9.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️الهی هب لی کمال الانقطاع الیک ...
🍃 چطور میشه به این نقطه رسید؟
👉 @mtnsr2
🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
دلنوشته ...
⭕️تربیت نسل؛ مادران کلید راه ظهورند
🔆 استاد رائفی پور:
سالها به این می اندیشیدم که مهم ترین شرط ظهور چیست؟ و امروز پس از بررسی های فراوان می گویم #تربیت_نسل و #کادر_سازی.
❄️ امام علی ۲۵ سال خانه نشین شد چون سرباز نداشت. تنها کسی که برای دفاع از امام زمان خود و حریم ولایت قیام کرد حضرت زهرا بود، دفاعی دیگر وجود نداشت! چون نسلی تربیت نشده بود.
☑️ در جریان عاشورا نیز نبود یاران وفادار و بصیر سبب می شود خانواده امام و بهترین یارانشان برای حفاظت از حریم ولایت به میدان بیایند و همگی به خاک و خون کشیده شوند. به نظر شما ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار شهیدی که برای دفاع از تشیع در ۸ سال دفاع مقدس سینه سپر کردند نتیجه چند سال کادرسازی و تربیت نیروی انسانی است؟ حداقل ۱۰۰۰ سال
🔺 #تربیت_نسل را بدون هیچ شک و شبهه ای #زنان بر عهده دارند و مادران کلید راه ظهورند. افسوس که زنان ما از اهمیت ماهوی و موجودیت شریف خود خبر ندارد
👉 @mtnsr2
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹
4_5893033530585253634.mp3
2.45M
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
دلنوشته ...
⭕️ کاش سرباز باشیم نه سربار...
🔹 صعصَعِه از ياران فوق العاده امام علی بود. لحظات آخر عمر حضرت، اومد دم در اتاق، بلكه بتونه عيادتی کنه اما شرایط رو مناسب ندید، به همین خاطر به کسی که اونجا در اتاق رفت و آمد میکرد گفت: سلام منو به آقا برسونید… (و پیغامی هم گذاشت)
🍃پيغامش که به امام رسيد، ایشون فرمودند: از طرف من به صعصعه بگيد:
🔆 خدا تو رو رحمت كنه، تو خوب یاری بودی؛ كم توقع، كم خرج، بی منّت...
امـا پُركار، صبور، مجاهد، فداكار...
صعصعه جان! ممنونم؛ سرباز بودی، نه سربار...
📚بحار الانوار، ج۴۲، ص۲۴۳
🌟 ای منتظران! … آیا امام زمان هم به ما چنین می گوید؟
👉 @mtnsr2
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
❓آیا میدانستید ...
🔅ایران پنجمین تولید کننده لامپهای فوق کم مصرف LED در جهان است
👉 @mtnsr2
در ۲۲ دی ۱۳۱۴ دولت مجاز شد به تمامی کارکنان خود جهت برداشتن چادر در خانواده هایشان مسائده مالی دهد.
دولت به هر کارمند به اندازه یک ماه حقوق بابت این امر پرداخت می کردند و طی شش ماه این پول به صورت اقساط از آنها گرفته شود
حکایت کشف حجاب صفحه۴۴
👉 @mtnsr2
Shab_Shahadat_Fatemieh1_1392_e.mp3
5.93M
🌷تو این دمای آخر با گریه هات علی جان
میکشی زهرا رو
🌷به خاطر تو بوده که پشت سر گذاشتم
غم های دنیا رو
🌷غصه نخور به آرزوم رسیدم
🌷دارم میرم فقط یکم خمیده ام
🌷خدا میدونه ای مهربونم
🌷برای زینب دل نگرونم
🌷علی امام تنها
🌷دار و ندار زهرا
🌷ای تکسوار خیبر دعا نکن برای
شفای بیمارت
🌷وقت سفر رسیده کارم دیگه تمومه
خدا نگهدارت
🌷تو قلب شب رخت سیاه به تن کن
🌷دور از همه جسم منو کفن کن
🌷جسمم و بردار ولی شبونه
🌷بذار که قبرم مخفی بمونه
🌷علی امام تنها
🌷دار و ندار زهرا
👉 @mtnsr2
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
⭕️خاکهای نرم کوشک و یادگار برونسی
🍃فرمانده ی کلّ سپاه آمده بود منطقه ی ما، قبل از عملیات رمضان. تو رده های بالا،صحبت از یک عملیات ویژه و ایذایی بود.بالاخره هم از طرف خود فرماندهی سپاه واگذار شد به تیپ ما، یعنی تیپ هجده جوادالائمه سلام االله علیه.
همان روز، مسؤول تیپ یک جلسه ی اضطراری گذاشت.تازه آن جا فهمیدیم موضوع چیست:
🍃دشمن تانکهای 72-T را وارد منطقه کرده بود.دو گردان مکانیزه ی خیلی قوی، پشت خط مقدمش انتظار حمله به ما را می کشیدند. بچه های اطلاعات عملیات، دقیق و خاطر جمع می گفتند: اونها خودشون رو آماده کردن که فردا تک سنگینی بزنن به مون.
🍃فردا بنا بود حمله کنند و مو هم لای درزش نمی رفت.در این صورت هیچ بعید نبود عملیات رمضان، شروع نشده شکست بخورد!تو جلسه صحبت زیادی شد.
🍃بعد از کلی صحبت، بنا بر این گذاشتند که همان وقت برویم شناسایی و شب هم برویم تو دل دشمن و با یک عملیات ایذایی، تانکهای 72- T را منهدم کنیم.
🍃این تانکها را دشمن تازه وارد منطقه کرده بود و قبل ازآن تو هیچ عملیاتی باهاشان سروکار نداشتیم.خصوصیت تانکها این بود که آرپی چی به شان اثر نمی کرد، اگر هم می خواست اثر کند، باید می رفتی و از فاصله ی خیلی
نزدیک شلیک می کردی، و به جای حساس هم باید می زدی.
🍃آن روز بحث کشید به این که چه تعداد نیرو برای عملیات بروند، و از چه طریقی اقدام کنند؟
سه گردان مأمور این کار شدند.فرمانده ی یکی شان عبدالحسین بود. وقتی راه افتادیم برای شناسایی، چهره ی او با آن لبخند همیشگی و دریایی اش گویی آرامتر از همیشه نشان می داد.
تا نزدیک خط دشمن رفتیم.یک هفته ای می شد که عراقی ها روی این خط کار می کردند.دژ قرص و محکمی از آب درآمده بود.جلوی دژ موانع زیادی تو چشم می زد، جلوتر از موانع هم، درست سر راه ما، یک دشت صاف و وسیع خودنمایی می کرد.اگر مشکل موانع را می توانستیم حل کنیم، این یکی ولی کار را حسابی پر دردسر می کرد. با همه این احوال، بچه ها به فرمانده ی تیپ می گفتند: شما فقط بگو برای برگشتن چکار کنیم.
🍃ما می رفتیم تو دل دشمن که عملیات ایذایی انجام بدهیم. برای همین مهم تر از همه، قضیه ی سالم برگشتن نیرو بود. فرمانده ی تیپ چند تا راهنمایی کرد. عملاً هم کارهایی صورت دادیم، حتی گرایمان را، رو حساب برگشتن تنظیم کردیم.
🍃از شناسایی که برگشتیم، نزدیک غروب بود. بچه ها رفتند به توجیه نیروها. من و عبدالحسین هم رفتیم گردان خودمان.
دو تا گردان دیگر راه به جایی نبردند؛ یکی شان به خاطر شناسایی محدود، راه را گم کرده بود؛ یکی هم پای فرمانده اش رفته بود روی مین. هر دو گردان را بی سیم زدند که بکشند عقب.
حالا چشم امید همه به گردان ما بود و چشم امید به لطف و عنایت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام).
🍃شاید اغراق نباشد اگر بگویم بیشتر از همه، خود عبدالحسین حال توسل پیدا کرده بود.وقت راه افتادن، چند دقیقه ای برای پیدا کردن پیشانی بند معطل کرد. یعنی پیشانی بند زیاد بود، او ولی نمی دانم دنبال چه می گشت.با عجله رفتم پهلوش. گفتم: چکار می کنی حاجی؟ تیکی بردار بریم دیگه.
حتی یکی از پیشانی بندها را برداشتم دادم دستش. نگرفت. گفت: دنبال یکی می گردم که اسم مقدس بی بی توش باشه!
🍃حال و هوای خاصی داشت. خواستم توپرش نزده باشم.خودم هم کمکش کردم. بالاخره یکی پیدا کردیم که روش با خط سبز رنگ و زیبایی نوشته بود: یا فاطمه الزهرا (س)ادرکنی.
اشک تو چشمهاش حلقه زد.همان را بوسید و بست به پیشانی.تو فاصله ی چند دقیقه آماده شدیم.با بدرقه ی گرم بچه ها راه افتادیم.حقّا که انقلابی شده بود مابینمان.ذکر ائمه علیهم السلام از لبهامان جدا نمی شد...
🍃آن شب تنها گردانی که رسید پای کار، گردان ما بود؛ سیصد، چهارصد تا نیروی بسیجی، دقیقاً پشت سرهم، آرام و بی صدا قدم بر می داشتیم به سوی دشمن، تو همان دشت صاف و وسیع.
سی، چهل متر مانده بود برسیم به موانع، یکهو دشمن منور زد، آن هم درست بالای سرما! تاریکی دشت به هم ریخت و آنها انگار نوک ستون را دیدند. یکدفعه سرو صداشان بلند شد.پشت بندش صدای شلیک پی در پی گلوله
ها، آرامش و سکوت منطقه را زد به هم.
صحنه ی نابرابری درست شد؛ آنها توی یک دژ محکم، پشت موانع و پشت خاکریز بودند، ما تو یک دشت صاف.
همه خیز رفته بودیم روی زمین. تنها امتیازی که داشتیم، نرمی خاک آن منطقه بود، جوری که بچه ها خیلی زود توی خاک فرو رفتند.
🌷ادامه دارد......
👉 @mtnsr2
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⭕️ #سجاده_نشینان_کوی_عشق
🔸 شهید : قنبر علی ذاکری
🔸نام پدر : اکبر
🔸تاریخ تولد : ۱۳۴۹
🔸محل تولد : بابلسر_ عزیزک
🔸محل شهادت : شلمچه _کربلای۵
🔸تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
👉 @mtnsr2
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
⭕️ امام خمینی :
پنجاه سال عبادت کردید خدا قبول کند یک روز هم یکی از #وصیتنامه_شهدا را مطالعه کنید وتفکر کنید
🔶وَ لا تَحسَبَنَّ اَلَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَمواتاً بَل اَحیاءٌ عِندَ رَبِهِم یُرزَقُونَ
🔹وصیت نامه شهید: #قنبرعلی_ذاکری
آری فرزندان به حق اسلام اینبار می روند یا بهار دیگری برای انقلاب اسلامی و مردم شهیدپرور ایران به ارمغان آورند و جان بر کفان مخلص بار سفر به سوی قتلگاه متجاوزان بستند . انشاء الله تعالی پوزه متجاوزان بعثی بخاک مالیده می شود . امت مسلمان و قهرمان اینک وقت آن رسید که تا پای جان بایستیم و برای اسلام و قرآن دفاع نمائیم ، شماها باید با حضور خود در جبهه های جنگ تحمیلی به دشمنان نشان دهید که واقعاً عاشق و مشتاق قرآن می باشد . اما سخن دیگر با جوانان بی تفاوت : ای کسانیکه فقط و فقط به هیکل ظاهری خود می نازید به خود آئید یقیناً روزی این جنگ با پیروزی به پایان ( خواهد رسید ) و جز شرمندگی برایتان ( چیزی ) باقی نخواهد ماند .
اما شما ای اعضای فعّال انجمن و بسیج ، دست وحدت نسبت به هم بیشتر بفشارید و سدّ محکمی در مقابل توطئه گران و آنهائی که بی خیال در کناری نشسته اند باشید ، و آنها را با اهداف انقلاب اسلامی آشنا کنید . اما تو ای پدر بزرگوار و مادر دلسوزم با توجه به آیات قرآن درباره جهاد ، باید دو روحیه ای عالی و دلی شاد داشته باشید که فرزند شما همچنین درجه ایی یافت و باید خداوند را حمد و سپاس کنید که این لطف را نسبت به حق ما نمود و مرا به پیش خود خواند . از اینکه شما را رها کردم از شما می خواهیم فردا روز قیامت از من شکایت نکنید . و شما برادرانم ! راه شهیدان را ادامه دهید و شما ای خواهرانم ! همچون زینب مقاوم باشید و ذکر و دعاها را بیشتر بخوانید چون ذکر الله سبحانه مجالسه یادکننده خداوند سبحان هم نشین اوست
در پایان از ملّت مسلمان ایران خواستارم که اوامر رهبر را مو به مو انجام داده و او را هرگز تنها نگذارید .
《والسلام علیکم ورحمت الله》
👉 @mtnsr2
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘