eitaa logo
𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅 │دریایی از خون
1.2هزار دنبال‌کننده
905 عکس
360 ویدیو
2 فایل
༒•𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐭𝐨 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐞𝐚 𝐨𝐟 𝐛𝐥🩸🩸𝐝•༒ این مکان تخته ی شطرنج مهره های سیاه و سفید بریتانیاست ! ناشناس هیوا : https://harfeto.timefriend.net/16985136849838 ناشناس نیل :
مشاهده در ایتا
دانلود
اتمام کار ! (Holy Lord that was too much ) لطفا دست از فور زدن بردارین و دیگه به پی وی بنده تکست ندین چون تایم تقدیمی به اتمام رسیده ! ممنون از استقبالتون گرمتون عزیزان ! شرمنده کردین ! با اینکه دهنم سرویس و کمرم دو نیم شد ولی جدا این تقدیمی رو دوست داشتم و دیدن بیو و پروف های جذابتون واقعا لذت بخش بود اما یه نکته ! افرادی که تنها به منظور گرفتن تقدیمی اینجان و فقط به این دلیل جوین شدن ، بعد از دیدن تقدیمیشون میتونن لفت بدن و برن ! چرا این حرفو میزنم ؟ چون من نیازی به ممبر های فیک و ادم های قدر نشناس شبح گونه ندارم ! ( میدونم اینو قبلا هم گفتم ولی اِنی وی ...) به هر حال لازمه اینم بگم که ممبر های جدید خوش اومدن و ممبر های قدیمی هم که تاج سر بنده هستن (خواهر برادر تیکه شلوار خواری ...) پ ن : اگه دیدین تقدیمی هاتون نیست و تا صبح برداشته شده اینجا رو چک کنین ! 𝐒𝐅𝐁_𝐏 قربون همتون ! سپاس دوباره !
𝓘 𝓯𝓸𝓾𝓷𝓭 𝓲𝓽 𝓱𝓪𝓻𝓭, 𝓲𝓽'𝓼 𝓱𝓪𝓻𝓭 𝓽𝓸 𝓯𝓲𝓷𝓭 𝓞𝓱 𝔀𝓮𝓵𝓵, 𝔀𝓱𝓪𝓽𝓮𝓿𝓮𝓻, 𝓷𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓶𝓲𝓷𝓭... -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅‌-
هدایت شده از 🇵🇸 ★شازده کوچولو★
اگر به بزرگترها بگویید::خانه قشنگی با آجرهای سرخ رنگ دیدم که گل شمعدانی روی پنجره هایش پیچیده و کبوترها روی سقفش نشسته بودند، اصلا نمی توانند چنین خانه ای را تصور کنند به جایش بایدبه آنها بگویید: خانه ای دیدم که ۲۰ هزار دلار می ارزید. آنوقت با تعجب جواب میدهند آه چه خانه قشنگیه" به همین ترتیب نمیتوانید به بزرگترها بگویید مدرکی که نشان می دهد شازده کوچولو وجود داشت اینست که او جذاب بود می خندید و یک گوسفند میخواست اگر کسی دنبال گوسفند باشد همین خود مدرکی است که نشان میدهد او وجود دارد. گفتن این حرفها به بزرگترها چه فایده ای دارد؟ بزرگترها شانه هایشان را بالا می اندازند و با شما مثل بچه ها رفتار میکنند. اما اگر بهشان بگویید:"اسم سیاره ای که شازده کوچولو از آن آمده بود سیارک ب - ۶۱۲ بود." آنوقت آنها متقاعد میشوند و دست از سوالاتشان برمی دارند. بزرگترها اینطوری هستند. نباید باهاشان مخالفت کرد بچه ها باید همیشه در مقابل آدم بزرگها تحمل نشان بدهند. ☆for: @my_mafia ☆from: @shazdehkocholom
ممنون شازده کوچولو !
‌‌‌‌های لیدیز اند جنتلمن ... ( !Well...Well...Well ) خب خب خب ! از اونجایی که به امار زیبای 680 رسیدیم و من یه قولی داده بودم که بیشتر ممبرا منتظرش بودن باید بگم که امروز راس ساعت 4 پرونده ی جنایی داریم ! اول از همه باید یه تشکر بکنم به خاطر تمام ساپورت هاتون ! مرسی که هستین و تا این اندازه ارادت و معرفت دارین ! دوم اینکه چنتا نکته : 1. اول اینکه ممنون میشم فور رو انجام بدین ! 2.تایم گذاشتن جواب پرونده ساعت 8 الی 9 شبه و بعد از این تایم قراره تمام جواب های شما عزیزان رو همراه با ایدی و نیک نیمتون داخل چنل پرونده های جناییمون قرار بدیم و اگه مایل نیستید و میخواید ناشناس شناخته بشین لطفا بهم اطلاع بدین ! 3. لطفا در حین جواب دادن منطقی باشید و ماورایی فکر نکنید ! 4. تنها یک جواب درست و کامل بدین ! یک : قاتل کیه ؟ دو : چرا و به چه علت شخص مظنون اصلی پروندست ؟ 5.از سخت یا اسون بودن ، کم یا زیاد بودن جزئیات و غیره گله نکنید چون معما و کیس های جنایی در حد نرمال خودش کامل و جامعه و ناتوانی در حل پرونده ی قتل نشون دهنده ی غلط و یا اشتباه بودن اون نیست ! 6. یادتون نره داخل چنل پرونده های جناییمون عضو بشین ...( •ارشیو پرونده های جنایی :" 𝐀𝐫𝐜𝐡𝐢𝐯𝐞 𝐎𝐟 𝐂𝐫𝐢𝐦𝐢𝐧𝐚𝐥 𝐂𝐚𝐬𝐞𝐬 " ) 7. لطفا حتما داخل پی وی بنده جواب هارو بفرستین نه داخل ناشناس چون کار رو سخت میکنه ! و در اخر ... منتظرتونم عزیزان ! -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
این یه معمای قتله!برای حلش اماده ای؟ نکاتی قبل از شروع: این کیس جنایی توسط مظنون اصلی پرونده جان هوپ تعریف شده! ساعت 8:30 صبح بعد از تحویل چند بسته ی پستی به سمت اسلینزویل در ویرجینای غربی راهی شدم تا مثل همیشه تعداد انگشت شماری نامه و روزنامه رو به دست اقای تدفاینر برسونم.اون روز سوار یه موتور پیک بودم و بعد از رسوندن نامه ها میبایستی بر میگشتم تا ادامه ی جعبه های پستی رو پخش کنم.هوا به شدت سرد بود و روی زمین چند متر برف تازه نشسته بود و همچنان میبارید و میبارید!جرمی تدفاینر منو میشناخت.با اینکه اون یه پیرمرد گوشه گیر اما خوش مشرب بود ولی ما دوستای نزدیکی بودیم! میدونستم بعد از تحویل نامه ها ممکنه مثل دفعات پیش منو به داخل دعوت کنه و بعد از خروندن یه ماگ شکلات داغ و مارشمالو خستگی راه رو از تنم بشوره و ببره و منو با داستان هاش سرگرم کنه! زمانی که به کلبه ی چوبی اون رسیدم جنگل بی اندازه ساکت بود و من میتونستم ببینم که دودی از دودکش خونه بالا نمیره.به سمت درگاه خونه رفتم و چندین بار در زدم اما جوابی نگرفتم.بعد از دور زدن کلبه سعی داشتم داخل خونه رو دید بزنم و درست بعد از اینکه قندیل هارو شکستم و با نفسم شیشه رو بخار دادم و با بافت پلیورم پنجره رو پاک کردم جرمی رو دیدم که روی زمین افتاده و فنجون چاییش روی زمین سرازیر شده!اون مرده بود و این غم انگیزه اما من هنوز نمیدونم چرا اینجا به عنوان مظنون اصلی شناخته شدم؟! تو میتونی بهم بگی؟ جواب هاتون رو همراه با لینک کانال زیباتون برام اینجا(@Kayner) بفرستین!متنظرتونم ... -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-