ظهرگاه
حرمت را چشیده ام تا به حال
ولی برق آفتابی که از گنبد تو و برادر عزیزت به چشمم خورده
چشمم را روی گرما و تشنگی بسته
فقط محوتان شده ام و تمام!
حالا که دوری، شده بغض قدیمیِ قلبم
هر چه گرمای ظهر را میچشم
با خود میگویم یادش بخیر....
تابستان هایی که از دنیا و مافیها فرار میکردم به سمت تو.... هم از گرما فارغ میشدم و هم از بقیهی سختی ها....
#گرما #ظهر #تشنگی #تو #گنبدت
@mwyfga