#روایت_قلم
خسته بودم از دوری ها و دلتنگی ها
خسته بودم از غربت و انتظاری که جمعه ها سایه بر زندگیمان میانداخت.
پناه بردم به کلام ارباب تا شاید مرهمی بر خستگی ها و انتظار شود:
«مدت ها بود
که ذهنش
درگیر این سؤال شده بود: تعداد امامان، چندتاست؟
با خودش گفت: خوب است بروم از امام حسین بپرسم.
چشمش که به چهره امام افتاد
گل از گلش شکفت
سلام کرد و سؤالش را پرسید
امام، با چهره ای زیبا و لبخندی دلنشین و همیشگی
سلامش را جواب داد.
سپس فرمود:
تعداد ائمه به تعداد نمایندگان حضرت موسی در قوم بنی اسرائیل، دوازده نفر است، که نه نفر از آنان، از فرزندان من هستند.
آخرین نفر، قائم آل محمد است و من از جدم رسول خدا شنیدم که میفرمود: بر شما بشارت باد، همانا اهل بیت مثل باغی است که هر سال گروهی از آن بهره مند میشوند تا آخرینِ آنان برای مردمی ظهور میکند که دریای جمعیتشان از همه گسترده تر و فهم و درکشان از همه ژرف تر و پر شاخه تر و در میوه چیدن از وجود نورانی امام عصرشان از همه خوش چین تر خواهند بود.»
کتاب را میبندم!
حالم عوض شد!
دارد ما را میگوید!
حالا در کنار دلتنگی ها
خوشحالی هم مهمان دلم شده!
خوشحالی از اینکه توفیق آخرالزمانی بودن نصیبم شده...
همین که ارباب، در بهره بردن از امام عصر، ما را خوش چین تر معرفی میکند
دلآرامم میکند...
خدا کند بتوانیم موفق باشیم و قدردان...
📝 نگارش داستانی به قلم: بنت الهدی
📖 آدرس حدیث: کفایة الاثر، ص۲۳۰.
#جمعه #و_هو_یومک
@mwyfga