eitaa logo
"ماه_منـ...🌜•°"
46 دنبال‌کننده
692 عکس
547 ویدیو
34 فایل
"منم که روی ترا بی‌نقاب می‌بینم منم که در شب و روز آفتاب می‌بینم تویی که پرده زرخسار خود برافکندی که تا جمال ترا بی‌حجاب می‌بینم. "ازبرکت عشق است که خیرات و برکات نسبت خاک به افلاک و دیگر عوالم بالا دست یابد...•°" "ه_ح" ◍⃟🌴@mymoon_mymoon
مشاهده در ایتا
دانلود
ایوان نجف دل من رفته به قربان نجف ای جان نجف شده ام بی سر و سامان نجف @lovesickarabi
ما غیر علی دلبر و ارباب نداریم سوگند که بی عشق علی تاب نداریم
از روز ازل نام علی را که شنیدیم دیوانه شده ایم و خور و خواب نداریم
تا در شب گیسوی علی گمشدگانیم زنهار که ما شوق به مهتاب نداریم
آواره ی عشقیم اگر، عیب ندارد ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم
ما منتظران لب دریای جنونیم بیم از یم طوفانی و گرداب نداریم
گیریم در میکده هرگز نگشودند تا هست علی، میل می ناب نداریم
از روز سیاهی که دل یار شکستند یک روز خوش و بی غم و شاداب نداریم
گر طا لب قربید به الله بدانید جز ذکر علی شیوه و اسباب نداریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ما بود دلارام جهان شد در اول آسایشمان سقف فروریخت هنگام ثمر دادنمان بود خزان شد زخمی به گـِل کهنه ما کاشت خداوند اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد آنگاه همان زخم، همان کوره کوچک شد قله یک آه مسیر فوران شد باما که نمک گیر غزل بود چنین کرد با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد ما حسرت و دلتنگی و تنهایی عشقیم یعقوب پسر دید، زلیخا که جوان شد [جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد یک عمر به سودای لبش سوختم و آه روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد]   یک حافظ کهنه،دوسه تا عطر،گل سر رفت وهمه دلخوشی ام این چمدان شد باهرکه نوشتیم چه ها کرد به ما گفت مصداق همان «وای به حال دگران» شد @lovesickarabi
می‌گریزم از هیاهوی روزگار به آغوش پر مهر مکتب تان ...🍃 💚
4_5985774076507987361
1.94M
نور باشید؛ 💞✨ برای کسانی که دوست دارید!
خونه پدری .... کی این رابطه ی عاطفی رو شکل داده ؟...💚🌱 @lovesickarabi
محبوبِ من! شما نباشی،‌ همه‌ ی بغض‌ های جهان در گلویِ من است . .
"دلتنگ ماه...•°" @lovesickarabi
"دست تقدیر است گاهی مینویسد از فراق خوب یا بد  کار دنیا قابل توضیح نیست...•°"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه ساخت             خود سوی ما ندید و حیا را بهانه ساخت
دستی به دوش غیر نهاد از ره کرم              ما را چو دید، لغزش پا را بهانه ساخت
آمد برون خانه، چو آواز ما شنید            بخشیدن نواله، گدا را، بهانه ساخت
رفتم به مسجد از پی نظّاره‌ی رخش دستی به رخ کشید و دعا را بهانه ساخت
زاهد نداشت تاب جمال پری‌رخان        کنجی گرفت و ترس خدا را بهانه ساخت