زندگینامه: عباس بابایی (۱۳۲۹ - ۱۳۶۶)
عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ در شهرستان قزوین دیده به جهان گشود.
وی دوره ابتدایی و متوسطه را در همان شهر به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۴۸، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و پس از گذراندن دوره آموزش مقدماتی برای تکمیل دوره به آمریکا اعزام شد
بابایی در سال ۱۳۴۹، برای گذراندن دوره خلبانی به آمریکا رفت و پس از بازگشت با ورود هواپیماهای پیشرفته اف - ۱۴ به نیروی هوایی، وی که جزء خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف - ۵ بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف - ۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.
با اوجگیری مبارزات علیه نظام ستمشاهی، بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزمره، به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه، به پاسداری از دستاوردهای پرشکوه انقلاب اسلامی پرداخت.
بابایی با دارا بودن تعهد، ایمان، تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز و در تاریخ 1360/5/7، فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده او گذاشته شد.
👉 @mtnsr2
1_4689024.mp3
3.42M
⭕️ #نوای_شهدایی
🌷پر کشیدن سمت کرب بلا
🌷عاشقانه رفتن تا به خدا
🌷حالا توی دنیای غریبی
🌷دلخوشیمونه یاد شهدا....
🌷غروبا چشم به راهشون میمونم با دل خون
🌷خدا این روسیا رو به رفیقاشون برسون
👉 @mtnsr2
⭕️مقابله با خطور شیطان
🔸 شیطان، از طریق خطوری که برای انسان می فرستد، اراده او راسست می کند.
🔸 انسان، برای اینکه بتواند باخطورات شیطان مقابله کند، باید پایه علمی قوی داشته باشد.
🔸زيرا: شیطان خطوراتش را در زمینه هایی می فرستد، که علم انسان کم است، تا نتواند دفاع کند و اینگونه او را زمین گیر کند.😕
🔸پس، بالا بردن علم در جهت صحیح، یکی از راه های مقابله با خطورات شیطانی است.
👉 @mtnsr2
4_5819151859641746068.mp3
4.49M
❓آفت دین مذهبی ها چیه؟
💢چطور مذهبی ها از یاری امامشان دست میکشند
♻️چطور جامعه اسلامی به فساد کشیده میشه
🔶نکاتی که شاید تا به حال به آن توجه نداشتیم
1⃣قسمت اول
👉 @mtnsr2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶قسمت بیست وهشتم
🔶 #درد_دین
اولین روزهای جنگ بود که راهی جبهه شدم ما را مستقیم به منطقه گیلان غرب اعزام کردند در آنجا فرماندهی ما را به شخصی به نام حسن بالاش سپرده وما را راهی منطقه بان سیران کردند مدتی در این منطقه حضور داشتیم ارتفاعات این منطقه برای ما مهم بود وباید حفظ می شد تا اینکه برای استراحت واستحمام به گیلان غرب برگشتم مابه خانه ای حوالی مسجد جامع رفتیم اونجا مقر گروه چریکی سپاه بود به محض ورود جوانی را در آنجا دیدم که آذوقه ومهمات را به روی الاغ می بست وهمزمان با خودش اشعاری در مدح امیر المومنین علیه السلام می خواند . صدای او بسیار زیبا بود .بعد به آن سوی حیاط رفت وبر روی یک قطعه ای از سنگ مشغول ورزش باستانی شد محو تماشای حرکات او شدم نشان میداد که خیلی در ورزش باستانی مسلط است . کارش که تمام شد جلو رفتم وسلام کردم با چهره خندان جوابم را داد وچنان حال واحوال کرد که انگار مدت هاست من را میشناسد اسم من را پرسید گفتم ابراهیم هستم خیلی خوشش آمد و گفت من هم #ابراهیم هستم اشکالی نداره داداش ابراهیم صدات کنم گفتم ما کوچیک شما هستیم
در همان برخورد اول عاشق اخلاق خوب او شدم
پرسید بچه کجایی ؟گفتم تهران حوالی میدون خراسان. باتعجب گفت پس بچه محل هستیم ما هم خیابون مینا میشینیم
دست من را گرفت وبرد توی ساختمون وبه دوستاش معرفی کرد وحسابی ما رو تحویل گرفت #ابراهیم مرا دعوت کرد تا پینگ پنگ بازی کنیم دوستانش هم شاهد بازی ما بودند اولش نشان داد خیلی مسلط هست اصلا نمیشد سرویس هایش را گرفت رفته رفته طوری بازی کرد که بهش برسم ودر پایان بازی را برنده شوم
خلاصه آن روز خیلی به من خوش گذشت خوشحال بودم که یکی از بهترین رزمندگان جبهه با من دوست شده . ظهر بود که اذان گفت وبعد نماز جماعت بر پا کرد بعد از حمام از #ابراهیم خدا حافظی کردم به مقر برگشتم چند روز بعد برای مرخصی به گیلان غرب برگشتم تا از آنجا به کرمانشاه وبعد به تهران بروم ، اما دنبال ماشین🚗 سواری گشتم پیدا نشد 😒. در پایگاه سپاه بود که #ابراهیم را دیدم 😳، پرسید :چه عجب داداش ابراهیم این طرفا ؟ گفتم قرار برم مرخصی گفت جدی می گی ؟ من هم دارم میرم تهران😊 ...
خبری بهتر از این برایم نبود چه هم سفری پیدا کردم بایک ماشین سپاه به کرمانشاه آمدیم آنجا بلیط اتوبوس گرفتم
یک ساعتی وقت داشتیم #ابراهیم پیشنهاد کرد الان که وقت داریم برویم بیمارستان ومجروحین جنگی را ملاقات کنیم بعد از ملاقات به ترمینال آمدیم وراهی تهران شدیم بیشتر مسافران اتوبوس ، نظامی بودند راننده به محض خروج از شهر نوار ترانه را زیاد کرد #ابراهیم چند بار ذکر صلوات فرستاد وبقیه با صدای بلند صلوات فرستادند بعد هم ساکت شدند یک لحظه متوجه #ابراهیم شدم دیدم بسیار عصبانی😡 است همینطور خودش را می خورد وذکر میگفت و دستانش را فشار میداد وچشمانش را می بست و.....ترسیدم.برای چی اینقدر ناراحته؟ حدس زدم برای صدای ترانه است گفتم آقا #ابراهیم چیزی شده؟ فکر کنم به خاطر نوار ترانه است میخوای به راننده چیزی بگم....
نذاشت حرفم تمام بشه وگفت قربونت برو ازش خواهش کن خاموشش کنه ، رفتم به راننده گفتم: اگر امکان داره خاموشش کنید راننده گفت نمیشه خوابم می بره من عادت کردم نمیتونم خاموش کنم☹️ برگشتم به #ابراهیم همین مطلب را گفتم دنبال یک روشی بود که صدای خواننده زن بهش نرسه فکری به ذهنش رسید از توی جیب خودش قرآن کوچک در آورد وبا صدای زیبایی که داشت شروع به قرائت قرآن کرد
صدای ملکوتی ودلنشین او طوری بود که همه محو صوت او شدند راننده هم بعد چند دقیقه ضبط سوت رو خاموش کرد ومشغول شنیدن آیات الهی شد موقع اذان هم از من خواست تا اذان بگویم هرچند صدای من با صوت دلنشینش قابل مقایسه نبود اما قبول کردم واز جا بلند شدم واذان گفتم بعد از آن دیگر #ابراهیم را ندیدم اما در همان روزها درس بزرگی از او گرفتم.
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #عالم_پس_از_مرگ 🔸 قسمت نهم 1⃣ #سکرات_موت همانطور که در قسمتهای قبل توضیح دادیم برخی از ترس ه
⭕️ #عالم_پس_از_مرگ
🔶قسمت دهم
1⃣ #سکرات_موت
زمان احتضار زمانی است که شخص مشاهداتی خواهد داشت صحنه عجیبی که در روایات به ۵ عنوان مشاهدات اشاره می کند
1⃣جایگاه خود در بهشت وجهنم برزخ
روایت است از امام صادق علیه السلام که وقتی جایگاهش را مشاهده میکند ...
اگر بهشت باشد خوشحال می شود وخطاب به ملائک میگوید آیا می توانم به خانواده ام خبر بدهم ؟ ملائک جواب میدهند فرصتی نیست
2⃣دومین مشاهده شخص محتضر حضور حضرت عزراییل وملائک هستند که در این باب هم روایت است که ملائک رحمت وغضب به صف می شوند اگر از مومنین باشد ملائک رحمت بشارت می دهند اما اگر خدایی نکرده از اهل عذاب باشد بادیدن ملائک غضب ، عذاب او شروع می شود
3⃣سومین مشاهده معصومین هستند
روایات بسیار متعددی وجود دارد که شخص محتضر معصومین را مشاهده میکند فلسفه دیدن معصومین برای این است که اگر شخص از مومنین وعاشقان اهلبیت باشد با دیدن آن بزرگواران آرام جان می دهد اما اگر از دشمنان واز کسانی که بر خلاف راه ومنش معصومین قدم بر میداشت با متوجه شدن حقیقت غمی به غم هایش افزوده و به سختی جان می دهد
در فروع کافی نقل شده
آیا مومن هنگام مرگ ناحت است حضرت فرمود خیر ابتدا که ملک الموت را می بیند جَزَع و فَزَع میکند اما ملک الموت به او میفرماید من از پدر به تو مهربانترم حال چشمان خود را باز کن آنگاه مومن ائمه معصومین را میبیند وبه مومن خطاب میشود
🍃یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (۲۷) ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً (۲۸) فَادْخُلِى فِى عِبَادِى (۲۹) وَادْخُلِى جَنَّتِى (۳۰)
🌷آنگاه نزد مومن هیچ چیز محبوب تر از این نیست که روح از بدنش جدا شود
👉 @mtnsr2
هدایت شده از مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️ #قرارشبانه
🔷 #شهدارایادکنیدباذکرصلوات
🌷 #شهیدابراهیم_هادی
🌷 #شهیدعبدالصالح_زارع
🌷الهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌷
👉 @mtnsr2
☘التماس دعای #فرج
☘شب شما #مهدوی
🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘
⭕️ #چگونگی_ولادت امام زمان (عج):
☘جمعه #پانزدهم_شعبان سال 255 هجری در شهر #سامرا حضرت مهدی (عج) چشم به جهان گشود.
☘ #حکیمه دختر امام محمد تقی (علیه السلام) نقل می کند که امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا خواست و فرمود : عمه امشب #نیمه_شعبان است نزد ما افطار کن که خدواند در این شب فرخنده شخصی را متولد می سازد که #حجت او در روی زمین می باشد .
عرض کردم : مادر این فرزند #مبارک کیست؟ فرمود : نرجس.
گفتم : فدایت شوم اثری از حاملگی در این #بانوی گرامی ندیدم!
💫فرمود : برای همین می گویم نزد ما باش.وارد خانه شدم سلام کردم بانوی عالی مقام نرجس خاتون آمد کفش از پای من بیرون آورد و گفت: ای بانوی من شب بخیر!گفتم: #بانوی _من و #خاندان ما تویی! گفت:نه، من کجاو این مقام بزرگ؟ گفتم : دخترجان امشب خدواند پسری به تو عنایت می فرماید : که سرور دوجهان خواهد بود. تا این کلام ازمن شنید با کمال #حجب و #حیا نشست.
☘پس از اقامه #نماز افطار کردم و خوابیدم، سحرگاه برای انجام #نماز_شب برخاستم. بعد از نماز دیدم نرجس خوابیده و از وضع حمل او خبری نیست.پس از تعقیب نماز دوباره خوابیدم که پس از لحظه ای با اضطراب بیدار شدم دیدم نرجس نیز بیدار است ولی هیچگونه علامتی در وی مشهود نیست .
💫حضرت عبدالعظیم حسنى یكى از فراریان #شیعه است. احمد بن محمد بن خالد برقى مى گوید: عبدالعظیم حسنى، از دستِ حكومت فرار كرد و وارد #ری شد و درمنزل یكى از شیعیان در #سردابی ساكن شد. در همان سرداب خدا را عبادت مى كرد; روزها روزه بود و شب ها را به #شب_زنده_داری و #تهجّد مى گذراند و مخفیانه از آنجا بیرون مى آمد و قبرى را كه امروزه روبه روى قبر خود اوست زیارت مى كرد. تنها محل امن براى او، همان سرداب بود.
☘نزدیک بود که در وعده امام (علیه السلام) تردید کنم که ناگهان امام(علیه السلام)در مکانی که تشریف داشتند با صدای بلند مرا صدا زده فرمودند :
عمه : #تعجیل مکن که وقت #نزدیک است!
☘همینکه صدای مبارک امام حسن عسکری (علیه السلام) را شنیدم مشغول خواندن سوره الم سجده و یس شدم.در این موقع نرجس با حال #اضطراب از خواب برخاست . من به وی نزدیک شدم و نام خدا را بر زبان جاری کردم و پرسیدم : آیا درخود چیزی احساس می کنی؟ گفت : آری.
☘گفتم : ناراحت مباش و دل قوی دار،این همان #مژده است که به تو دادم.اندکی بعد #صاحب_الامر سلام الله علیه متولد شد آن ماه پاره را دیدم که مواضع هفتگانه سجده را روی زمین گذاشته و ذکر حق می گوید. او را در آغوش گرفتم در حالی که بر خلاف نوزادان دیگر از آلایش ولادت #پاک و #پاکیزه بود.
✨در این هنگام امام عسکری (علیه السلام) صدا زد : عمه جان ! فرزندم رانزد من بیاور،و او را نزد پدر بزرگوارش بردم،او را به سینه چسبانید و زبان در دهانش گذارد و دست بر چشم و گوش او کشید و فرمود فرزندم با من حرف بزن! آن مولود #مسعود گفت : شهادت می دهم به #وحدانیت پروردگار و #رسالت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله)،سپس بر #امیر_المومنین (علیه السلام) و #ائمه_طاهرین (علیه السلام) درود فرستاد و چون به نام پدرش رسید #دیدگان گشود و #سلام کرد.
💫امام(علیه السلام) فرمود : عمه جان: او را نزد #مادرش ببر تا به او نیز #سلام کند و باز نزد من برگردان. او را نزد مادرش بردم سلام کرد، مادر نیز جواب سلامش را داد، سپس او را پیش امام حسن عسکری (علیه السلام)برگردانیدم.)
👉 @mtnsr2
🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘🌿☘