هدایت شده از خوان هشتم را من روایت می کنم
از اولین صحبت تلفنی با خانواده شهید رفیعی قریب ۸_۹سال می گذرد. شروع مصاحبه با پسر بزرگ شهید بود تا با مادرشان در یک برنامه تلویزیونی دفاع مقدسی شرکت کنند.
حین صحبت ،علی اصغر آقا رفیعی اشاره کردند که دو تا از خاله هایشان هم همسر شهید هستند.سه خواهر که هر سه همسر شهیدند!
گفتم موافقت می کنند جلوی دوربین بیایند ؟
گمانم آن برنامه به جای اینکه با حضور هر یک از همسر و فرزندان شهید اجرا شود، با حضور سه خواهر اجرا شد.
همان جا ایده کتاب به ذهنم آمد و یکماه بعد رو به روی خواهر ارشد نشسته بودم تا زندگی اش را روایت کند.
کمحوصله و بی انگیزه بود. از اینکه دیر به سراغش رفته ایم گله داشت و می گفت همه چیز را فراموش کرده.۳۵سال گذشته و دیگر حافظه اش یاری نمی کند.
ایده سه خواهر در یک خواهر ماند و شد کتاب #دریادل.
ده ها بار کتاب رفت که ناتمام بماند اما حاج علی اصغر رفیعی ، مادرش را راضی کرد تا همکاری کند. خاله هایش را راضی کرد تا کمک کنند همه خاندان دهقانی را پای کار آورد.
اطمینان دارم اگر پیگیری های حاج اصغر آقا نبود ،کتاب دریادل به ثمر نمی رسید. بعد از پرگشودن مادرش به من گفت:« شما را پدرمان فرستاد تا از زحمات مادرمان تشکر کند.»
این مرد بانی ثبت یک تاریخ شد. تاریخ ۳۴ساله ی مفقود بودن پدر و زندگی مادرش.
این مرد بنیانگذار یک تبار است که از نوجوانی روی دوش او بنا نهاده شد و تا پایان دنیا به نام او شناخته خواهد شد.
او گرچه پسر یک شهید بود اما زندگی شهیدانه ی خودش پربرکت تر بود.
کتاب سه خواهر هم ثمره توجه و عشق اوست که به زودی دریادل را تکمیل خواهد کرد.
✍#مریم_قربانزاده
https://eitaa.com/khane_8