عاشق کسی بودم که اومد خواستگاریم اما خونوادم قصد داشتن بجای من خواهر بزرگترمو بهش بدن تا مردم حرف درنیارن...
دلباخته هادی بودم ...همیشه زیرچشمی نگاهم میکرد و قند تو دلم آب میشد...مدتی بود وقتی سرچشمه میرفتم نمیدیدمش، دلم براش تنگ شده بود....
یه شب متوجه شدم ننه م و آقام دارن پچ پچ میکنن ......تا اینکه متوجه شدم😭😭😭
https://eitaa.com/joinchat/3633840411C4b6ad8ed27
سرگذشت واقعی
تازه #عقد کرده بودم که گفتند #مادر_شوهرم افتاده و پاش شکسته...شوهرم گفت باید بیای خونه ما و به مادرم کمک کنی...اکثرا میرفت ماموریت کاری...من و مادرشوهرم تنها بودیم...اونروزم برای مأموریت رفته بود شمال ...از مادرشوهرم اجازه گرفتم به مادرم سربزنم...یادم اومد گوشیمو با خودم نیاوردم و فورا برگشتم ..کلید انداختم و‌درُ باز کردم...ولی توی هال با دیدن اون صحنه تا مدت زیادی نمیتونستم حرف بزنم👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🔴 آیا برای اعزام به لبنان آمادگی دارید⁉️⁉️🔰جهت اعلام امادگی بر روی گزینه های زیر بزنید👇👇1⃣ بله ████████ 80%
2⃣خیر ██████ 20%در نظر سنجی حتما شرکت کنید👆👆👆👆
