eitaa logo
کانال شخصی (علی حاتمی )
515 دنبال‌کننده
2هزار عکس
3.1هزار ویدیو
732 فایل
بسمه تعالی ((کانال ارائه محتوای تبلیغی و طرحهای ویژه و نمونه فعالیتهای مفید مبلغین )) فضلای عزیزمطالب مهم تبلیغی و طرح ویژه را به بنده ارسال بفرمائید علی حاتمی @alihatami69
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 جوانی در ملأ عام با گستاخی تمام روزه‌خواری می‌کرد. او را نزد حاکم شهر آوردند. حاکم از او پرسید: ای جوان! چرا در شهر روزه‌خواری می‌کردی؟ چرا از اسلام گریزانی، تا چنان حد که جسارت یافته و در ماه رمضان در پیش چشم همگان روزه‌‌خواری می‌کنی؟ جوان گفت: مرا باور و اعتقاد زیاد به اسلام بود. روزی شیخ شهر را در خفاء در حال معصیت یافتم. برو آن شیخ را مجازات کن که این چنین اعتقاد مرا از من گرفت و مرا روزه‌خوار کرد. حاکم شهر گفت: روزی دزدی را در شهر گرفتند که از خانه‌های بسیاری دزدی کرده بود. طبق قانون قضاوت مأموری بر او گماردم تا او را در شهر بگردانند تا هر مال‌باخته‌ای از او شکایتی دارد نزد من آید. ساعتی نگذشت که جوانی معلوم‌الحال از او برای شکایت نزد من آمد که هرگز او را در شهر ندیده بودم. به رسم قضاوت از او سؤال کردم ای جوان! او از تو چه دزدیده است؟ جوان گفت: یک مرغ و دو خروس! چون این سخن شنیدم مأمور خویش را امر کردم تا او را هشتاد تازیانه بزند. جوان در حالی که داد و فریاد می‌کرد، گفت: من برای شکایت نزد تو آمده‌ام، چرا مرا شلاق می‌زنی؟! گفتم: وقتی تو را خانه‌ای در این شهر نیست، چگونه تو را مرغ و خروسی باشد که کسی بتواند آن را از تو بدزدد؟ داستان که بدین جا رسید حاکم شهر گفت: ای جوان! تو را نیز هرگز اعتقادی نبوده است که آن شیخ از تو بستاند. هر کس که اعتقاد به خدا را با عمل به آنچه می‌شنود از خود خدا بستاند و هدایت یابد هیچ کس را توان ستاندن آن اعتقاد از او نیست. تو بجای شناختن خدا در پی شناختن شیخ بودی و بجای خدا شیخ را باور کرده بودی! پس من تو را دو حد جاری می‌کنم یکی به جرم روزه‌خواری در ملأ عام و دیگری به جرم کذب و افتراء!!!
✨﷽✨ ✍مرحوم ملا احمد نراقی (ره) صاحب کتاب "معراج‌السعاده" در جوانی فرزندی داشت که بسیار دوستش می‌داشت. روزی فرزندش در بستر بیماری و مرگ افتاد و هیچ درمانی بر او اثرساز نشد. ملا احمد را تاب دیدن جان‌دادن فرزند نبود. از خانه خارج شد و در راه درویشی دید که عصایی در دست داشت. ملا گفت: «فرزندم بیمار است، دعایش کن.» درویش سه بار عصایش به زمین کوبید و یک بار حمد و سوره را خواند و گفت: «برو فرزندت خوب شد.» ملا احمد به خانه برگشت، دید کودکش نشسته و غذا می‌خورد. در حیرت ماند. هشت ماه گشت آن درویش را در جایی ندید. بعد از گذشتِ هشت ماه٬ او را دید و گفت: «ای شیخ! نفس قدسی داری، ولی کاش حمد و سوره را درست می‌خواندی.» درویش گفت: «حمد و سوره‌ام را پس بده اگر غلط است.» درویش سه بار عصا بر زمین کوبید و حمد و سوره را خواند و گفت: «برو خانه من حمد و سوره غلط خود را پس گرفتم.» ملا احمد به خانه آمد و دید فرزندش از دنیا رفته است. زار گریست و فهمید: خواندن حمد و سوره به ظاهر نیست؛ به معنا و نفس و باوری است که خواننده در آن می‌دمد. ✅‌‌کانال استاد قرائتی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e