🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصاح_زارع
🔶قسمت پنجاه وهشتم
🔶 #عبد_خدا
هم کارانش تعریف می کردند: سربازی در پادگان بود که به هیچ صراتی مستقیم نمی شد.معلوم نبود از کجای زندگی خودش مشکل وعقده ای را به دل داشت که حالا در این سن در دوره خدمت سربازی ، به ناسازگاری و قانون گریزی و شیطنت وآزار دیگران روی آورده بود. همه از دستش خسته و مستاصل شده بودند. هیچ تهدید و تنبیهی هم روی اخلاقش تاثیری نداشت واو باز هم چموشی به خرج داده و در اطاعت از قوانین پادگان ودستورات فرماندهانش تعلل نشان می داد.
یک بار داسی به او دادند تا علف های هرز محوطه پادگان را بچیند .
هوا گرم بود.
عبد الصالح چفیه اش را خیس کرد و برد روی سر آن سرباز انداخت تا با وزش باد خنک شود و کمتر عرق کند.
سرباز ناسازگار با صالح رفیق شد .
بعد شهادت صالح ، ما را برای مراسمی به پادگان دعوت کردند. آنجا بود که آن سرباز را دیدیم . چیزی نمانده بود که حافظ نهج البلاغه شود.
در آلبوم صالح عکسهایی هست که سرباز ها بعد اتمام دوره خدمت به رسم یادگاری به او می دادند .
پشت بعضی از تصاویر جملاتی این گونه نوشته اند:
آرزو دارم تو را سردار ببینم.
واقعا که عبد الصالح هستی صالح جان، عبد خدا هستی . کاش خدا این آشنایی را برقرار نمی کرد که منجر به جدایی شود.
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱