نقش ویژه حاکم شرع
🔹️اگر حاکم شرع، حکمی صادر کرد، هيچ فقيه ديگری حق ندارد حکم او را نقض کند...وقتی میرزای شیرازی در حکم خود به صراحت گفت: «اليوم استعمال تنباکو و توتون بأيّ نحوٍ کان، در حکم محاربه با امام زمان است»
🔹️مردم متدين آن زمان و حتی مراجع، علما و فقیهان ديگر، به آن گردن نهادند؛ زيرا اين کار ميرزای شيرازی، نه اعلام فتوا و نظر فقهی، بلکه صدور حکم ولايی بود.
📚حکيمانهترين حکومت «کاوشی در نظريه ولايت فقيه»، صفحه ۲۴۷
🗓 به مناسبت ۲۴ اردیبهشت، روز لغو امتیاز تنباکو تحریم تنباکو به فتوای آیت الله میرزا حسن شیرازی
#فتوای_تحریم_تنباکو
#میرزای_شیرازی
💠 @mesbahyazdi_ir
#بلاغ_مبین
@mrmazdei
🔺خواب رسول خدا (ص)
شیخ #عبدالنبی_نوری:
🔹زمانی در تهران وسائلالشیعه کم چاپ شده بود و علما مجبور بودند از روی نسخه چاپی استنساخ کنند و من هم باتوجهبه اینکه سالیانه از املاکم در مازندران مبالغی میآمد، دادم کتاب را برایم استنساخ کرد و قرضهای دیگری هم داشتم که مجموعا صد تومان میشد.
🔸اتفاقا عامل ما نامه نوشت که امسال به علت نباریدن باران محصولی نداریم. من ماندم و بدهیها.
⚡️یک روز نجاری که به او بدهکار بودم، شاگردش را فرستاد، گفتم ندارم. روز بعد خودش آمد و به همدیگر تند شدیم. با عصبانیت رفتم خوابیدم.
🍁در خواب #رسول_خدا (ص) را در خواب دیدم که روی تشکی نشسته بودند و مقابلشان گنجهای بود. دستشان را بوسیدم. فرمودند: «برو از داخل گنجه صد و بیست تومان بردار. صد تومان برای قرضهایت و بیست تومان برای مخارج دیگرت.
🔅در همین حین در زدند. نوکر #میرزای_شیرازی بود و گفت: «میرزا شما را خواسته». با بیحوصلگی رفتم. گفتند میرزا در سرداب است. رفتم سرداب. دیدم روی تشکی نشسته مثل همان وضعی که رسول خدا (ص) را دیده بودم و همان کلمات حصرت را فرمودند که: «برو از داخل گنجه...». خواستم بگویم چنین خوابی دیدهام، اجازه نداد. پیدا بود که مسبوق به این جریان هستند.
📚کتاب جرعهای از دریا، ج 1، ص 125؛
♨️ #سیره_علما
🏴#بلاغ_مبین🏴
🇮🇷@mrmazdei🇵🇸
🔺یک دعای صنمیقریش!
▫️ آیتالله شبیری زنجانی باواسطه از شیخ عبدالکریم حائری:
🔹 #میرزای_شیرازی در اواخر، که کار مرجعیتش بالا گرفته بود، برای ارتباط با مردم بارعام میداد و گروههای مختلف مردم به زیارت ایشان میشتافتند.
🔸در یکی از این دیدارها، میرزا در حال دیدار با مردم پیوسته متوجه یکی از افراد در صف ملاقات بود و چشم از او برنمیداشت تا اینکه نوبت به او رسید.
▪️میرزا پس از سلام و احوالپرسی پرسید: «اهل کجایی و برای چه به سامرا آمدی؟». گفت: «اهل کربلایم و برای درسخواندن آمدهام».
▫️میرزا گفت: «من همینالان حکم میکنم که به کربلا برگردی و تمام شهریهای که اینجا به طلاب میدهم، آنجا به تو هم خواهمداد». سپس خادمش را صدا کرد و گفت: «این آقا را ببرید و سوار قطار کنید و آنجا باشید تا قطار حرکت کند».
🍁خادم رفت و میرزا مدتی سراغ خادمش را میگرفت که آمد یا نه؟ وقتی خادم آمد میرزا با وسواس از او سؤالاتی کرد تا مطمئن شود آن جوان به کربلا بازگشته است.
⚡️وقتی جریان را از میرزا پرسیدند، فرمود: «من با نگاه به او فهمیدم که اهل خواندن دعای صنمیقریش است و اگر اینجا میماند با یک لعن در حرم، تمام زحمتهای ما را برای وحدت شیعه و سنی و ایجاد مرکزیت تشیع در سامرا به باد میداد.
🔅بعداً عدهای آن جوان را دیده بودند، و از قضیه سامرا پرسیده بودند، گفته بود: « خوشانصاف نگذاشت حداقل یک دعای صنمیقریش بخوانیم».
#هفته_وحدت
📚جرعهای از دریا، ج ۱، صص ۱۱۹-۱۲۰
♨️ #سیره_علما؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما
@sireyeolama