#داستان_روز
بعد از آمدن به قم مشقات زیادی را تحمل کردم در حالی که در سن کم در غربت بسیار به من سخت میگذشت به علت نبودن جا در حجرهای کوچک همراه با چندین نفر دیگر زندگی میکردم و مدتی در یک اتاق کوچک که مقداری از آن فرش شده بود و مقداری از آن جایی بود که آب شستشوی ظرف و وضو در آن میریختند و من چون از همه افرادی که در آن اتاق بودند کوچکتر و تازهکارتر بودم، در پایین اتاق میخوابیدم و همیشه لحاف و تشکم داخل آب میرفت و خیس میشد. با همه اینها با رنج و مشقت تمام درسها را ادامه میدادم و از خواب و غذای خود میزدم تا بتوانم بیشتر درس بخوانم. بسیاری از شبها آنقدر مطالعه میکردم که دیگر توان آماده کردن غذا را نداشتم و همانگونه میخوابیدم. جز دوران کمی در سال تمام آن را به درس و مباحثه میگذراندم و حتی در ایام ماه محرم، غیر از روزهای تاسوعا و عاشورا، تمام وقت خود را صرف درس میکردم. تابستانها با رنج بسیار برای زیارت به مشهد مشرف میشدم والبته سختیهای بسیار میکشیدم ویک بار دو الی سه ماه در آنجا بودم. تنها وسیلهای که داشتم یک جاجیم بود که شبها در حرم روی آن میخوابیدم و غذایم نان خالی و هلوی مشهدی بود. طوریکه بعد از مدتی یکی از دوستانم مرا دید و گفت اگر وضعت همینطور ادامه پیدا کند دیگر به قم برنخواهی گشت.
قسمتی از زندگینامه #شهید_آیت_الله_قدوسی
👈 ایشان دادستان کل انقلاب اسلامی بود که در ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ در دفتر دادستانی بر اثر انفجار یک بمب به #شهادت رسید.
🌷@mvaliiassr97