eitaa logo
مهدویت تا نابودی اسرائیل
1.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
61 فایل
🌷اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید 🍃امام خامنه ای(حفظه الله) نظرات و پیشنهادات @Mtnsrx ارتباط با ادمین جهت تبادل @fzz_135 لینک کانال مهدویت تا نابودی اسرائیل در ایتا http://eitaa.com/joinchat/1682636800Cc212ba55ee
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ #حدیث_مهدوی 🌷امام صادق(ع): اولین #حرکت_عدالت گونه مهدی(عج)این است بدهی های شیعیان رااگربه اندازه حبّه سیر یایک عددخردل باشدبه صاحبانش پرداخت میکند. 📙بحارالنوارج۵۳ص۳۴ 👉 @mtnsr2
⭕️ هر جمعه به جاده آبي نگاه مي كنم و در انتظار قاصدكي مي نشينم كه قرار است خبر گامهاي تو را براي من بياورد،  گامهاي استوار و دستهاي سبزت را. اگر بيايي، چشمهايم را سنگفرش راهت خواهم كرد. تو مي آيي و در هر قدم، شاخه اي از عاطفه خواهي كاشت و قاصدكي را آزاد خواهي كرد. تو مي آيي و روي هر درخت پر شكوه لانه اي از اميد براي كبوتران غريب خواهي ساخت. صداي تو، بغض فضا را مي شكافد. فضاي مه آلودي كه قلب چكاوكها را از هر شاخه درختش آويزان كرده اند. تو با دستهايت بر قلبهاي شقايق ها رنگ سبز اميد خواهي زد و با رنگ پر معناي دريا خواهي نوشت: " به نام خداي اميدها"! 👉 @mtnsr2
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مژده به جوونا، سختی دینداری در آخرالزمان و مسخره شدن افراد بخاطر نماز و روزه توسط بعضی ها، جوونا از مسخره شدن نترسید ️ 👉 @mtnsr2
⭕️ 🔶 خواهرش ميگفت: گاهي از نجف زنگ ميزد ميگفت به چيزي نياز پيدا کرده، ما سريعاً برايش تهيه ميکردم و ميفرستاديم. ماه رمضان که آمده بود آلوچه و چيزهاي ترش خريده بودم! رفت آنها را آورد سر سفره تا با آنها افطار کند! ميگفت: آنقدر در نجف چيزهاي شيرين خورده ام كه الان دوست دارم چيزهاي ترش بخورم. به خاطر همين خوردنيهای ترش برايش به نجف ميفرستادم.آخرين باری که به تهران آمد، ايام عرفه و تقريباً آبانماه سال 1393 بود. رفتار و اخللق هادي خيلي تغيير كرده بود. احساس ميكرديم خيلي بزرگتر شده. آن دفعه با مقدار زيادي پول نقد آمده بود! هر روز صبح از خانه بيرون ميرفت و شبها بر ميگشت. بعد هم به دنبال خريد لوازم مورد نياز نيروهاي مردمي عراق بود. طراحي پرچم، تهيه چفيه و سربند و ... از كارهاي او بود. مقدار زيادي پارچه زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کرديم و آنها را بريديم. پارچه ِ ها باريك باريك شد. هادي اسامي حضرت زهرا سلام الله علیه را رويشان چاپ کرد و از آنها سربندهاي قشنگی درآورد. همه آن سربندها را با خودش به نجف برد. در آخرين حضورش در تهران، حدود هشتاد نفر از بچه های کانون مسجد به مشهد رفتند. در آن سفر هادی هم حضور داشت، زحمات زيادي کشيد. او يکي از بهترين نيروهاي اجرايي بود. اين مشهد آخرين خاطره رفقاي مسجدی با هادي رقم زده شد.هادی وقتي در نجف مشغول درس و کار بود، مانند ديگر جوانان اين توانايي را در خودش ديد که تشکيل خانواده دهد و مسئوليت خانواده جديدي را به دوش بگيرد. به اطرافيان گفته بود اگر مورد خوبی سراغ دارند به او معرفی کنند. هادی هم مثل همه ملاکهايی براي انتخاب همسر در ذهنش داشت. ملاکهای او بر خلاف برخی جوانان نسل جديد، ملاکهای خاص و خدايی بود. ديدگاهش دنيوی نبود. او به فراتر از اين چيزها می انديشيد. هادي دلش ميخواست همسرش حجاب کامل داشته باشد. ميگفت دوست ندارم همسرم به شبکه های اجتماعي و تلويزيون و... وابستگي غلط داشته باشد. هادی اخبار را پيگيری ميكرد، اما به راديو و تلويزيون وابستگی و علاقه نداشت.وقتش را پای سريالها و فيلمها تلف نميكرد. ميگفت خيلي از اين برنامه ها وقت انسان را هدر ميدهد. از نظر او زندگی بدون اينها زيباتر بود. چند جايي هم در نجف برای خواستگاری رفته بود اما... بار آخر با پدرش صحبت كرد و گفت: بايد عيد نوروز با من به نجف بياييد. من رفته ام خواستگاری و از من خواسته اند با خانواده ات به خواستگاری بيا. روزهاي آخر كارهای خودش را هماهنگ كرد. حدود هزاران چفيه برای حشدالشعبي خريد. چندين هزار پرچم و پيشانی بند هم طراحی و چاپ کرد و با خودش برد. خواهرش ميگفت: آخرين بار وقتی هادی به نجف رفت، يک وصيتنامه با دست خط کاملا معمولی که پاکنويس هم نشده بود داخل كمد پيدا كرديم. در آنجا نوشته بود: حجابهای امروزی بوی حضرت زهرا صلی لله علیه وآله نميدهد حجابتان را زهرايی کنيد. پيرو خط ولايت فقيه باشيد. اگر دنبال اين مسير باشيد، به آن چيزي که ميخواهيد ميرسيد همانطور که من رسيدم. راهپيمايي نُه دي يادتان نرود. 👉 @mtnsr2
yare-har.mp3
1.19M
⭕️ 🌷یار هرپیر و جوون 🌷خورشیدبی نشون 🌷مادر ِ همه ی فاطمیون 🌷یا زهرا سیدتی یا زهرا.. 🌷هستی و دارو ندارم به فدای زهرا 🌷حضرت اُم الائمه،عصمت کبری 🌷یاور و یار ولایت کوثر طاها 👉 @mtnsr2
🌷یار هر پیر و جوون 🌷خورشید بی نشون 🌷مادر ِ همه ی فاطمیون 🌷یا زهرا سیدتی یا زهرا... 🌷هستی و دارو ندارم به فدای زهرا 🌷حضرت اُم الائمه،عصمت کبری 🌷یاور و یار ولایت کوثر طاها 🌷بانوی نور و حجاب و پاکی و تقوی 🌷میشه دلها مدینه ای هر جا/ب 🌷 دم و ذکر و نوحه ی زهرا 🌷فاطمه ای جان نبی/نور دلی ذکر لبی 🌷تو از شرف معلم  ِ/کلاس صبر زینبی 🌷بر بابا نور دو عین/یا اُمَّ الحَسَنین 🌷دعا کن برامون جان ِ حسین 🌷یار هر پیر و جوون/خورشید بی نشون 🌷مادر ِ همه ی فاطمیون 🌷یا زهرا سیدتی یا زهرا... 🌷دعا کن که دادم از کف راه صبر و چاره 🌷توی صحرای گناها هستم آواره 🌷شدم از این رو سیاهی خیلی بیچاره 🌷با دعای تو گره ها وا میشه آره 🌷دعا کن ای فدای لبخندت/بشیم از سربازای فرزندت 🌷تو لشگر صاحب زمان/همه با پاکیّ  ِ نیَت 🌷بریم به جنگ صهیونیست/وَ بعدشم وهابیت 🌷با نابودی ِ اونا/همراه ِ شهدا 🌷ما میریم نجف و کرببلا 🌷یار هر پیر و جوون/خورشید بی نشون 🌷مادر ِ همه ی فاطمیون 🌷یا زهرا سیدتی یا زهرا... 👉 @mtnsr2
⭕️این یعنی ایمان به خدا...... 👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴 ⭕️ 🔶قسمت چهاردهم 🔶 عملیات کربلای۸ به پایان رسید. در پایان عملیات سید و چند نفر از دوستانش بر اثر انفجار خمپاره به شدت مجروح شدند. ترکش به بازوی سید خورده بود. بعد از بهبودی نسبی، به همراه دیگر نیروهای گردان مسلم راهی غرب کشور شدند. نیروهای لشکر ۲۵ در منطقه بانه مستقر شدند. عملیات کربلای۱۰ آغاز شد. گردانهای لشکر، که مدتی قبل در کربلای ۸حماسه آفریده بودند، حالا بر فراز ارتفاعات منطقة خطشکن عملیات بودند. سید از این عملیات و حوادث آن چیزی تعریف نکرد. اما حماسه آنها در تصرف ارتفاعات و پاسگاه های دشمن زبانزد نیروهای لشکر بود. با پایان عملیات کربلای۱۰نیروهای لشکر دوباره عازم جنوب شدند. هنوز مدتی نگذشته بود که سید مجتبی در تیرماه ۱۳۶۶ به توصیه دوستان و فرماندهانش به عضویت رسمی سپاه درآمد. سید در دفتر خاطرات خود از این روز به عنوان حساسترین روز تاریخ زندگی خود یاد ميکند. در مردادماه همان سال، سید به عنوان فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم انتخاب شد؛ گروهانی که یادگار بسیاری از شهدای مظلوم بود. علاقه بچه ها به سید باعث شد بیشتر نیروها تقاضای حضور در این گروهان را داشته باشند. گروهان سلمان در یکی از مناطق اطراف خرمشهر و در حاشیه رودخانه بهمن شیر مستقر بود. يك روز سید فرغونی به دست گرفت! بعد به بچه های گروهان گفت: هر کس لباس کثیف برای شستشو داره داخل فرغون بریزه!کلی لباس جمع شد. البته بچه ها سید را تنها نگذاشتند. همراه سید برای شستن لباسها به راه افتادیم. مسافت نسبتًا زیادی راه رفتیم. وقتی به کنار تانکر آب رسیدیم، سید هر کدام از بچه ها را مسئول انجام کاری کرد؛ یکی آتش درست کرد، یکی آب تانکر را در ظرف حلبی ميریخت تا آب را گرم کند. یکی هم آب گرم را به شخص شوینده، که خود سید بود، ميرساند. هر کاری کردیم قبول نکرد. خودش شروع به شستن لباسها کرد. چند نفر هم کمک او لباسها را آب می کشیدند. در نهایت یکی از بچه ها که هیکل ورزشکاری داشت لباسها را ميچالند و در لگن قرار ميداد تا آنها را پهن کنند. سید آن زمان فرمانده گروهان سلمان بود. آن روز بیش از هشتاد قطعه لباس را شست. این کار زمان زیادی هم طول کشید. این نحوه برخورد و این افتادگی او بود که سید را محبوب قلبها کرده بود. 👉 @mtnsr2 🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ ، جاسوس انگليسی درممالک اسلامی . او در اين کتاب از مأموريتش به کشورهای مصر ، عراق ، ايران ، حجاز و استانبول.... و هدفش از اين مأموريت ..... 👉 @mtnsr2