🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶ادامه قسمت چهل وهشتم
🔶 #روز_آخر
یادم افتادکه سید همان روز قبل از طلوع آفتاب ، باشش نفر از بچه ها به بیرون کانال رفت . آنها در میان شهدا خوابیدند ومنتظر آمدن کماندو ها شدند .
با آمدن کاماندو ها درگیری سختی میان آنها اتفاق افتاد .سه نفر از رزمندگان در همانجا به شهادت رسیدند سید جعفر با دو نفر دیگر به کانال بازگشت.
محمد شریف از دیگر بچه های شجاع بود . او دلیرانه می جنگید. در این هنگام به سختی مجروح شد .او در لحظه شهادتش به دوستش گفت:به مادرم بگو برود شاه عبد العظیم ومرا دعا کند.
بعد دستش را بالا گرفت وبا صدای لرزان ،اما با حالت عرفانی خاصی فریاد زد #مهدی_جان دستم را بگیر .
بچه ها دیدند که در لحظه شهادتش ، چگونه چهره معصومانه او از شادی شکفت !او به نقطه ای خیره شد وچشمانش برق زد💫
حال همه نیرو ها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیرو های دشمن بالای سر خودمان بودیم .
در این لحظات ، خبر رسید که دشمن از انتها وارد کانال شده #ابراهیم هادی به سمت انتهای کانال دوید .
یکباره از همان سمتی که #ابراهیم رفت ،چندین انفجار قوی رخ داد. لحظاتی بعد یکی از بچه ها از انتهای کانال به سمت ما دوید و فریاد زد : #ابراهیم هم شهید شد 😢.
رنگ از چهره ام پرید😨 . دیگر امیدم را از دست دادم. لحظه آخر مقاومت بچه ها در کانال بود یکی با بیسیم توانست با فرماندهان در عقبه تماس بر قرار کند او گفت :سلام ما را به اماممان برسانید. از قول ما به امان بگویید همانطور که فرموده بود ،حسین وار مقاومت کردیم،ماندیم وتا نفر آخر جنگیدیم 😭. یکباره چندین لوله سلاح عراقی ها را بالای کانال دیدیم . کاماندو های عراقی به بالای کانال رسیدند. صدها لوله اسلحه به سمت ما نشانه رفت . از مسیری که حالت راه پله بود ،یک افسر به همراه یک سرباز بعثی وارد کانال شد . همه مجروح روی زمین افتاده بودیم . افسر نگاهی به جمع ما انداخت
آنها آمده بودند تا انتقام این چند روز را از انسانهایی بدونه سلاح و مجروح بگیرند . افسر بعثی اسلحه اش را مسلح کرد. به هر کسی می رسید با تیر خلاص ملکوتی اش می کرد.....
لحظاتی بعد افسر بعثی از کانال خارج شد . بعد به افرادی که بالای کانال بودند دستور شلیک داد . آنها بی رحمانه داخل کانال را به رگبار بستند و فرزندان غیرتمند خمینی رحمت الله را به خاک وخون کشیدند😕
نزدیکی های ظهر جمعه ۲۲بهمن ماه۶۱بود که عراق کار کانال را یکسره کرد . آنها به هر جنبنده ای که در کانال بود شلیک کردند و پس از اطمینان از اینکه دیگر کسی زنده نیست ، منطقه را از نیرو های خود تخلیه و به عقب رفتند .
حالا کانال قتلگاهی شده بود با پیکر های قطعه قطعه و غرق در خون !
سکوت مطلق در کانال بر قرار بود . هرز چند گاهی صدای باد در کانال می پیچید
🌷ادامه دارد.....
👉 @mtnsr2
☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃