eitaa logo
نشر ستاره ها
337 دنبال‌کننده
806 عکس
128 ویدیو
13 فایل
با این #ستاره_ها می‌توان راه را پیدا کرد. رهبر معظم انقلاب باشگاه مخاطبین انتشارات ستاره‌ها: @m_setareha ادمین: @seyedsajad35
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 منتشر شد اولین پرده از زندگی استاد سعید تشکری ✍ نویسنده: 🖋طراح جلد: 📑صفحه‌آرا: 🔻نظر ستاره‌ها در مورد "وسنی": یکی از آرزوهایمان برآورده شد. همین یک جمله کافیست تا حس و حال خودمان را به شما منتقل کنیم. به شرط چاقو بخوانید و لذت ببرید و بوی خاک خیس‌خورده در کوچه‌های قدیم مشهد را استشمام کنید. قلم او را بالاخره در ستاره‌ها روی کاغذ آوردیم و با تمام وجود سر تعظیم پایین می‌آوریم. استاد سعید تشکری عزیز را به جمع گرم ستاره‌ای‌ها دعوت کردیم. این تازه اول کار است. گل‌درشت، دوست‌داشتنی و محبوب. برای ما حضورش روحیه‌بخش و قوت قلب است. او اولین پرده از زندگی خودش را قلمی کرده و برای ما و شما هدیه آورده است. همه آثار ایشان را خوانده‌ایم از بار باران تا همین آخری سبز آبی و هرایی. همگی عالی‌اند. تو را به بوم انقلاب مشهد بخیه و روفو می‌کنند. از خواندنشان حس بروبچه‌های قدیم انقلاب مشهد را می‌گیری. اما جرأت و جسارت او در این کتابش(وسنی) کم‌نظیر است. شما را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم و منتظر نظراتتون هستیم. کانال | @n_setareha
📚 📕چاپ هفتم «سربدار» با طرح جلد جدید کتابی که سال‌های سال توقیف بود! زندگی‌نامه داستانی شهیدی که از سپاه اخراج شد! شهید محمد فرومندی ✍ نویسنده: 🖋طراح جلد: کانال | @n_setareha
📕 منتشر شد مجموعه داستان‌های کرونا بر اساس خاطرات جهادگران مجموعه نویسندگان به دبیری: 📝خاطرات از: مهدی کشاورز، حسین شرفخانلو، بهاره قانع‌نیا، محمود خرقانی، یزدان تولیده ✍️نویسندگان: نصرالله قادری، مهدی زارع، مریم رمضانی، اعظم عظیمی، سودابه حیدری 🖋طراح جلد: 📑صفحه‌آرا: کانال | @n_setareha
نشر ستاره ها
📕 #دور_از_جان منتشر شد مجموعه داستان‌های کرونا بر اساس خاطرات جهادگران مجموعه نویسندگان به دبیری: #
📕 منتشر شد مجموعه داستان‌های کرونا بر اساس خاطرات جهادگران مجموعه نویسندگان به دبیری: 📝خاطرات از: مهدی کشاورز، حسین شرفخانلو، بهاره قانع‌نیا، محمود خرقانی، یزدان تولیده ✍️نویسندگان: نصرالله قادری، مهدی زارع، مریم رمضانی، اعظم عظیمی، سودابه حیدری 🖋طراح جلد: 📑صفحه‌آرا: 🔻درباره کتاب به قلم سعید تشکری: موضع من به عنوان دبیر جشنواره "مثل آوینی به روایت تو" در برابر یک رویداد داستانی ملی از نوع واکنشی چه رفتاری است؟ باید عاشقانه علیه این تنهایی مردم، داستان‌های واقعی نوشت و‌ داستان‌نویسانی را پاس داشت که غمِ مردم را دارند. غم مردم یعنی میان مردم در هر شرایطی بودن است. جزییات و نه کلیات! هنر داستان‌نویسی، نوشتن از این حادثه در کوچه‌ها تا گورستان‌ها، در متن یک حرکت جهادی است. نویسندگان این داستان‌ها به مستند بودن رویدادها به شدت وفادار بوده‌اند. داستان‌هایی که به جشنواره ارسال شد و برگزیدگان خود را هم شناخت. وجودشان نعمت بود که حقیقی نوشتند. اما نویسندگان حرفه‌ای که داستان‌های آنها را را می‌خوانید بر اساس همان مستندات، داستان نوشتند. پس دو‌گروه داستان ِنوشتند. گروه اول کسانی که خود کنار مردم ایستادند. کسی آنها را ندید و به لطف رسانه‌ها هنوز هم ندیده است! آنها داستان عاشقیِ خودشان را نوشتند. مردم و زنان امتی. گروه دوم بعد از اعلام برگزیدگان، نویسندگان حرفه‌ای انتخاب شدند تا برمبنای این روایت‌ها، از حضور شیدایی قهرمانانِ صفِ ایثار، داستان‌های ِ حرفه‌ای بنویسند. اکنون در دید ِشماست. اینجا با امر ِ نوشتن قصه روبه‌روییم. کاری مستند داستانی و نه مستند. پس این دفتر قصه در حوزه داستان کوتاه برآیند نخست ما از جشنواره "مثل_آوینی به روایت تو" است که به همتِ‌ نشر ستاره‌ها برپاشد. امید که در دفترهای بعدی به جهان‌های تازه‌تری که یافته‌ایم به شما ارائه کنیم. ✉️قیمت: ۲۵۰۰۰تومان 👤مسئول بازرگانی: 09213780739 ایدی @setarehashop (تلگرام، بله، ایتا) https://www.instagram.com/p/CSMxAzMrUQv/?utm_medium=copy_link کانال | @n_setareha
📚 📌 با "طرح جلد جدید" به رسید 📕 کتاب "روایت بی‌قراری" روایت زندگی مرضیه بلدیه همسر شهید حسین محرابی ✍ نویسنده: 📑 تحقیق و پژوهش: 🖋 طراح جلد: 🔻برشی از کتاب: (ایده طرح جلد) مهلا که کوچک بود با همان موتور توی زمستان هیئت می‌رفتیم. توی راه، حسین طوری رانندگی می‌کرد که پشت اتوبوس‌ها باشیم، این طور هم باد کمتری می‌خوردیم و هم گرمای اندکی از دود اگزوز نصیبمان می‌شد. اتوبوس سر هر ایستگاه که می‌ایستاد ما هم توقف می‌کردیم تا باز اتوبوس راه ‌بیفتد. بعد از هیئت و کمی موتورسواری، آخر شب که خانه می‌رسیدیم خسته و هلاک بودیم. ما اغلب تا نزدیک ظهر خواب بودیم ولی حسین صبح زود راهی کار می‌شد. کانال | @n_setareha
📚 دریادل با به چاپ سوم رسید 📕 روایت زندگی فاطمه_دهقانی همسر فداکار شهید ابوالفضل رفیعی ✍ نویسنده: 🖋طراح جلد: 🔻برشی از کتاب: (ایده طرح جلد): موقع خداحافظی مجال نبود که تنها باشیم و خداحافظی کنیم. تا سر کوچه بدرقه‌‏اش کردم. وقتی از شلوغی و سروصدای بچه‌‏ها و آبجی‌‏ها و بقیه دور شدیم، دستش را دراز کرد و گفت: «هوای خودت و بچه‌‏ها و خانم‏‌بزرگ رِ داشته باش.» دست که دادم، متوجه شدم انگشتر سر عقدمان توی انگشتش نیست! گفتم: «ابوالفضل انگشتر فیروزه‏‌ت کو؟» جاخورد. خندید و دستش را از دستم کشید بیرون و گفت: «ای وای! بالاخره فهمیدی؟ نمدِنم! توی آموزش گمش کردم. نفهمیدم کجا افتاد. خیلی هم دنبالش گشتم، اما توی بیابونا مَگه پیدا مِِره!» سری تکان دادم و گفتم: «دِگه انگشتر بختمان رِ گم کردی، بختمان هم گم ‏مِشه.» زد زیر خنده و گفت: «ای چه حرفیه؟! خرافاتی نشو فاطمه. برمِگردم مِرِم یکی دگه مِخرِم. فعلاً که بختمان خوش‌وخرم دره جیک‌جیک مُکنه.» کانال | @N_setareha