🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #شهید_سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت اول
🔶 #از_تبار_آسمان
از کجا باید آغاز کرد!؟ از چه باید گفت؟ نميدانم. واقعًا چقدر سخت است!
ميخواهیم از کسی بگوییم که در روی زمین بود ولی آسمانی زندگی کرد؛
کسی که بین ما بود ولی از اهالی این زندان خاکی نشد!
به راستی کسی باید از او سخن بگوید که سنخیت یا تشابهی با او داشته باشد.
یا الاقل کمی در مسیر او قدم زده باشد. اما ما کجا و سید؟!
به راستی #سید_مجتبی_علمدار که بود؟! چه کرد؟! چگونه زندگی كرد که
اینگونه منشأ تأثیر شد. چگونه است که در همة ایران اسلامی ما او را مي شناسند.
چرا هر جا ميرویم و در جمع دلسوختگان هر دیار که قرار ميگیریم یادی از
او به میان ميآید؟!
یا زمانی که به سراغ فضای مجازی ميرویم، صدها سایت مذهبی، مطالب
خود را با خاطرات سید آراسته اند؟!
مگر او سردار یا فرمانده بود؟ مگر مسئولیتی داشت؟ یا اینکه فتح مهمی انجام
داده بود!؟
خیر، بالاترین سِمَت ظاهری #سید_مجتبی، فرماندهی گروهان در آخرین سال دفاع مقدس بود.
او حتی در سالهای پس از دفاع مقدس مسئولیت خاصی نداشت. سید با درجة سروانی به امور ورزشی کارکنان سپاه مي پرداخت!
اما درجاتی که خداوند برای بندگان برگزیده اش قرار ميدهد با رتبه های دنیایی ما بسیار متفاوت است!؟
اما به راستی او چه کرد؟! چگونه قلوب را تسخیر كرد؟ چگونه بر دلهای جوانان فرماندهی مي کرد؟
او چه کرد که آن روزها صدها جوان عاشق و شیفته و همراهش بودند و این
روزها پروانه ِ وار برگرد مزارش.
سید عزیز ما چه کرد که بیشترین زائران مزارش، از شهرهای دیگر راهی ساری ميشوند؟ مگر او بین ما نبود؟ مگر مثل ما در همین کوچه و خیابانها زندگی نميکرد؟ مگر هشت سال پس از جنگ را تجربه نکرد؛ روزگاری که معنویت، مثل دوران جنگ همه گیر نبود.
روزگاری که برخی از رزمندگان به خلوت تنهایی خود رفتند و یا همرنگ جماعت شدند!
اما سؤال این است که سید در این دوران چگونه زندگی کرد؟! چه کرد که ِ از میان ما خداوند او را انتخاب کرد. چگونه است که این جوان به خدا رسیده، هنوز مشعلدار هدایت انسانهاست!
کم نیستند انسانهایی که راه هدایت را از کنار مزار #سید_مجتبی یافتند. آنها
با عنایت مادر بزرگوار سید، حضرت زهراسلام الله علیه ،مسیر صحیح را یافتند و اکنون الگویی برای دیگران شده اند.
ّ این مطلب در کجاست؟ سید چگونه چنین قابلیتی یافت. چه به راستی سر
کرد که برای صدها نفر دلیل راه شد!
پاسخ این سؤالات را باید در زندگی سید یافت. باید در اعمال و رفتار او جستجو کرد.
#سید_مجتبی_علمدار مبارزه با نفس بود. او جهاد اکبر را در سالهای جهاد اصغر آغاز کرد. و تفاوت او با دیگران در همین نکته است!
پایان دوران جنگ، پایان جهاد او نبود. جهاد نفس سید تا لحظة شهادتش ادامه یافت.
و کتاب قانون1 او شاهدی است بر این ادعا! او مثل ما در دنیا زندگی کرد اما اهل دنیا نشد!
گذرگاه دنیا او را فریب نداد. فهمیده بود که همه ما مسافرانی بیش نیستیم. و باید روزی از این دیار سفر كنیم.
فهمیده بود اینجا جای دلبستن نیست. و در این راه با توکل به خدا و توسل به ائمه معصومین: راه را ميتوان پیدا کرده و به سوی نور حرکت كرد.
آری، خودسازی او در کالمش تأثیر گذاشته بود. مردم شیفتة مرام و رفتارش شده بودند.
#سید_مجتبی برای خدا کار ميکرد و زحمت ميکشید. در این راه بارها اذیت
و آزار شد اما خسته نه!
او خالصانه برای خدا کار کرد. تا رمق در بدن داشت برای هدایت انسانها تلاش و آنها را هدایت كرد.
آری، او هرچه کرد برای رضای خدا بود و این است سرّ ماندگاری مردان خدا
👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
⭕️ #شهید_سید_مجتبی_علمدار
🔶 قسمت دوم
🔶 #زندگی_نامه
#سید_مجتبی_علمدار، فرزند سید رمضان، در سحرگاه بیست و یک ماه رمضان
و در یازدهم دیماه سال 1345 در شهر ولایتمدار ساری و در خانهای که با عشق
به اهل بیت: مزین شده بود، دیده به جهان گشود.
پدرش کفاش ساده ّ دل و متدینی بود که بیش از همه چیز به رزق حلال اهمیت مي داد.
#سید_مجتبی دوران تحصیل را در مدارس زادگاهش سپری کرد. سال 1362و در ایام هنرستان، که هفده سال بیشتر نداشت، به ندای هل من ناصر حسین علیه السلام زمان، خمینی کبیر;، لبیک گفت و راهی جبهه شد.
از کوههای سر به فلک کشیده غرب تا دشتهای تفدیدة جنوب، در همه عملیاتها حضور او برای فرماندهان و رزمندگان نعمت بود. قدرت بدنی بالا، شجاعت، ایمان و تقوی و برخورد صحیح از او انسان کاملی ساخته بود.
رفاقت و همراهی با انسانهای وارسته ای نظیر شهیدان مردانشاهی و حسین
طالبی نتاج و ... بسیار در او تأثیرگذار بود.
سال 1366 به فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم لشکر 25 کربلا منصوب شد. و این در حالی بود که تا این تاریخ چندین بار به شدت مجروح
شده بود.
بعد از آن نیز به شدت مجروح و شیمیایی شد. به طوری که طحال و قسمتی از روده هایش را برداشتند. اما این اتفاقات باعث نشد از جمع با صفای رزمندگان جدا شود.
پس از پایان جنگ تا دو سال در واحد طرح و عملیات تیپ سوم لشکر در
همان مناطق ماند. سید طی این دوران از لحاظ معنوی بسیار رشد کرد.
سال 1369 به ساری بازگشت و ازدواج كرد. سید با مسئولیت امور ورزش
در لشکر 25 کربلا مشغول شد. اما او انسانی نبود که به زندگی و شغلی آسوده آرام بگیرد.
🌷ما زنده از آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
هیئت بنی فاطمه سلام الله علیه با تلاش او راه اندازی شد. جلسات هیئت در منازل شهدا برگزار مي شد.
بعد از آن هیئت رهروان امام خمینی; و راه اندازی بیت الزهرا سلام الله علیه نتیجة تلاشهای خستگی ناپذیر او و دوستانش بود.
تلاش سید در جذب و هدایت جوانان به این هیئت ثمر داد. شیوة هیئت داری
او بسیار جذاب و جدید بود.
هیئت سید جوانانی را که به دنبال معارف ناب اهل بیت: بودند سیراب
مي کرد.
سوز درونی، اخالص و سیمای ملکوتی سید همه را جذب ميکرد.
سال 1374 به طرز عجیبی به مهمانی خانه خدا دعوت شد! و این سفر بسیاردر حال درونی او تأثیرگذار بود.
مي گفت انسانی که از سفر معنوی حج برگشت، نباید در این دنیا بماند!
سید در جواب دوستان، که از اوضاع اقتصادی گله ميکردند، گفت: »این سی ساله عمر ارزش این حرفها را ندارد! بارها از عبارت سی سال عمر برای خودش استفاده ميكرد. «
شب یازدهم شعبان سال 1375 در جمع دوستان به زیبایی نغمه سرایی کرد.
سپس از غيبتش در شب نیمه شعبان صحبت به میان آورد!
در مراسم نیمه شعبان همه منتظر نغمه سرایی سید بودند. اما خبری از او نشد.
سید بر روی تخت بیمارستان بود. عوارض شیمیایی به سراغش آمده بود.
چند روز بعد و درست در روز یازدهم دیماه و در سی امین سالگرد میلادش،
پرنده روح سید از عالم خاک پرکشید و به یاران شهیدش پیوست.
تشییع پیکر او یکی از بزرگترین اجتماعات مردم ساری بود. طول جمعیت به کیلومترها ميرسید. سید در کنار دوستانش در گلزار شهدا آرمید.
اما از آن روز وظیفه دیگر او آغاز شد. و یقینًا تا آینده ادامه خواهد داشت!
سید در دوران حیات به دنبال هدایت مردم بود. خداوند هم در قرآن شهدا را
زنده ميخواند و ...
سید هنوز مشغول هدایت است. او به دنبال ماست تا راه را کج نرویم. انشاءالله....
👉 @mtnsr2
🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴
⭕️ #سید_مجتبی_علمدار
🔶قسمت پنجم
🔶 #نوجوانی
#سید_مجتبی پسر اول خانواده بود. خدا بعد از او دو پسر دیگر به نامهای حسن و حسین و دو دختر به خانواده ما عطا كرد.
اما جایگاه #مجتبی در خانواده اهمیت خاصی داشت. او پسری قوی و در عین
حال مهربان بود.
در ایام تعطیلی به مغازه کفاشی می رفت و کمک پدر بود. هر زمان کسی کاری داشت به اوکمک می کرد.
یک بار در حین بازی به زمین خورد. یک تکه شیشه تیز پشت کتف او را
برید. خون به شدت جاری شد.
بچه ها همه ترسیدند و فرار کردند. اما مجتبی خم به ابرو نیاورد. از همان موقع مشخص بود که پسر خیلی توداری است.
از دوران بچگی با چند نوجوان خوب در محل رفیق شده بود. همیشه با آنها بود. با هم مسجد می رفتند، بازی می کردند و ...
دبستان را در مدرسه حشمت داوری شهدای بخش هشت گذراند. راهنمایی را به مدرسه مرداویج شهید دانش رفت.
این ایام مصادف با درگیریهای انقلاب بود. پدر نگران بود که دوستان ناباب برای فرزندش مشکلی ایجاد نکنند. او همیشه مانند یک دوست با فرزندش صحبت ميکرد.
می گفت: »پسرم دوست واقعی کسی نیست که همیشه تو را می خنداند، بلکه دوست خوب باید مانند آیینه باشد. عیب و مشکلات تو را نیز به تو نشان دهد.قدرت بدنی، اخلاق و درس خوب باعث شده بود که دوستان زیادی در اطراف او جمع شوند.
بچه های محل می گفتند: وقتی با هم به رودخانه تجن می رویم، مجتبی یکباره به زیر آب می رود و بعد از چند لحظه با یک ماهی زنده برمی گردد!
واقعًا هیچ کس جرئت و قدرت مجتبی را ندارد.
ایام انقلاب بود. در بسیاری از جوانان محل نیز انقلاب درونی صورت گرفت. مجتبی با اینکه فقط دوازده سال داشت اما همراه دوست همیشگی خود یحیی کاکویی در همه اجتماعات و تظاهرات شرکت می کرد. از همان ایام کودکی و نوجوانی محبت اهل بیت: در وجود او ریشه
دوانده بود. با پدر و یا دوستان در جلسات مختلفی که در سطح شهر تشکیل می شد
شرکت می کرد.
مجتبی بسیار اهل شوخی و مزاح بود. یکی از دلایلی که باعث ميشد بچه های محل و حتی بچه های فامیل جذب او شوند همین بود.
👉 @mtnsr2
🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴