eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️دلنوشته مهدوی برآی ای آفتاب صبح امید    که در دام شب هجران اسیرم خدایا!از تو آن دولت با کرامتی را طلب می کنیم که با آن اسلام و اهلش را عزیز گردانی و نفاق و اهلش را خوار سازی.ما را درآن دولت از دعوت کنندگان به طاعت خود و رهبران به سوی راهت قرار بده و کرامت دنیا و آخرت را از برکت آن بر ما ارزانی دار 👉 @mtnsr2
⭕️ ۱ 🍃 هادي پسري بود كه تك و تنها راه خودش را ادامه داد. او مسير دين را از آنچه بر روي منبرها مي شنيد انتخاب ميكرد و در اين راه ثابت قدم بود. مدتي از حضور او در بسيج نگذشته بود كه گفت: بايد يكي از مسائل مهم دين را در محل خودمان عملي كنيم. ميگفت: روايت از حضرت علي داريم كه همه اعمال نيک و حتی جهاد در راه خدا در مقايسه با امر به معروف و نهی از منکر، مثل قطره در مقابل درياست. براي همين در برخي موارد خودش به تنهايي وارد عمل ميشد. يك سی دي فروشي اطراف مسجد باز شده بود. بچه هاي نوجوان كه به مسجد رفت و آمد داشتند از اين مغازه خريد ميكردند. اين فروشنده سي دي هاي بازي و فيلم كپي شده را به قيمت ارزان به بچه ها مي فروخت. مشتريهاي زيادي براي خودش جمع كرد. تا اينكه يك روز خبر رسيد كه اين فروشنده فيلمهاي خارجي سانسورنشده هم پخش ميكند! چند نفر از بچه ها خبر را به هادي رساندند. او هم به سراغ فروشندهي اين مغازه رفت. خيلي مؤدب سالم كرد و از او پرسيد: بعضي از بچه ها ميگويند شما سي دي هاي غير مجاز پخش ميكنيد، درسته!؟ 👉 @mtnsr2
🍃 فروشنده تكذيب كرد و اين بحث ادامه پيدا نكرد. بار ديگر بچه هاي نوجوان خبر آوردند كه نه تنها سي دي هاي فيلم، بلكه سي دي هاي مستهجن نيز از مغازه او پخش ميشود. هادي تحقيق كرد و مطمئن شد. لذا بار ديگر به سراغ فروشنده رفت. با او صحبت كرد و شرايط امر به معروف را انجام داد. بعد هم به او تذكر داد كه اگر به اين روند ادامه دهد با او با حكم ضابطان قضايي برخورد خواهد شد. اما اين فروشنده به روند اشتباه خودش ادامه داد. هادي نيز در كمين فرصتي بود تا با او برخورد كند. يك روز جواني وارد مغازه شد. هادي خبر داشت كه يك كيسه پر از سي دي هاي مستهجن براي اين شخص آوردهاند. لذا با هماهنگي بچه هاي بسيج وارد مغازه شد. درست زماني كه بار سيديها رسيد به سراغ اين شخص رفت. بعد فروشنده را با همان كيسه به مسجد آورد! در جلوي چشمان خودش همه سي دي ها را شكست. وقتي آخرين سي ُ دي خرد شد، رو كرد به آن فروشنده و گفت: اگر يك بار ديگر تكرار شد با تو برخورد قانوني ميكنيم. همين برخورد هادي كافي بود تا آن شخص مغازهاش را جمع كند و از اين محل برود. شخصي در محل ما ساکن بود که هيکل درشتي داشت. چفيه مي انداخت و شلوار پلنگي بسيجي مي پوشيد. اخلاق درستي هم نداشت، اهل همه جور خلافي بود. او به شدت با مردم بد برخورد ميکرد. به مردم گير ميداد و اين لباس او 👉 @mtnsr2
🍃 باعث مي شد که خيلي ها فکر کنند که او بسيجي است! هادي يک بار او را ديد و تذکر داد که لباست را عوض کن. اما او توجهي نكرد. دوباره او را ديد و به آن شخص گفت: شما با پوشيدن اين لباس و اين برخورد بدي که داريد، ديد مردم را نسبت به بسيج و نظام و رهبر انقلاب بد ميکنيد. هادي ادامه داد: مردم رفتار شما را که مي بينند نسبت به نظام بد بين ميشوند. بعد چفيه را از دوش او برداشت و به وي تذکر داد که ديگر با اين لباس و اين شلوار پلنگي نگردد. بار ديگر با شدت عمل با اين شخص برخورد كرد. ديگر نديديم که اين شخص با اين لباس و پوشش ظاهر شود و مردم را اذيت كند. البته بايد يادآور شويم که هادي در پايگاه بسيج، تحت تأثير برخي افراد، كمي تند برخورد ميكرد. او در امر به معروف و نهي از منکر شدت عمل به خرج ميداد. مثل همان رفقايي كه داشت. اما بعدها ديگر از او شدت عمل نديديم. امر به معروف او در حد تذکر زباني خلاصه ميشد. 👉 @mtnsr2
Misaq-Haftegi951005[06].mp3
2.94M
⭕️ 🌷از جان خویش صرف نظر کرده ایم ما 🌷خود را برای دوست سپر کرده ایم ما 🌷دست دعای عمه ی سادات پشت ماست 🌷احساس می کنیم نظر کرده ایم ما 🌷عمری است آیه های جهاد و قیام را 👉 @mtnsr2
🌷از جان خویش صرف نظر کرده ایم ما 🌷خود را برای دوست سپر کرده ایم ما 🌷دست دعای عمه ی سادات پشت ماست 🌷احساس می کنیم نظر کرده ایم ما 🌷عمری است آیه های جهاد و قیام را 🌷در مکتب حسین ز بر کرده ایم ما 🌷از سمت و سوی کرب و بلا چون نسیم صبح 🌷هر روز تا به شام گذر کرده ایم ما 🌷این روزهای سرد زمستان شام را 🌷با عشق زینب است که سر کرده ایم ما 🌷با اسم رمز حضرت عباس بین رزم 🌷صف های خصم زیر و زبر کرده ایم ما 🌷این چشم های منتظر تیغ و تیر را 🌷با روضه های علقمه تر کرده ایم ما 🌷ما چون حسین عازم کوی شهادتیم 🌷از مرگ بی مصاف حذر کرده ایم ما ☘شاعر: سید علیرضا شفیعی 👉 @mtnsr2
❌گناه❌ یعنی خداحافظ حسین گناه زیاد دلتو سیاه می کنه... هروقت خواستی گناه کنی ... فکرکن😔 سیلی میزنی به صورت آقا امام زمان(عج) به حرمت خون شهدا گناه نکنیم.... 👉 @mtnsr2
🔆متن شبهه: سه دروغی که وارد شده و علم آن را رسوا کرد: در آیه آخر سوره لقمان آمده، فقط خدا می داند: چه زمانی باران می آید، فقط خدا می داند چه تجارتی سود آفرین است.فقط خدا می داند که بچه در شکم دختر است یا پسر. اما علم امروزه راه تشخیص همه موارد را فراهم کرده است. بهرام مشیری 🔆 پاسخ شبهه: 1⃣ متن آیه ای که شبهه افکن بدان استناد کرده، این آیه است: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْأَرْحامِ وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَكْسِبُ غَداً وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير ؛ 📖آگاهى از زمان برپایی قيامت مخصوص خداست، و اوست كه باران را نازل میكند، و آنچه را كه در رحمها (ى مادران) است میداند، و هيچ كس نمیداند فردا چه میکند، و هيچ كس نمىیداند در چه سرزمينى مىميرد؟ خداوند عالم و آگاه است! (لقمان/34) 2⃣ همانطور که مشاهده میشود آیه قرآن نمیگوید که کسی جز خدا زمان نزول باران را نمیداند، بلکه نزول آن را به خدا نسبت میدهد. نه در این آیه و نه در آیه دیگری در مورد سود و زیان تجارت صحبت نکرده است. شاید چیزی که شبهه افکن را به اشتباه انداخته، کلمه «تکسب» است که خیال کرده به معنای «کاسبی» است.😅 3⃣ نیز در آیه نفرموده که کسی از هویت جنین در شکم مادر خبر ندارد. بلکه آمده است: خدا از آنچه در رحم مادران است خبر دارد. 4⃣علاوه بر این: 👈 از امیرالمومنین علیه السلام در تفسیر این آیه آمده است: منظور این است که تنها خدای سبحان میداند، آن فرزندی که در رحم مادر است، چه ویژگیهایی دارد؛ مذکریا مونث، زشت یا زیبا، بخیل یا سخی، شقی یا سعید، بهشتی یا جهنمی. (📚 تفسیر نورالثقلین/ 4/ 219) اینها ویژگیهایی است که تنها خدا میداند و بس. 5⃣ مضافا اینکه علم هم هنوز به صورت صددرصد و قطعی موارد فوق را نمیتواند تعیین کند و بسیاری موارد دچار اشتباه محاسباتی میشود. 👉 @mtnsr2
⭕️ #شهید_ابراهیم_هادی 🔶قسمت پنجاه وپنجم 🔶 #تاخدا 👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ⭕️ ۲ 🔶 قسمت پنجاه وپنجم 🔶 متولد سال ۱۳۵۹ هستم ولی الان حدود ۴ سال است متولد شدم ! من از آن دسته زنانی بودم که معنویات ،جایگاهی در زندگی من نداشت . همیشه دنبال چیزی بیرون از خود می گشتم تا آرامش بیابم. وضع مالی خوبی داشتیم . هرچه می خواستیم فراهم بود من تو محیط ورزش ،توی محیط کار ،توی دوست و رفیق. هر جا که بگویید رفتم ودنبال آرامش واقعی بودم، اما....من پله های ترقی را در ورزش ، حتی تا تیم ملی سپری کردم اما باز هم به آرامش نرسیدم. نگاهم به خانم محجبه بسیار بد بود. وقتی پشت فرمان بودم و می دیدم که یک زن چادری پشت ماشین نشسته به کنایه میگفتم :یا چادرت را حفظ کن یا رانندگی کن . هیچ دلیلی برای استفاده از چادر نمی دیدم چادر را مخالف آزادی وپیشرفت زنان می دانستم. دختر من در مقطع دبیرستان درس می خواند دقیقا اخلاق ورفتار من را داشت آن ایام تنها کار خوبی که انجام می دادم ،حضور در کهریزک و کمک به نیاز مندان در آنجا بود . یکبار با خودم حساب کردم که من هفته ای یکبار به کهریزک می روم وچند سال است این کار را انجام می دهم ،پس چقدر ثواب انجام انجام دادم و.... تا اینکه یکبار رفتم پیش یکی از دوستانم که فال حافظ می گرفت نیت کردم که نظر خدا در مورد من چیست؟ دوستم وقتی فال گرفت ،به من گفت :برای خدا حساب کتاب می کنی؟ می خواهی خدا تو را رسوا کند و بگوید چه کار هایی کردی؟ فهمیدم که منظور این فال چیست ؟تا آن روز خیلی برای خدا کلاس گذاشته بودم . وقتی این حرف را زد حسابی بغض کردم وگریه کردم. باور کنید آمدم خانه و سه روز تمام گریه کردم. دوباره به همان دوست قبلی مراجعه کردم. او بلا فاصله به من گفت :بیا به سراغ معنویات. گذشته خودت را عوض کن. کمی فکر کردم با خودم گفتم نمی توانم، من برای خودم یک زندگی خاص ایجاد کرده ام که با معنویات ساز گار نیست . من هر صبح که از خواب بیدار می شوم ابتدا آرایش می کنم وهر روز یک مدل برای خودم درست می کنم اما چند روز فکر کردم، تصمیم گرفتم نماز را حداقل شروع کنم. گفتم برای قدم اول به نماز وروزه اهمیت می دهم ولی حجاب را نه. بعد مدتی مانتو بلند وگشاد خریدم. سعی کردم موهایم از روسری بیرون نباشد این کارها نسبتا راحت بود ، اما حذف کردن آرایش برای من امکان نداشت . با خودم گفتم حالا که آمدم باید بیایم وقتی فکر کردم ، دیدم که این مدل زندگی خیلی عاشقانه تر است چون خدا محو زندگی من شده . آرایش را کم کم حذف کردم. این مراحل مدتی طول کشید . مشکل بعدی من اختلاط با نا محرم بود . ما در تمام مهمانی ها به نامحرم دست می دادیم. از خدا خواستم که این مشکل من را هم حل کند وبا یاری خدا پله ،پله جلو رفتم. سال بعد تصمیم گرفتم چادری شوم. شاید سخت بود اما باید شروع می کردم.یک روز وقتی پسرم را به باشگاه رساندم .با دوستم به مغازه رفتیم وچادر خریدیم از همان مغازه چادر سرم کردم وتا کنون از آن جدا نشدم. نمیدانید چه حالت زیبا وآرامش بخشی است . بعضی وقت ها با خودم میگفتم تو چقدر چادری ها را مسخره کردی ، حالا.... من بعد مدتی در بسیج خواهران محل ثبت نام کردم. مسیر زندگی من کاملا عوض شده بود . اما دخترم؟.... 🌷ادامه دارد..... 👉 @mtnsr2 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂