eitaa logo
🕊️🍃نبــض عشــ﷽ــق🍃🕊️(مذهبی وشیعه )به همراه کلی شعر،عکس ومتن
664 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
548 ویدیو
56 فایل
دوستان عیب کنندم کہ چرا دل بہ تو دادم باید اول بہ تو گفتن کہ چنین خوب چرایے؟ :) ✨ #سعدے جهت انتقال پیشنهادات و انتقادات به مدیر پیام بدین. @Montazerz {به کانال #نبض_عشق💛خوش آمدید}
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊️🍃نبــض عشــ﷽ــق🍃🕊️(مذهبی وشیعه )به همراه کلی شعر،عکس ومتن
✨ #پارت_۵۵ تلفن زنگ خورد... حاج علی تلفن را جواب داد، سلام کرد. چند دقیقه سکوت و صدای حاج علی که
۵۶ _منم الان حاضر میشم و راه میافتم. _اونجا میبینمت... رفاقتی بین آنها نبود، اما دلیل مشترکی داشتند؛ دلیلی که آنها را به یک خانه میکشاند. ارمیا سریع لباس پوشید، کلاه موتور سواری اش را برداشته بود که مسیح جلویش را گرفت: _کجا میری؟ تو حالت خوب نیست با این وضع کجا میری! _دارن میارنش، باید برم اونجا! _چرا باید بری اونجا؟ _باید برم! نمیتونم بهت بگم چرا، چون خودمم نمیدونم چرا! _منم باهات میام. یوسف: منم میام. میخوام این خانواده رو ببینم. ارمیا کلافه شد. _باشه بیایید اما زود آماده بشید، دیرم شده! همه به سمت خانه ی سیاه پوش آیه رفتند. همسایه ها جمع شده بودند... اهالی محل آمده بودند... کوچه پر بود از جمعیت... بوی اسپند بود و ّ همهمه... بوی عزا بود...بویی شبیه به آمدن محرم بود انگار! آیه اشک هایش را ریخته بود، گریه هایش را کرده بود. چشم هایش دو کاسه ی خون بودند؛ کاش میتوانست در این غم خون گریه کند! از صبح چشم به راه بود. پدر را فرستاده بود گل بخرد دسته گل زیبایی از ُگل های یاس برای او که جانش را برای حفظ حریم یاس ها داده بود. دم در آپارتمان نشسته، انتظار همسر کشید. همسرش به خانه می آمد... بعد از دو هفته به خانه می آمد، هم نفس اش می آمد... بیا نفس! بیا هم نفس... بیا جان من! بیا که سرد شده خانه ات. خانه ای که تو گرمای آن هستی! بیا امید روزهای سردم... بیا که پدرانه هایت را خرج دخترکت کنی...بیا که عاشقانه هایت را خرج بانوی قصه ات کنی! ✨ @nabz_eshgh💛
۵۷ رها کنارش بود، تمام ثانیه ها؛ حتی لحظه ای که نماز ظهر میخواند؛ حتی لحظه ای که نهارش را نخورده رها کرد و دم در چشم به راه نشست... تمام لحظه ها خواهرانه خرج آیه اش میکرد. َ مردی، کمی آن طرف تر میان دوستانش، خیره به زنی که گاه میافتد روی زانو و گاه با کمک برمیخیزد و گاه کمر خم میکند، چقدر حسرت دارد این زندگی و این عشق؛ اگر روزی بمیرد، کسی برای او اینگونه روی زانو افتان و خیزان میشود؟ اصلا کسی برایش اشک میریزد؟ فاتحه میخواند؟ شب های جمعه کسی به دیدارش می آید؟ چقدر سخت است بدانی جواب تمام سوال هایت یک "نه" به بزرگی تمام دنیاست. َ کمی آن سوتر، مرد جوانی به همسرش نگاه می کرد که تمام دنیا همسرش میدانند و داشته هایش میگفتند "خون بس زن نیست، اسیر است؛ خدمتکار است!" که حق زندگی را از همسرش میگرفتند، که رویایی داشت در مقابل رهایش! رهایی که چه زیبا همدلی میکرد برای دوستش. لحظه ای از گوشه ذهنش گذشت "کاش لحظه ای که برادر خاک کردم، تو کنارم بودی!" چقدر حسرت داشت یاد نبود مرهمی روی قلب زخم خورده اش. صدرا نگاهی به ارمیا کرد. نگاه خیره اش به آیه حس بدی در دلش انداخت، اگر جای آن شهید بود و کسی به همسرش... افکارش را برید، پس راند به گوشه ای دور از ذهنش. جنس نگاه ارمیا ناپاک نبود... عاشقانه نبود... حسرت در نگاهش موج میزد، این نگاه را به حاج علی هم داشت؛ چیزی در این مرد عجیب بود. آرام به کنارش رفت: _تو چرا اینجایی؟ _خودمم نمیدونم. _دلم برای زنش میسوزه! _دلم برای خودش میسوزه که اینهمه داشته و قدرشو ندونسته. _از کجا میدونی که قدرشو ندونسته؟ ✨ @nabz_eshgh💛
. همسر شهید بابائے مے گوید: تولد من اول خرداد است.آخرین هدیہ تولد عباس براے من خیلی خنده دار و ابتکارے بود در آن روز سلما،حسین و محمد خیلے خوشحال بودند.کیک تولدے گرفته بودند. پیش‌خودم مےگفتم:آفتاب از کدوم طرف درآمده پنج نفره جشن گرفتیم.کیک تولد این گونہ بود: عباس دور تا دور یک سیب به اندازه سن من چوب کبریت گذاشتہ بود و آن سیب مثل جوجه تیغے شده بود. عباس کبریت هارا روشن کردو گفت حالا فوت کن براے من خیلے عجیب و جذاب بود کہ عباس چنین ابتکارے بہ خرج داده است . . ✨ @nabz_eshgh💛
شهید نظامی میره تلفن بزنه چشمش به نامحرم میوفته..! سه روز گریه میکـنه.. میگـه..: + خـدآ من نفهمـیدم چشـمم به ناموس مردم افتاده..، ✨ :) @nabz_eshgh💛
ما انسانها روی کره زمین زندگی نمی کنیم بلکه سرزمین واقعی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم♥️ آرزو میکنم در این عصر زیبا نسیم محبت زلف خاطرتان را بیاراید تپش عشق♥️ حیات را در وجودتان گل افشانی کند شور زندگی در جانتان متلاطم گردد برای عصرتون زيباترين حس ها رو خواهانم حس قشنگ آرامش حس وجود خدا در قلبتون حس لطافت گلها حس باران تو فصل گرما و ✨ بخیر @nabz_eshgh💛
•|خُدا گاهے نشون میده به ما ڪه +ببین هیچ ڪس دوستت نداره... اما یواشڪی میاد تو گوشِت میگه: + جز من!.. :) @nabz_eshgh 💛