eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 ۲ روز بعد كمي نان خريدم و غذاي آن روز من همين نان شد. پاي درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم. مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به زبان عربي نداشتم. بايد بيشتر تلاش مي كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم. چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت مي خوردم و در كلاسهاي درس حاضر مي شدم. شبها را نيز در محوطه اطراف حرم مي خوابيدم. حتي يك بار در يكي از كوچه هاي نجف روي زمين خوابيدم! سختي ّ ها و مشقات خيلي به من فشار مي آورد. اما زندگي در كنار مولا بسيار لذت بخش بود. كم كم پول من براي خريد نان هم تمام شد! حتي يك روز كمي نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم و خوردم. زندگي بيشتر به من فشار آورد. نمي دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد حرم مولای متقيان شدم و گفتم: آقا جان من براي تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت زندگي در كنار شما را داشته باشم. انشاءالله آنطور كه خودتان ميدانيد مشكل من نيز برطرف شود. مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان يک مؤسسه اسلامی در نجف بود، ديدم. ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلي به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكوني بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد. شرايط يكباره براي من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه نجف پذيرفته شدم. همه اينها چيزي نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين علیه السلام هرچند خانه اي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم. خيلي ها جرئت نميكردند در اين خانه تاريك و قديمي زندگي كنند، اما براي من كه جايي نداشتم و شبهاي بسياري در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبي بود... هادي حدود دو ماه پيش ما در تهران بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي نجف تنگ شده بود. انگار او را از بهشت بيرون كرده اند. كارهايش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آماده بازگشت به نجف شد. بعد از آن به قدري به شهر نجف وابسته شد كه مي گفت: وقتي به زيارت كربلا مي روم، نمي توانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف. 👉 @mtbsr2
28-delamo daste to dadam.mp3
8.02M
⭕️ 🌷دلمو دست تو دادم یاحسین 🌷می‌رسی آخر به دادم یاحسین 🌷وقتی دلتنگ شب جمعه میشم 🌷شهدا میان به یادم یاحسین 🌷یاد اون مردای عاشق،یاد اون بی‌ادعاها 👉 @mtnsr2
🌷دلمو دست تو دادم یاحسین 🌷می‌رسی آخر به دادم یاحسین 🌷وقتی دلتنگ شب جمعه میشم 🌷شهدا میان به یادم یاحسین 🌷یاد اون مردای عاشق،یاد اون بی‌ادعاها 🌷یاد اونا که نذاشتن،بشه مسلم تک‌وتنها 🌷اونایی که جون‌دادن‌تابرسه‌دین‌دست‌ماها 🌷از هرچی داشتن گذشتن هرچی که داشتن گذاشتن 🌷از دنیا هیچی نخواستن رو دنیا چشما رو بستن 🌷رفتن با عشق کردن ایثار تا نشه کربلا تکرار ☘«امون ای دل امون ای دل» 🌷این روزا هرکجا پرواز میکنم 🌷تو دمشق خودم رو پیدا میکنم 🌷یادی از مدافعان حرمه 🌷بی‌بی جون زینب کبری میکنم 🌷یاداونا که‌گذاشتن،هستی‌شون‌رو پای مکتب 🌷اوناکه از درد غیرت،جونشون رسیده‌بر لب 🌷رو سربنداشون نوشتن،نحن عباسک زینب 🌷لبیک گفتن با حسینو 🌷شدن مأنوس اباالفضل 🌷پا گذاشتن تو مسیرو 🌷راه و قاموس اباالفضل 🌷موندن تا باشن فدایی 🌷پای ناموس اباالفضل ☘«امون ای دل امون ای دل» 🌷تا دلم یاد شهیدا میکنه 🌷اشک چشمام منو رسوا میکنه 🌷دل من خودش رو این روزا فقط 🌷توی زینبیه پیدا میکنه 🌷توی‌اون‌صحن‌وسرایی،که ازش غربت‌میباره 🌷هر گوشه‌ش مدافعای حرمو یادم میاره 🌷غم و غربت شهیداش،میزنه به‌دل شراره 🌷تا جون دارم من برای 🌷سیده زینب می خونم 🌷تا خون تو رگهامه جاری 🌷پای زینب من میمونم 🌷من رو کرده مادرم نذر 🌷تا پاش ریخته بشه خونم ☘«امون ای دل امون ای دل» 👉 @mtnsr2
👈رهبر باید: 🔺- رئیس جمهور رو عزل کنه 🔺- مجلس رو منحل کنه 🔺- وضع اقتصادی رو سامون بده 🔺- وضعیت معیشتی رو درست کنه 😊ولی در عین حال: 🔺+ دیکتاتور نباشه😒 🔺+ دخالت نکنه😒 🔺+ دست رؤسا رو نبنده😒 🔺+ به رای مردم احترام بزاره😒 اینو اگه تو اروپا به یکی بگی ازت تست الکل🍷 میگیرن😉 👉 @mtnsr2
⭕️واحد تعاون.... می دونید تو جبهه تعاون کجا بود؟! محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک می گرفتند و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو تحویل می گرفتند می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن هیچ وقت . . . 👉 @mtnsr2
⭕️ 🔶قسمت شصت وپنجم(قسمت آخرجلد۲) 🔶 👉 @mtnsr2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ⭕️ ۲ 🔶قسمت شصت و پنجم (آخرین قسمت) 🔶 بی شک اگر در اوضاع اسف بار امروز خاور میانه حضور داشت ، جدای از فعالیت فرهنگی ،در جمع حضور داشت. نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم روزی که به کربلا رسیدم ، به نیابت از زیارت کردم . همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در بین الحرمین جمعیت زیادی نشسته اند . مانند جلسات هیئت!! من هم وارد شدم و گوشه ای نشستم . یکباره دیدم که ، با همان چهره ملکوتی روبه روی من نشسته خواستم به طرفش بروم اما خجالت کشیدم . از آقایی که چای پخش می کرد پرسیدم ایشون است؟ گفت:بله گفتم:اینجا در عراق چه می کند ؟ به آرامی گفت :ایشون مشاور حاج قاسم سلیمانی است .... وما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام ،رزمندگان عراقی شهر تکریت که دژمحکم داعش محسوب می شد را به راحتی وبا کمترین تلفات آزاد کردند آن هم با توسل به مادر سادات حضرت زهرا علیه السلام اما میان شهدای مدافع حرم ، بسیاری بودند که ارادت وعلاقه قلبی به داشتند شهید مهدی عزیزی همواره تصویر را در جیبش داشت ، کتاب را خوانده بود هروقت از کنار تصویر او رد می شد سلام می کرد شهید سید مصطفی صدر زاده ، نام جهادیش را سید گذاشت . مرتب کتاب را تهیه می کرد ومی نوشت : وقف در گردش و به دیگران می داد. شهید سید میلاد مصطفوی هر طور بود در راهیان نور به می رفت وبا خلوت می کرد . شهید عباس دانشگر هرزمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم بود را می دید از او می خواست چند جمله ای از بگوید . شهید که دیگر احتیاجی به توضیح ندارد . نام جهادیش را گذاشته بود : . تمام زندگی هادی شده بود . شهید علی امرایی بیشتر کتاب ها را خوانده بود ودر کنار مزار یاد بودش عکس یادگاری گرفت شهید حاج حمید اسدالهی از عاشقان بود . روی برخی داستانهای آموزنده او تمرکز خاصی داشت . شهید محمد کامران از هم محلی های بود ،او را الگو خودش قرار داد و در مسیر قدم برداشت شهید مهدی نوروزی ارادت قلبی به داشت بارها خاطراتش را از او شنیده بودیم و..... اما یکی از مسئولین لشکر فاطمیون به ما مراجعه کرد و گفت :برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داریم . تعداد زیادی از کتابها از جمله سلام بر به آنها هدیه شد . بعد ها از برکات حضور در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و..... در مراسم روز جوان ،مرتضی عطایی که یکی از مسئولین فاطمیون بود حضور یافت . ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند و در مراسم توسط استاد پناهیان از ایشان تقدیر شد مرتضی نیز عاشق بود ومدتی بعد ،به کاروان شهدا پیوست😔 والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته 👉 @mtnsr2 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
📩 ارسالی از کاربر های کانال قبل از هر چیز من شهید رو اصلا نمی شناختم یعنی تا به حال نه اسمش رو شنیده بودم نه عکسش رو دیده بودم من فعال فضای مجازی بودم توی گروه ها با اونهایی که شبهه می پروندن بحث می کردم بحث هام اکثراً تاثیر گذار بود اما بعضی مواقع نمی تونستم شبهه شون رو ثابت کنم واین برام سخت بود یه مدتی رو کلاً درگیر فضای مجازی بودم تا اینکه فضای مجازی روی خودم تاثیر گذاشت و مشکوکانه در برخی از کانالهایی که نباید می رفتم سرک می کشیدم مدتی رو همین طور گذروندم از این وضع رازی نبودم اما انگاربرای من عادت شده بود 😒 دیگه از این وضع خسته شده بودم ولی نمی تونستم بیخیال بشم یه بار یه خوابی دیدم که برام جالب بود .... 😴خواب دیدم تو یه خونه ای هستم که ظاهراً مال خودم نبوده اما اواخر خواب متوجه شدم مال خودمه داخل این خونه به فساد وگناه مشغولم خیلی به راحتی گناه می کردم یه شهیدی داریم که تو بچگی خیلی باهاش بودم بنام با یکی دیگه که نمی شناختمش اومدن توی خونه جا به جای خونه رو با اشاره می دیدن و یه چیزایی به هم می گفتن رو به من کرد و گفت: این خونه رو به کسی میدی ؟ منم با سوال گفتم : برای خودت میخای ؟ گفت :نه با اشاره به اون یکی که همراهش بود ❓گفتم : برای اون میخوای ؟ با خنده گفت: نه ! من هم با تعجب سری تکون دادم و گفتم باشه خونه تحویل شما... با اینکه می دیدم ظاهر سالمی داره ولی اون دو نفر مشغول شدن به کندن دیوار های خونه انگار می خواستند ظاهر خونه رو عوض کنن من از خواب بیدار شدم آرام آرام کارهایی که ازشون خسته شده بودم رو به راحتی کنار گذاشتم خدا رو شکر به یکباره راه تهذیب نفس رو پیش گرفتم شاید بعضی مواقع زمین بخورم ! ولی بلند می شم و دوباره از نو شروع می کنم نمی دونم تا پایان عمرم چطور پیش میرم ولی برام دعا کنید...... اما اتفاقی که برام جالب بود یکی از دوستان یه بار برای من از شهیدی صحبت می کرد خیلی هم با آب وتاب ، که یه کتاب خوندم در مورد یه شهید به نام ..... که خیلی جالبه چند خاطره از او برام تعریف کرد . داستان اذان رو برام تعریف کرد اما خیلی سر بسته ، که عجب آدمی بوده این شهید!.... واز من خواست تا برای یکبار هم که شده این کتاب رو بخونم اولش کمی بی تفاوت بودم اما یه بار به صورت اتفاقی عکس روی جلد کتاب رو دیدم انگار به نظرم آشنا می اُومد کتاب رو گرفتم نگاه کردم به نظرم انگار جایی دیدمش اما کجا دیده بودم، خاطرم نمی اومد خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم قبل از اینکه بخونمش قسمت به قسمتش رو باز نویسی کنم و تو کانال وگروه ها پخش کنم روزها کارم این بود هر روز یک قسمت رو می نوشتم با این وضع روزی یک قسمت رو می خوندم با خوندن خاطرات ، شخصیت شهید برای من آشنا شد تا اینکه روزی خاطرم اومد رو کجا دیدم نفر دومی که با اومده بود به خوابم ، همون شهید بود بعد اون مدت با شهید آشنا واُنس گرفتم نمیگم این خواب از رویا های صادقه بوده یا چنین وچنان اما این خواب برای من این تعبیر رو داشته که شهید خونه دلم رو از من خواسته بود می خواست خونه دلم رو از وجود شیطان پاک کنه و با خدا آشنا کنه این دو شهید اومدند تا خونه گناه دلم رو غبار روبی و به خدا بِدَن الان بعد ۵ ماه به قسمت پایانی جلد دوم سلام بر رسیدم یه کانالی توی تلگرام باز کردم که بعدش آوردم تو سروش تمام قسمتاش رو توی این کانال ریختم خیلی ها اومدن استفاده کردن و با شخصیت آشنا شدن برای معرفی این شهید این تنها کاری بود ازم بر می اومد 🌷التماس دعا......... 👉 @mtnsr2
⭕️اختتامیه خاطرات 🍃حدود پنج ماه با خاطراتت زندگی کردیم .... هر روز یاد و خاطر تو در زندگی مان نقش بسته بود گویی پنج ماه با تو زندگی کردیم . از قبل انقلاب در زورخانه بوده ایم گاهی هم در والیبال وکشتی حضور داشته ایم با نصیحت هایت خو کرده ایم در بحبوحه انقلاب با تو انقلاب کرده ایم باتو به جنگ رفته ایم مدتی را در بازی دراز ، مدتی هم گیلان غرب نهایتا در فکه😔 با مجروح شدنت بدن ماهم جراحت بر می داشت وقتی می خندیدی ماهم می خندیدیم .... ابروهایت که بهم کشیده می شد ماهم متاثر می شدیم دلم نمی آید از ولفجر مقدماتی بگویم ای کاش ولفجر ها مقدماتی نداشت ای کاش آن عملیات فاش نمی شد ای کاش به طرف کانالها نمی دویدی ای کاش در فکه کانالی وجود نداشت ای کاش می توانستیم مثل تو باشیم ای کاش میتوانستیم شهید باشیم ایکاش میتوانستیم.....😔 همانطور هادی ما بودی برای خوب ماندن ما هم دعا کن ایکاش........ گرچه با شهادتت شهید شدیم اما با خاطراتت زندگی میکنیم به امید روزی که با لباس شهادت در آغوشت بگیریم و به یاد روزهایی که نبودی ببوییمت وببوسیمت و دل سیر اشک بریزیم😭 👉 @mtnsr2
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❓ابراهیم بعد شهادت چه کرد . ❗️کاری که بازدهی اش به اندازه صدها حرکات فرهنگی بود ✨بشنوید از استاد رائفی پور... 👉 @mtnsr2