امسال دومین زادروز تو از زمانیست
که هم را شناختیم .
اربعین امسال را به یاد میآورم ؛
که به امید دیدنت چهرھٔ تکبہتک
زائران را میگذراندم اما قسمتمان
نشد. ان شاءالله در جا و زمانی دیگر
تو را سخت در آغوش خواهم کشید.
یادت باشد که هروقت گوشی برای
حرفها ، ناراحتیها و خوشیهایت
میخواستی مَن هستم .
تولدت مبارک عزیزمن ؛ ♥️
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
آفتاب در حجـٰاب روایتـے ناب از واقعہۍ کربلا است عاشورایـےست از نگاه زینب (س) ، کربلایـے است براۍ ح
جبرئیل آمد و در حالـے کھِ اشک در چشمهایش حلقہ زده بود ، اسم زینب را براۍ تو از آسمان آورد . اے زینت پدر ! اے دُخت زیباۍ معطّر ! پیامبر از جبرئیل سوال کرد کھِ دلیل این غصّه و گریہ چیست؟! جبرئیل عرضہ داشت : همہۍ عمر در اندوه این دختر مـےگریم کھِ در همہۍ عمر جز مصیبت و اندوه نخواهد دید .
- کتابِ آفتـٰاب در حجـٰاب !🖤'
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
ادامھ بده ؛ حتـے اگر هیچکس حواسش به زانوهاۍ خسته و ابرهاۍ گرفتہۍ آسمان تو نبود . حتـے اگر هیچکس
خداوند آرزوۍ رسیدن بھِ هدفـے را در دلت نمیگذارد مگر اینکہ بداند بھِ آن میرسـے🤍.
-
انقدر دوسِت دارم که
همه کتابام مالِ تو که نه
ولی خب امانت میدم میخونیشون :)
افضلرفیق
.
[ أفضل صديق سيظهر لك الطريق ]
بهترین دوست راه را به شما
نشان خواهد داد .
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
' شبِ صورتـ💖ـے .
در میـان شبهاۍ پر ستاره یزد ، در گرگ و میش هوا ، در آن شب صورتـے بود کھِ دلهایشان بہ یکدیگر گِرِھ خورد و سرنوشت عشقـے در نوجوانے ، در سنـے حساس را رقم زد💞. آیا این ؏شق است؟! وَ یا حسـے زودگذر؟! حالا باید چهـ کرد؟!
.
• قاچ 🌚💝کتـٰاب •
سینا با صدایـے کہ بہ زور شنیده مےشد شروع کرد بھ حرف زدن.
- یکیو چند شب پیش دیدم . این گرفتارۍ از همون وقت درست از همون لحظهـ شروع شد . رفتم دنبال رامین . نمـےدونم چیشد خواهرش درو باز کرد . از وقتـے کوچولو بود ، اونو تابستونا دیده بودم . اسمش نگینه . تازگـےها خونہۍ خودمون یا تو کوچه ، چندبار دیده بودمش . عین خیالم نبود . ولـے اون شب کہ درو باز کرد ، بدون چادر بود . زمین تا آسمون فرق مـے کرد . کاش اون شبم چادر سرش بود ! میدونـے؟ چہطور بگم؟ مثلِ . . .مثلِ . . .
فرشتهها بود ! یه فرشته تو لباس صورتے💕.
- کتـٰابِشبِصورتـے
-نویسندھ ❲مظفر سالارے❳!
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
در میـان شبهاۍ پر ستاره یزد ، در گرگ و میش هوا ، در آن شب صورتـے بود کھِ دلهایشان بہ یکدیگر گِرِھ
- نقد ڪتاب شبِ صورتـ💖ـے↓
کتاب شب صورتے با طرح جلدۍ ملیح و دوستداشتنے و اسمـے جذاب و بِروز براۍ محتوایـے احتمالا متوسط . . !
روزهاۍ دبیرستان بود کھِ ولولہۍ خواندن رمان
" نیمه شبـے در حلہ " بین همہۍ بچہها پیچیده بود و در کتابخانہ براۍ امانت گرفتن کتاب نوبت بندۍ شده بود ؛ وقتـے نوبت من هم رسید و کتاب را خواندم طعم شیرینے در دل و روحم بہ جا گذاشت آنقدر کہ بعدترها کہ ولولہی کلاسمان رسید بہ تلویزیون و مسابقہۍ همان کتاب ، اما این بار با اسم " رویاۍ نیمہ شب " آن را خریدم تا براۍ همیشہ مھمان کتابخانہۍ کوچک خانہام باشد . .
اسم " مظفر سالارے" و "شب صورتـے" را کہ دیدم همان شیرینے رویاے نیمہ شب آمد دل و ذهنم را قلقلک داد کہ بخوان و بازهم لذت ببر اما این بار آن حسهاۍ خوب تکرار نشد !
محتواۍ کتاب و نگارش آن نسبت بہ کتابهاۍ قبلے نویسنده مثل " دعبل و زلفا " و " رویاے نیمہ شب " ضعیفتر بود ؛ با توجہ بہ اینکہ کتاب براۍ نوجوانها نوشتہ شده بود برخے فرهنگ سازۍها مناسب نبود ، اما حرفها و وجود زیرکانہۍ آس مندلے نکتہهایـے را کم و بیش میرساند.
*در یک جمع بندۍ کلے اگر بخوایید زمان بگذارید و این رمان رو بخونید مےتونید در همین زمان و با همین حجم یک رمان خیلـے بھتر بخونید !
- @nurolhoda74
هدایت شده از . دلانهـ 🩵.
توکل چه زیباست ، «تو» و «کُل!»
وقتی تو ، کُل رو داری ، نگران چی هستی : ] ؟
𝑴𝒚 𝑳𝒊𝒃𝒓𝒂𝒓𝒚 !💙.
توکل چه زیباست ، «تو» و «کُل!» وقتی تو ، کُل رو داری ، نگران چی هستی : ] ؟
کانالِ دوممونه ، ببینم چه میکنید با حمایتاتون♥️.
خداوند بـےنھایت است و لا مکان و بـےزمان . .
اما بھِ قدر فھم تو کوچک مـےشود
بھِ قدر نیاز تو فرود مـےآید
و بھِ قدر آرزوۍ تو گسترده مـےشود .
و بھِ قدرایمان تو کار گشا مـےشود .
و بھِ قدر نخ پیر زنان دوزنده ، باریک مـےشود .
و بھِ قدر دل امیدوران گرم مـےشود .
پدر مـےشود یتیمان را .
همسر مـےشود بـے همسر ماندگان را .
امید مـےشود ناامیدان را .
عصا مـےشود پیران را .
عشق مـےشود محتاجان عشق را ♥️.
• کتابِ مردی در تبعیدِ ابدۍ / نادر ابراهیمـے
باز هم یک جمعہۍ بدون تو ، باز هم همان تلخکامـےِ قدیمـے ؛ و باز هم قلبـے مالامال دلتنگـے
در عصری کھِ بدون تو بھ غروب متصل مـےشود
' اللھم عجل لولیك الفرج 🌼.