'⤸- کتابِ احضاریہ 🕯🩶.⤹'
⊱⋅ ————— ⋅𖥸⋅ ————— ⋅⊰.
در را باز کردم و خودم را انداختم توی بغلش
گفتم : من . . من . .
- گفت : تو چی ؟! چی شده عزیزم؟
دست دراز کردم بھِ سوۍ آینہ پرسیدم :
او کیست؟ - گفت : یعنـے چـے کہ او کیست ؟!
- گفتم : توۍ آینہ من نبودم کھِ بودم !
پرسشگر نگاهم کرد . گفت : پس کـے بود؟
- گفتم : عاطفه ! و مطمئن نبودم او عاطفہ را
بشناسد . لبخند زد و گفت عزیزم این که ترس
ندارد . آنطور که تو فریاد زدی انگار زن بودهای
مرد شدهای .
همان جا نشستم نتوانستم جلوی لرزش تنم را
بگیرم با بغض گفتم : من که عارفہ نیستم !
زدم توی صورت خودم . باید بیدار شوم
نمیخواهم این خواب ، خواب نہ ! کابوس ادامہ پیدا کند .
◝کتاب یادت باشد♥️◜
چند دقیقه بعد پیام داد : از هواپیما بہ برج
مراقبت. توۍ قلب شما جاهست فرود بیایم ؟
یا باز باید دورتون بگردیم ! من هم جواب دادم :
فعلا یکبار دور ما بگرد تا ببینیم دستور ِ بعدی
چیہ 😌🙂😂!
⸼࣪ 𝑱𝒐𝒊𝒏 : @Mybook_84 ִֶָ
•.⿻ | یادت باشد 𔘓.
گریہۍ تو دل من را لرزاند ، اما ایمان من را
نمیلرزاند !❤️🩹(:
; @Mybook_84 '
باطن هر عملی بویی داره. و وای از وقتی که بوۍ
گناه در هوا بِپیچید و گناهها در هم بپیچند و مثل ابرها بر فراز شھر بایستند و سفت و سنگین هوا را تیره و غم آلود کنند . آن وقت است که هِی باید بگویی ' اَللھم اغفر لِلمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات ' تا جسم سفت و سخت گناهان از عطر استغفار متلاشی شود و شھر بتواند نفسی تازه کند 🤍☁️ .
⸤ کتاب احضاریہ | علی مؤذنی ⸣
آینده را در آینده خواهیم ساخت .
آینده با قدم هاۍ ما روشن خواهد شد ، هرچند
از هماکنون در تاریکی مطلق باشد. تنھا شرطش این است براۍ قدم هایی که برمیداریم ، دلیلی پاک و قابل دفاع داشته باشیم .
• @Mybook_84
-♥️-از کسی که تو سختی ، ریشه هاتو
بھِ امید گره میزنہ مواظبت کن . .
+ وَ انگار این ، تعریفِ عزیزترین
آدم زندگیم بود :)
⸼࣪ 𝑱𝒐𝒊𝒏 : @Mybook_84 ִֶָ
بیست سال با تئوریام کنفرانس دادم و برام دست زدن . و امروز هروه خلاف اون حرفارو ثابت میکنه و براش همونقدر دست میزنن 😂💘.
حضار کارشون دست زدنه . این تویی که باید بدونی زندگیت رو داری وقف اثبات ِ چی میکنی !
📕✿︎ خاطرات سفیر
✨✿︎ نیلوفر شادمھری
✧.* 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !
🫶🏻• #اندکی_تامل ➜ #تیکه_کتاب •📔
بیشتر ما میگوییم : باید با دیگران همان گونہ
رفتار کنیم کہ میخواهیم آنها با ما رفتار کنند
ولی واقعیت این است که آنطور که ما با دیگران
رفتار میکنیم ، در حقیقت با خود رفتارمیکنيم .
' کتابِ شنود .
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
زندگـے حاج حسین آکنده از عطر کربلا بوده . . همسرشون این عطر رو با ظرافت لاۍ صفحات کتاب گذاشتن تا ما
~ کتابِ خداحافظ سالار🌙`
توۍ اتاق عمل بہ جراحها اجازه نداد بیھوشش
کنن. مبادا در حال بیهوشی اطلاعات مربوط به
عملیات رو لو بده، بعد از عمل وقتی دید مردم
رشت، برای عیادتش بہ زحمت میان و میرن.
گفت راضے بہ زحمت مردم نیستم .
ببریدم اهواز 🌴💚!'
! =) @Mybook_84 ᯽.
من تکهاے از کتابِ عشقام؛
همان صفحهاے که تو نمیخوانے !🌱'
𓏲 .• 𝙼𝚢𝚕𝚒𝚋𝚛𝚊𝚛𝚢 ꕥ
میدونستی پروانه ها نمیتونن بال هاشون رو
ببینن ؟! و اصلا خبر ندارن که چقدر قشنگن🦋
توهم یه پروانہای یه انسان فوق العاده !😌
فقط خودت نمیبینیش .
⸼࣪ 𝑱𝒐𝒊𝒏 : @Mybook_84 ִֶָ
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
خاطراتِ سفیر📝🍷⸼࣪
کتاب ِ | خاطرات سفیر🍷♥️
وقتی برای تحصیل وارد فرانسہ شدم، فکر میکردم فقط یک دانشجوی دکتراۍطراحی صنعتی هستم . اما دقایق زیادی نگذشت تا بفهمم پیش از اینکه دانشجو باشم در هر مقطع یا هر رشتہای ، نماینده ایرانم و رفتار و گفتارم بیش از اینکه مُعرف "من" باشند ، معرف یک مسلمان ایرانی است . برای کسی مھم نبود من چہ میکنم و چہ میخوانم . چیزی کہ اطرافیانم میخواستند بدانند پاسخ سوالات و شبھات ذهنشان بود دربارهی هرچه بہ ایران مربوط میشد . مسئولیتم خیلی سنگینتر از آن بود کہ فکرش را میکردم .
~ . وَ من دختری از تبار ایران !
سفیر ایران در فرانسه شدم🧕🏻🤍
- نگارندھ ؛ نیلوفر شادمھر
᎒࿐@Mybook_84 •.⿻
دنبال حق بودن مھم ترین عاملیه کہ اختلافات
رو ناپدید میکنہ ؛ اونقدر که اشتراکات اعتقادی
آدمارو به هم نزدیک میکنه اشتراک زبان و ملیت
و رنگ و نژاد حرفی برای گفتن نداره .
❀. خاطرات سفیر | نیلوفر شادمھر
๑᎒ 𝑚𝑦 𝑙𝑖𝑏𝑟𝑎𝑟𝑦 >.<
KhateratSafir.pdf
15.97M
پیدیاف خاطرات سفیر🤍!'
ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ🍓♥️ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ
✧. 𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 .
مثلِ بیروت بود🌱.•
- خانم ، کسی همراهتون نیست که برم صداشون کنم ؟!
ناۍ صحبت نداشت ، انگشت اشارهاش را به سمت قبرها بلند کرد .
+ چرا هست ! اونجا خوابیده ، اما نمیاد که ببردم :)))
𝑳𝒊𝒏𝒌→@Mybook_84 ;
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹ حس ِخوب ِ اینجا رو
با هیچی عوض نمیکنم : )🫀 ִֶָ !