🌷گفتم به جان مادرت من را دعا کن
🌷گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن
🌷گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
🌷گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم
👉 @mtnse2
⭕️ #دلنوشته_مهدوی
✨سلام آقا جان ....
جسارت کردم چند کلمه ای در فراقت بنویسم شاید مرحمی بر درد و قوت قلبم باشد
✨آقا جان......
گرچه شیعه خوبی برایتان نیستم اما یک چیز را نمی توان انکار کرد
اینکه محبت شما در دلم هست همین که مینویسم اشکم پشت پلک هایم قِل می خورند شاهدی بر این ادعاست
❗️واینکه سعی بر خوب شدن دارم
اما نمیدانم از نفس گله کنم یا از شیطان یا از جامعه امروزی هرچه سعی میکنم باز هم گوشه ای از دستم رها می شود و بازهم سر بر زیر😔 گذاشته و شرمندگی تنها مزد تلاشم می شود
🍃راستش را بگویم هوای دیدنت از سرم رفته فقط می خواهم #گره_کور_ظهورت نباشم
آن وقت که نداشتمت یک جور مشکل داشتم
الان که می شناسمت هم یک جور
❗️سر در گم هستم
گفته اند برای شیعیانت هم دعا میکنی
❓آیا برای من هم دعا می کنی؟
یک دعا برایم کن
آنوقت که آمدی در رکابت باشم
✨الهم عجل لولیک الفرج✨
👉 @mtnsr2
مهدویت تا نابودی اسرائیل
⭕️دوست شهیدت کیه؟ 🌷شهید #باکری 🌷شهید #همت 🌷شهید #بروجردی 🌷شهید #امینی 👈یا اینکه ...... 🌷شهید #ابراه
☘در ادامه طرح رفاقت با شهدا
🍃ودر ادامه معرفی شهید #محمد_هادی_ذوالفقاری
👉 @mtnsr2
⭕️ #پسرک_فلافل_فروش ۱
🍃 #مشقات
در حكايات تاريخي بارها خوانده ام كه زندگي در شهر نجف براي طلبه ّ هاي علوم ديني همواره با تحمل مشقات و سختيها همراه است.
برخي ها معتقد بودند كه اگر كسي مي خواهد همنشيني با مولاي متقيان
اميرالمؤمنين داشته باشد بايد اين سختيها را تحمل كند.
هادي نيز از اين قاعده مستثنا نبود. وقتي به نجف رفت، حدود يک سال و
نيم آنجا ماند.
تابستان 1392 و ماه رمضان بود كه به ايران بازگشت. مدتي پيش ما بود و
از حال و هواي نجف مي گفت.
همان ايام يک شب توي مسجد او را ديدم. مشغول صحبت شديم. هادي
ماجراي اقامتش را براي ما اينگونه تعريف کرد:
من وقتي وارد نجف شدم نه آنچنان پولي داشتم و نه كسي را مي شناختم
كمي زندگي براي من سخت بود.
دوست من فقط توانست برنامه حضور من را در نجف هماهنگ كند.
روز اول پاي درس برخي اساتيد رفتم. نماز مغرب را در حرم خواندم و آمدم
بيرون.
كمي در خيابانهاي نجف دور زدم. كسي آشنا نبود. برگشتم و حوالي
حرم، جايي كه براي مردم فرش پهن شده بود، خوابيدم!
👉 @mtnsr2
🍃 #مشقات ۲
روز بعد كمي نان خريدم و غذاي آن روز من همين نان شد. پاي درس اساتيد رفتم و توانستم چند استاد خوب پيدا كنم.
مشكل ديگر من اين بود كه هنوز به خوبي تسلط به زبان عربي نداشتم. بايد
بيشتر تلاش مي كردم تا اين مشكلات را برطرف كنم.
چند روز كار من اين بود كه نان يا بيسكويت مي خوردم و در كلاسهاي
درس حاضر مي شدم.
شبها را نيز در محوطه اطراف حرم مي خوابيدم. حتي يك بار در يكي
از كوچه هاي نجف روي زمين خوابيدم!
سختي ّ ها و مشقات خيلي به من فشار مي آورد. اما زندگي در كنار مولا
بسيار لذت بخش بود.
كم كم پول من براي خريد نان هم تمام شد! حتي يك روز كمي نان خشك پيدا كردم و داخل ليوان آب زدم و خوردم.
زندگي بيشتر به من فشار آورد. نمي دانستم چه كنم. تا اينكه يك بار وارد
حرم مولای متقيان شدم و گفتم:
آقا جان من براي تكميل دين خودم به محضر شما آمدم، اميدوارم لياقت
زندگي در كنار شما را داشته باشم. انشاءالله آنطور كه خودتان ميدانيد
مشكل من نيز برطرف شود.
مدتي نگذشت كه با لطف خدا يكي از مسئولان سپاه بدر را، كه از متوليان
يک مؤسسه اسلامی در نجف بود، ديدم.
ايشان وقتي فهميد من از بسيجيان تهران بودم خيلي به من لطف كرد. بعد هم يك منزل مسكوني بزرگ و قديمي در اختيار من قرار داد.
شرايط يكباره براي من آسان شد. بعد هم به عنوان طلبه در حوزه نجف
پذيرفته شدم.
همه اينها چيزي نبود جز لطف خود آقا اميرالمؤمنين علیه السلام
هرچند خانه اي كه در اختيار من بود، قديمي و بزرگ بود، من هم در آنجا تنها بودم.
خيلي ها جرئت نميكردند در اين خانه تاريك و قديمي زندگي كنند،
اما براي من كه جايي نداشتم و شبهاي بسياري در كوچه و خيابان خوابيده بودم محل خوبي بود...
هادي حدود دو ماه پيش ما در تهران بود. يادم هست روزهاي آخر خيلي دلش براي نجف تنگ شده بود.
انگار او را از بهشت بيرون كرده اند. كارهايش را انجام داد و بعد از سفر مشهد، آماده بازگشت به نجف شد.
بعد از آن به قدري به شهر نجف وابسته شد كه مي گفت: وقتي به زيارت كربلا مي روم، نمي توانم زياد بمانم و سريع بر ميگردم نجف.
👉 @mtbsr2
28-delamo daste to dadam.mp3
8.02M
⭕️ #نوای_شهدایی
🌷دلمو دست تو دادم یاحسین
🌷میرسی آخر به دادم یاحسین
🌷وقتی دلتنگ شب جمعه میشم
🌷شهدا میان به یادم یاحسین
🌷یاد اون مردای عاشق،یاد اون بیادعاها
👉 @mtnsr2
🌷دلمو دست تو دادم یاحسین
🌷میرسی آخر به دادم یاحسین
🌷وقتی دلتنگ شب جمعه میشم
🌷شهدا میان به یادم یاحسین
🌷یاد اون مردای عاشق،یاد اون بیادعاها
🌷یاد اونا که نذاشتن،بشه مسلم تکوتنها
🌷اونایی که جوندادنتابرسهدیندستماها
🌷از هرچی داشتن گذشتن هرچی که داشتن گذاشتن
🌷از دنیا هیچی نخواستن رو دنیا چشما رو بستن
🌷رفتن با عشق کردن ایثار تا نشه کربلا تکرار
☘«امون ای دل امون ای دل»
🌷این روزا هرکجا پرواز میکنم
🌷تو دمشق خودم رو پیدا میکنم
🌷یادی از مدافعان حرمه
🌷بیبی جون زینب کبری میکنم
🌷یاداونا کهگذاشتن،هستیشونرو پای مکتب
🌷اوناکه از درد غیرت،جونشون رسیدهبر لب
🌷رو سربنداشون نوشتن،نحن عباسک زینب
🌷لبیک گفتن با حسینو
🌷شدن مأنوس اباالفضل
🌷پا گذاشتن تو مسیرو
🌷راه و قاموس اباالفضل
🌷موندن تا باشن فدایی
🌷پای ناموس اباالفضل
☘«امون ای دل امون ای دل»
🌷تا دلم یاد شهیدا میکنه
🌷اشک چشمام منو رسوا میکنه
🌷دل من خودش رو این روزا فقط
🌷توی زینبیه پیدا میکنه
🌷تویاونصحنوسرایی،که ازش غربتمیباره
🌷هر گوشهش مدافعای حرمو یادم میاره
🌷غم و غربت شهیداش،میزنه بهدل شراره
🌷تا جون دارم من برای
🌷سیده زینب می خونم
🌷تا خون تو رگهامه جاری
🌷پای زینب من میمونم
🌷من رو کرده مادرم نذر
🌷تا پاش ریخته بشه خونم
☘«امون ای دل امون ای دل»
👉 @mtnsr2
⭕️واحد تعاون....
می دونید تو جبهه تعاون کجا بود؟!
محلی بود که بچه ها ساک شخصی خودشون رو تحویل می دادند و به جاش یه پلاک می گرفتند
و بعد از اینکه می خواستند برن خونشون می رفتند تعاون پلاک رو تحویل می دادند و وسایل شخصیشون رو
تحویل می گرفتند
می دونید حدود شش هزار ساک هنوز که هنوزه داخل تعاون مونده و این یعنی اینکه هیچ وقت هیچ پلاکی
برنگشته تا وسایلش رو تحویل بدن
هیچ وقت . . .
#شهید_ابراهیم_هادی
👉 @mtnsr2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶قسمت شصت و پنجم (آخرین قسمت)
🔶 #مدافعان_حرم
بی شک اگر #ابراهیم در اوضاع اسف بار امروز خاور میانه حضور داشت ، جدای از فعالیت فرهنگی ،در جمع #مدافعان_حریم_انقلاب حضور داشت.
نوروز سال قبل در سفر عتبات بودم روزی که به کربلا رسیدم ، به نیابت از #ابراهیم زیارت کردم . همان شب در عالم رویا مشاهده کردم که در بین الحرمین جمعیت زیادی نشسته اند . مانند جلسات هیئت!!
من هم وارد شدم و گوشه ای نشستم . یکباره دیدم که #ابراهیم ، با همان چهره ملکوتی روبه روی من نشسته
خواستم به طرفش بروم اما خجالت کشیدم . از آقایی که چای پخش می کرد پرسیدم ایشون #ابراهیم_هادی است؟
گفت:بله
گفتم:اینجا در عراق چه می کند ؟
به آرامی گفت :ایشون مشاور حاج قاسم سلیمانی است ....
وما مشاهده کردیم که درست در همان ایام، رزمندگان عراقی شهر و ما مشاهده کردیم که درست در همان ایام ،رزمندگان عراقی شهر تکریت که دژمحکم داعش محسوب می شد را به راحتی وبا کمترین تلفات آزاد کردند آن هم با توسل به مادر سادات حضرت زهرا علیه السلام
اما میان شهدای مدافع حرم ، بسیاری بودند که ارادت وعلاقه قلبی به #ابراهیم_هادی داشتند
شهید مهدی عزیزی همواره تصویر #ابراهیم را در جیبش داشت ، کتاب را خوانده بود هروقت از کنار تصویر او رد می شد سلام می کرد
شهید سید مصطفی صدر زاده ، نام جهادیش را سید #ابراهیم گذاشت . مرتب کتاب #ابراهیم را تهیه می کرد ومی نوشت : وقف در گردش و به دیگران می داد. شهید سید میلاد مصطفوی هر طور بود در راهیان نور به #کانال_کمیل می رفت وبا #ابراهیمش خلوت می کرد .
شهید عباس دانشگر هرزمان یکی از اساتید دانشگاه که همرزم #ابراهیم بود را می دید از او می خواست چند جمله ای از #ابراهیم بگوید .
شهید #هادی_ذوالفقاری که دیگر احتیاجی به توضیح ندارد . نام جهادیش را گذاشته بود : #ابراهیم_هادی_ذوالفقاری . #ابراهیم تمام زندگی هادی شده بود . شهید علی امرایی بیشتر کتاب ها را خوانده بود ودر کنار مزار یاد بودش عکس یادگاری گرفت
شهید حاج حمید اسدالهی از عاشقان #ابراهیم بود . روی برخی داستانهای آموزنده او تمرکز خاصی داشت .
شهید محمد کامران از هم محلی های #ابراهیم بود ،او را الگو خودش قرار داد و در مسیر #ابراهیم قدم برداشت
شهید مهدی نوروزی ارادت قلبی به #ابراهیم داشت بارها خاطراتش را از او شنیده بودیم و.....
اما یکی از مسئولین لشکر فاطمیون به ما مراجعه کرد و گفت :برای اوقات بیکاری رزمندگان احتیاج به کتاب داریم . تعداد زیادی از کتابها از جمله سلام بر #ابراهیم به آنها هدیه شد . بعد ها از برکات حضور #ابراهیم در جمع مدافعان حرم بسیار شنیدیم و..... در مراسم روز جوان ،مرتضی عطایی که یکی از مسئولین فاطمیون بود حضور یافت . ایشان از جانبازان مدافع حرم بودند و در مراسم توسط استاد پناهیان از ایشان تقدیر شد
مرتضی نیز عاشق #ابراهیم بود ومدتی بعد ،به کاروان شهدا پیوست😔
والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته
👉 @mtnsr2
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂