هدایت شده از تبلیغات آنلاین
سه سالی از ازدواجم گذشته بود،
شوهرم شرکت داشت و همش سرش به کارش گرم بود ولی جدیدا هرشب یکی به شوهرم زنگ میزد و بعدش شوهرم
غیبش میزد تا دو سه ساعت😳
یشب پرسیدم کجا گفت بیرون کار دارم!!
منم قایمکی افتادم دنبالش و دیدم رفت تو انباری از لای سوراخ در انباری تو حالی دیدمش که رعشه به جونم افتاد😱🔥
https://eitaa.com/joinchat/1990983694Cd2a81adfa4
شوهرم با گریه گفت : توروقرآن به کسی نگو اعدامم میکنن!!🙏😭🔥