- #عروس خانوم کجــــا؟؟! بودی حالا!
برگشت سمتم و بادیدن #خشم نگاهم #رنگش پرید.
فکر نمیکرد همه چی ازهمین #شباول شروع شه!
- بهت گفته بودم #آتیشت میزنم اگه به #خواستگاریم جواب مثبت بدی مگه نه؟ولی الآن با #لباسعروس توخونه منی. این یعنی چی؟
آب دهنش و #قورت داد و #عقبعقب رفت..
- وایستا! تو..تو نمی دونــــی..
پاش گیر کرد به دامن لباسش و #محکم از پشت #خورد زمین. منم با قدم های #بلند رفتم سمتش و بالاتنه لباسش و #وحشیانه تومشتم گرفتم.
جوری #کشیدمش بالا که صدای #پاره شدن پارچه به گوشم خورد.
- نمی خوام چیزی بدونم..جز اینکه #دوستداری از کدوم #نقطه آتیشت بزنم؟
#وحشتزده داشت بهم نگاه می کرد که #انگشتم و رو #پوستش به حرکت درآوردم.
- نظرت چیه اول این پوست سفید و #جزغاله کنیم؟آخه تو سلیقه ام نیست #زنم انقدر #بلوری باشه!
حالا نگاه اونم پر از #خشم و #نفرت شده بود.
- خیلی آشغالی! #تقاص همه این کارات و پس میـــــدی کثافـــــت!مطمئن باش!
- باشه حرفی نیست. اونم به #وقتش.
ولی امشب #نوبت منه!
دستم و بردم عقب و گفتم:
- به #جهنم من خوش اومدی!🔥
https://eitaa.com/joinchat/1422131222C528f8e0905