🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت بیست ودوم
🔶 #اراده
اواخر زمستان 1366 بود. برای عمليات والفجر 10 در كردستان عراق آماده ميشديم. بچه ها با خوشحالی آماده عملیات بودند. سوار بر خودروها به سمت کردستان حرکت کردیم.
در منطقه تعیین شده از خودرو پیاده شدیم. به دستور مجتبی دو چادر اجتماعی برپا کردیم. هوا بسیار سرد بود. همه بچه ها به سختی داخل همان چادرها خوابیدند.برای من و مجتبی داخل چادر جا نبود. مجتبی نگاهی به من کرد. گفت: آقا رضا چه کار کنیم!؟ به هر حال آن شب هر طور بود خوابیدیم. روز بعد هم بچه ها کمی استراحت کردند. همه آماده حرکت بودیم.
ِشب عملیات ساعت شش و سی دقيقه غروب بود. دستور حرکت صادر شد.گفتم بچه ها آماده حركت شوید. شور عجيبي بين بچه ها به وجود آمد. همان موقع از طرف فرماندهی گردان اعلام کردند به دليل دشواريهای زيادی كه در مسير حركت وجود دارد، آنهايی كه كهولت سنی و يا مشكل جسمی دارند یا كم سن و سال هستند با خود نبريم. بعدها مجتبی ميگفت: در آن وضعيت ماندم، اين دستور را چگونه به دو بزرگواری كه سنشان زياد بود و آقا كامران كه مشكل جسمی داشت بگويم. با آن همه شوق كه داشتند چگونه آنها را بگذاريم و همراه خود نبريم. جرئت نكردم به آنها چيزی بگويم. ساعت هفت و سی دقيقه بود كه همه سوار كاميونها شديم. بايد توسط كاميونها تا محلی ميرفتيم و از آنجا به بعد را پياده حركت ميكرديم. بين راه به بچه ها نگاه ميکردم. يك عده نماز مستحبی ميخواندند يك عده ذكر ميگفتند،يك عده هم توی حال خودشان بودند، بعضی هم خوابيده بودند و استراحت ميكردند. اما ما همچنان در اين فكر بوديم كه چگونه آن چند نفر را راضی كنیم كه نيايند. ساعت ده و سی دقيقه از كاميونها پياده شديم. راهی به ذهنم رسيد. به صورت زمزمه و شايعه يك طوری به گوش آن برادرها رساندم كه نميتوانند بيايند. يكي از آنها آمد و گفت: چرا ما نميتوانيم بياييم؟!گفتم: راه خيلي دشوار است، جاده كوهستانی است و اصلًا ماشين رو نيست. خود ما هم چند شب قبل، وقتی از شناسايی برميگشتيم، ديديم که چند نفر به علت سختی راه و سرمای شديد به شهادت رسيدند.
خلاصه به هر طريقی كه بود آنها را راضي كرديم تا در عقبه بمانند.كاروان عشق با شور خاصی به حركت افتاد. همه با صلوات و ذكر تسبیح خداوند به راه افتاديم. ساعت شش صبح به شيار وشكناق رسيديم، يعني حدود هشت ساعت پياده روی. نماز را خوانديم و کمی صبحانه خوردیم.دوباره راه افتاديم. رسيديم به مقری كه بايد استراحت ميكرديم. همين كه بچه ها رفتند استراحت كنند ناگهان ديديم شخصی به سمت ما می آيد. كمي كه نزديك شد متوجه شديم آقا كامران است. بچه ها با ديدن او خيلی خوشحال شدند. روحيه بچه ها مضاعف شد. به آقا كامران گفتیم: شما با اين پا چطور آمدی؟! او هم با لهجه خاصش شوخی كرد و خنديد و گفت: شما كه راه افتادين من هم پشت سرتان بدون آنكه متوجه شويد آمدم.اين اراده و روحيه رزمندگان اسلام در جبهه بود. ساعت دوازده ظهر بود. بعد از چند ساعت استراحت و نماز و ناهار دوباره حركت كرديم. دیگر محلی برای استراحت نبود. از شیارهای بین کوهها و در میان برف شدید به حرکت خودمان ادامه دادیم. فراموش نميکنم. آخر شب برای استراحت در جایی توقف کردیم. دقایقی بعد دستور حرکت صادر شد. من به شخصی که در کنارم نشسته بود گفتم:
پاشو!اما خوابش برده بود. دوباره او را صدا کردم. اما بی فایده بود. نبضش را گرفتم. باورکردنی نبود. در همان چند دقیقه از شدت سرما به شهادت رسیده بود! من هم مجبور شدم به دنبال بچه ها حرکت کنم. ساعت پنج صبح روز بعد رسيديم به نقطه شروع عملیات. درست در زیر ارتفاعات دشمن بودیم. همه اين مسير سخت را بچه ها پياده طی كرده بودند، يعني بچه ها حدود بيست تا بيست وپنج ساعت راه رفته بودند. و تازه رسيده بودند به جايي كه
بايد مبارزه را شروع ميكردند.پنج پاسگاه بود كه بايد آنها را ميگرفتيم. پاسگاهها به صورت خطی و پشت سر هم قرار داشت. تسخیر و پاكسازی پنجمین پاسگاه را به گروهان ما يعنی گروهان سلمان سپرده بودند. طبق دستور فرماندهی بقيه نیروها بايد طی عمليات به ترتيب در اطراف
پاسگاه يك تا چهار مستقر ميشدند. قرار بود بدون آنكه دشمن بويی ببرد پیشروی کنیم.
گفتند كسی حق تيراندازی ندارد تا به پاسگاه پنج برسيم. آن موقع يك حمله غافلگيرانه خواهيم داشت.
👉 @mtnsr2
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿
#تلنگر
✍دوش حمام ببین!
آب از بالا میاد؛ اما از پایین تنظیم میشه.
اینکه اصلا آب بیاد یا نه؛
کم باشه یا زیاد؛
سرد باشه یا گرم؛
به تو مربوط میشه؛
تا کدوم شیر بچرخونی؛
تا کدوم طرف بچرخونی؛
کم بچرخونی یا زیاد؛
اصلا بچرخونی یا نه؛
همه به خودت ربط داره.
🔸میخوام بگم ماجرای "رزق و روزی"
یک چنین ماجرایی است.
🔸رزق (مادی و معنوی) ما تو آسمونه؛
به همین خاطر قرآن میگه :
"فی السماء رزقکم"
ولی اینکه فرو بباره یا نه؛
ویا کم بباره ویا زیاد؛ به #اراده ما
بستگی داره....
" لیس للانسان الا ما سعی"
👉 @mtnsr2
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹