eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷گر که می بینی من از روی کتاب 🌷عشق را صد دفعه از بر کرده ام 🌷چشم هایم را فقط از بهر تو 🌷هر سحر با خون دل تر کرده ام 🌷بهر این باشد که ای مولای من 🌷من تو را در سینه باور کرده ام 🌷من گرفتم قلب خود را روی دست 🌷پیش چشم تو برابر کرده ام 🌷تا ببینی قلب پر خون مرا 🌷بی تو مولا این چنین سر کرده ام 👉 @mtnsr2
⭕️نقل از مادر شهید..... 🍃شما چند فرزند دارید؟ مصطفی فرزند چندم شماست؟ یک دختر به اسم زینب سادات دارم و تنها پسرم هم سید مصطفی بود که 18 آبان سال 74 به دنیا آمد و 21 آبان امسال هم شهید شد. اسم هر دو را همسرم انتخاب کرد. دخترم 3 سال از مصطفی بزرگتر بود و وقتی بچه بودند همیشه هم بازی هم بودند. 🍃 از کودکی‌های آقای مصطفی بگویید. مصطفی هیچ وقت دوست نداشت در کوچه بازی کند و پدرش اصرار داشت که در کوچه با هم سن و سال‌هایش بازی کند تا اخلاق مردانه پیدا کند، اما او خیلی زود به خانه بر ‌می‌گشت. من همیشه همبازی بچه‌ها بودم. وقتی3 یا 4 ساله بود، گِل بازی را خیلی دوست داشت. با دست‌های کوچکش خاک را الک می‌کرد و برایش گِل درست می‌کردم و با آن شکل‌های مختلفی درست ‌می‌کرد. قبل از این که به مدرسه برود، به پدرش گفته بود برایش اره مویی، چسب و چوب بخرد و با صبر و حوصله زیادی که از همان بچگی داشت، وسایل مختلفی می‌ساخت 👉 @mtnsr2
⭕️ماجرای امضای سردار سلیمانی بر کتاب جوان ترین شهید مدافع حرم 🍃مصطفی به قدری اهل مطالعه بود که 3 کتاب همراه خود به سوریه برده بود و یکی از کتاب‌ها درباره زندگی حاج قاسم سلیمانی بود، همرزمانش تعریف می‌کردند وقتی سردار سلیمانی به محل اقامت آن‌ها رفته بود، مصطفی از او خواسته بود که کتابش را امضا کند، ولی سردار خجالت کشیده، او را بوسیده و گفته بود: «من دست شما را می‌بوسم. من باید از شما امضا بگیرم» و تشکر کرده بود که مصطفی با این سن کم به این عقیده رسیده است که مدافع حریم اهل بیت(ع) شود. پسر فوق العاده خندان و خوش رویی بود تا جایی که وقتی در سوریه یکی از ماشین‌های "هامر" تروریست‌ها به غنیمت گرفته می‌شود، سوار آن می‌شود و در حال خنده عکس انداخته و می‌خواسته به دشمنان بفهماند به آن‌ها غلبه کرده‌اند. این عکس را به ما داده‌اند و آن را قاب کرده‌ایم. 👉 @mtnsr2
⭕️ نقل از مادر شهید ✨ در مدرسه چگونه شاگردی بود؟ در مدرسه جزء دانش آموزان زرنگ و مودب بود و هیچ وقت نمره کمی نگرفت و اکثر اوقات، معدلش 20 بود. در درس خواندن با خواهرش رقابت می‌کرد و اگر نمره کمتری از او می‌گرفت، ناراحت می‌شد. هیچ وقت در درس خواندن به او کمک نکردم، چون بدون اتکا به من درس می‌خواند و در درس‌هایش هم بسیار منظم بود و برنامه‌ریزی داشت. مصطفی در دبیرستان «18 حافظ» که نزدیک منزلمان است، رشته ریاضی فیزیک می‌خواند. در این دوران هم درس‌هایش بسیار عالی بود و مدیر و معلم‌هایش از او راضی بودند. برخی از هم شاگردی‌هایش بعد از بیرون آمدن از مدرسه سیگار می‌کشیدند و من نگران این موضوع و پسرم بودم ولی مصطفی می‌گفت مامان با خدا باش و ناراحت من نباش. همیشه در مدرسه، عضو بسیج بود. 🍃تابستان‌ها هم گچ کاری می‌کرد و هم روزه‌ می‌گرفت به ظاهرش بسیار رسیدگی می‌کرد 👉 @mtnsr2
suye-shahre-ma-shahidi-avardand.mp3
15.15M
⭕️ 🌷اين گل را به رسم هديه 🌷تقديم نگاهت كرديم 🌷حاشا اينكه از راه تو 🌷حتى لحظه اي برگرديم ☘يا زينب مدد 👉 @mtnsr2
🌷اين گل را به رسم هديه 🌷تقديم نگاهت كرديم 🌷حاشا اينكه از راه تو 🌷حتى لحظه اي برگرديم ☘يا زينب مدد 🌷از شام بلا، شهيد آوردند 🌷با شور و نوا، شهيد آوردند 🌷سوي شهر ما، شهيدي آوردند ☘یا زینب مدد 🌷در خون خفته كه نگذارد 🌷نخل زينبي خم گردد 🌷حاشا از حريم زينب 🌷يك آجر فقط كم گردد ☘يا زينب 🌷تقديم شماست، قبولش فرما 🌷قدر وُسع ماست، فداي زهرا 🌷در راه خداست، فداي مرتضى ☘یا زینب مدد 🌷چون امّ وهب، بسيارند 🌷در هر سوي اين مردستان 🌷مادرهاي عاشق پرور 🌷در ايران و افغانستان 🌷يا زينب 🌷هم چون اين شهيد، فراوان داريم 🌷تا وقتي سر و تن و جان داريم 🌷ما به نهضت شما ايمان داريم 👉 @mtnsr2
⭕️ 🔶ادامه قسمت چهل و هشتم 🔶 👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ ۲ 🔶ادامه قسمت چهل وهشتم 🔶 یادم افتادکه سید همان روز قبل از طلوع آفتاب ، باشش نفر از بچه ها به بیرون کانال رفت . آنها در میان شهدا خوابیدند ومنتظر آمدن کماندو ها شدند . با آمدن کاماندو ها درگیری سختی میان آنها اتفاق افتاد .سه نفر از رزمندگان در همانجا به شهادت رسیدند سید جعفر با دو نفر دیگر به کانال بازگشت. محمد شریف از دیگر بچه های شجاع بود . او دلیرانه می جنگید. در این هنگام به سختی مجروح شد .او در لحظه شهادتش به دوستش گفت:به مادرم بگو برود شاه عبد العظیم ومرا دعا کند. بعد دستش را بالا گرفت وبا صدای لرزان ،اما با حالت عرفانی خاصی فریاد زد دستم را بگیر . بچه ها دیدند که در لحظه شهادتش ، چگونه چهره معصومانه او از شادی شکفت !او به نقطه ای خیره شد وچشمانش برق زد💫 حال همه نیرو ها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیرو های دشمن بالای سر خودمان بودیم . در این لحظات ، خبر رسید که دشمن از انتها وارد کانال شده هادی به سمت انتهای کانال دوید . یکباره از همان سمتی که رفت ،چندین انفجار قوی رخ داد. لحظاتی بعد یکی از بچه ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد : هم شهید شد 😢. رنگ از چهره ام پرید😨 . دیگر امیدم را از دست دادم. لحظه آخر مقاومت بچه ها در کانال بود یکی با بیسیم توانست با فرماندهان در عقبه تماس بر قرار کند او گفت :سلام ما را به اماممان برسانید. از قول ما به امان بگویید همانطور که فرموده بود ،حسین وار مقاومت کردیم،ماندیم وتا نفر آخر جنگیدیم 😭. یکباره چندین لوله سلاح عراقی ها را بالای کانال دیدیم . کاماندو های عراقی به بالای کانال رسیدند. صدها لوله اسلحه به سمت ما نشانه رفت . از مسیری که حالت راه پله بود ،یک افسر به همراه یک سرباز بعثی وارد کانال شد . همه مجروح روی زمین افتاده بودیم . افسر نگاهی به جمع ما انداخت آنها آمده بودند تا انتقام این چند روز را از انسانهایی بدونه سلاح و مجروح بگیرند . افسر بعثی اسلحه اش را مسلح کرد. به هر کسی می رسید با تیر خلاص ملکوتی اش می کرد..... لحظاتی بعد افسر بعثی از کانال خارج شد . بعد به افرادی که بالای کانال بودند دستور شلیک داد . آنها بی رحمانه داخل کانال را به رگبار بستند و فرزندان غیرتمند خمینی رحمت الله را به خاک وخون کشیدند😕 نزدیکی های ظهر جمعه ۲۲بهمن ماه۶۱بود که عراق کار کانال را یکسره کرد . آنها به هر جنبنده ای که در کانال بود شلیک کردند و پس از اطمینان از اینکه دیگر کسی زنده نیست ، منطقه را از نیرو های خود تخلیه و به عقب رفتند . حالا کانال قتلگاهی شده بود با پیکر های قطعه قطعه و غرق در خون ! سکوت مطلق در کانال بر قرار بود . هرز چند گاهی صدای باد در کانال می پیچید 🌷ادامه دارد..... 👉 @mtnsr2 ☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃