🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
⭕️ #شهید_عبدالصاح_زارع
🔶قسمت سی وشش
🔶 #دختر_های_قدیم
وقتی به خانه می آمد ، می نشست رو به روی آشپزخانه ، طوری که مرا زیر نظر بگیرید . نگاهش را از من نمیگرفت. حواسش بود اگر کار سنگینی را انجام می دهم بلند شود و کمکم کند. گاهی هم با خنده وشوخی ، طوری که خواهر وهمسرش ناراحت نشوند می گفت: دختر هم دخترهای قدیم ! عروس هم عروس های قدیم! واقعا دلتان می آید این جا جلوی تلویزیون لم بدهید و باهم حرف بزنید و بگو بخند کنید . آن وقت مادر ایستاده باشد و کارهای آشپزخانه را انجام بدهد؟ آن بنده های خدا هم می خندیدند ومی آمدند کمک من.
🔶 #قدردانی
ما که به قم منتقل شدیم صالح ده سال را پیش خاله اش ماند . خاله ، شوهر خاله اش آقای مهدوی و فرزندانشان در تمام این سالها او را عضوی از خانواده خود دانسته و نگذاشتند غربت یا کوچکترین خلاءی را در زندگی خود احساس کند . سال ۸۹بود که توفیق زیارت کربلای معلی نصیب من وهمسرم شد صالح آمد وگفت حالا که خدا این توفیق را به شما داده با خاله و شوهر خاله هم صحبت کنید تا آنها هم راضی شوند با شما به زیارت بیایند همسرم با آنها صحبت کرد و قانعشان کرد .
صالح هم پول سفر من و هم هزینه سفر خاله اش را خودش حساب کرد میخواست هم احترام وجایگاه من را حفظ کند و هم از زحمات خاله اش قدر دانی کرده باشد .
👉 @mtnsr2
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱