یار بودم در حالتی درمانده و دشوار بودم تا چشم وا کردم سرِ بازار بودم تا آمدم بر خود دو دستم بسته دیدم پیشانی ات را روی نی بشکسته دیدم دشمن مرا با اختیار تام می برد گَه با شتاب و گَه مرا آرام می برد من را به جُرم منکر اسلام می برد من را برای بزمِ شهر شام می برد در پشت دروازه مرا با لرزه بردند من را میان چشمهای هرزه بُردند من هم نوای درد سجادم برادر ای کاش که مادر نمی زادم برادر تا آخر عمرم بود يادم برادر بینِ یهودی گیر اُفتادم برادر بهر مزاح شامیان هم سنگ خوردم از پیر زنهای یهودی چنگ خوردم @hosenih در پیش روی چشم خیس کودکانت بزم عجیبی دیدم از نامحرمانت تا آیه ی قرآن برون شد از زبانت با چوب دستی ضربه میزد بر دهانت بر رقص و پا کوبی کنارت امر می کرد بالا سرت با خنده شرب خمر می کرد ساکت نماندم حرف حق ابراز کردم صوتِ علی را من طنین انداز کردم با خطبه هایم مشت شان را باز کردم مثل همه پیغمبران اعجاز کردم گر چه میان ریسمان ها بود دستم بت های شامی را خلیل آسا شکستم تقصیر من شد از قفا راست جدا شد تقصیر تو شد خواهرت اینگونه تا شد تقصیر من شد دختر تو زیر پا شد تقصیر تو شد کنج ویرانه عزا شد هِی دم به دم می گفت که بابا نیامد تو آمدی دیگر نفس بالا نیامد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
بسم‌الله الرحمن الرحیم ▶️ یاس سپید باغ بهاران من بیا نور پُر از تلألؤ چشمان من بیا لرزه نشسته بر تن و دستان من بیا جان میدهم کنار تو ای جان من بیا اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است زهرای من زمان جدائی رسیده است ای راحتی این نفس آخرم بیا خواهم که توشه ام بدهی دخترم بیا سایه زده اجل به سرم بر سرم بیا ای مهربانتر از پدر و مادرم بیا آهی برای این دل غم پرورم بکش تا سالم است دست تو روی سرم بکش @hosenih غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست از پیلهء فراق رهایی زیاد نیست ذکر پدر پدر به کجائی زیاد نیست تا اینکه در برم تو بیائی زیاد نیست آماده باش بعد من از راه میرسی با صورتی گرفته تو ای ماه میرسی تو بعد من بلاکش غم بی نهایتی تنها سپر برای امام و ولایتی حامی حیدری و خودت بی حمایتی در شعله یاعلی تو گردد حکایتی بعد من از زمانه تو بیزار میشوی مجروح ضربهء در و دیوار میشوی زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی در پشت در به نیّت بابا بگو علی شعله اگر که سوخت تنت را بگو علی در کوچه زیر مشت و لگد ها بگو علی دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود با میخ داغ جسم تو سوراخ میشود @hosenih زهرا بیار این دم آخر حسین را زهرا بیار جان پیمبر حسین را تا بینمش به چشم زخون تر حسین را تا بوسه اش زنم لب و حنجر حسین را وقتی که روز خواهر او میشود سیاه می آیم از بهشت به گودال قتلگاه وقتی زتشنگی به زمین مانده ردّ پاش بر جای بوسه ام نوک خنجر کشد خراش بی فایده ست هر چه کند قاتلش تلاش پس با لگد کند به روی خاک جابجاش اینگونه است خصم چنین حَربه میزند از پشت سر به گردن او ضربه میزند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e