💓نبض عشق💓
✨🎈✨🎈✨
❣یا زینبــــــــــ جان❣
خوف محشر
از ڪسی باشد ڪه
او بی صاحبــــ استــــ
صاحبــــ ما
در قیامتــــ
عمه جانم زینبــــ استــــ
#ولادت_حضرت_زینبــ_ٰ_س_مبارڪ💞
💓نبض عشق💓
💐☘💐☘💐
خوب است که از زینب کبری بنویسم
از حضرت صدیقه صغری بنویسم
تا نقش ببندد به دلم نام عقیله
از آمدن دختر زهرا بنویسم
از حال و هوای قدم تازه رسیده
از پشت در و جمع گداها بنویسم
با کسب اجازه بنویسم خود زهرا
یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم
وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او
شاید بشود ام ابیها بنویسم
تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن
از روشنی چشم دو دنیا بنویسم
من منتظرم حضرت جبریل بیاید
یک اسم پر از عطر و مُسما بنویسم
جبریل کنار پر قنداقه رسیده
باید ملکی محو تماشا بنویسم
حالا که رسیده به علی مژده مولود
بگذار که من زینت بابا بنویسم
بانو به خدا زیر قدمهای تو جنت
دستان تو را عرش مُعلی بنویسم
وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند
بد نیست که یک چند تمنا بنویسم
هر چند که دیری ست تمنای من این است
از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم
سیدحجت بحرالعلومی
💓 @nabzeshgh
✨﷽✨
✅«خاطره ازدواج»
✍حاج آقا قرائتی: مىخواستم ازدواج كنم، ولى #پدرم مىگفت: هر موقع در تحصيل به مدارج بالاترى رسيدى و مقدمات و #سطح حوزه را گذراندى و به درس خارج فقه و اصول رفتى، ازدواج كن. ديدم به هيچ #صورت قانع نمىشود، اثاثيه را از قم برداشتم و به كاشان نزد پدرم آمدم. او گفت: چرا آمدى؟ گفتم: #درس نمىخوانم! چون شما حاضر نمىشوى من ازدواج كنم.
خلاصه هر چه به #خيال خويش مرا نصيحت كرد اثر نگذاشت. حتّى به بعضى آقايان سفارش كرد كه مرا براى درس خواندن #نصيحت كنند، من هم بعضى را واسطه كردم كه او را براى #موافقت با ازدواج من نصيحت كنند! تا اينكه يك روز به پدرم گفتم: يا بگو كه من مثل #حضرت يوسف هستم و دچار گناه نمىشوم، يا بگو گناه كنم يا بگو ازدواج كنم. به هر حال سرانجام موفّق شدم و نظر #موافق پدرم را كسب كردم...
💓 @nabzeshgh
.:
#عشـــــــق
از همـانجايـى شــروع شــد ڪه
حالمان به هيچ چيز خـوش نشد
الا... «دوســــت داشـتنش» !
💓 @nabzeshgh
تک تک ثانیه هایی که تو را کم دارم
ساعتم درد،
دلم درد،
جهانم درد است . . .
💓 @nabzeshgh
#متاهلانه
💕 وقتی همسرت صدات میزنه،
با عشق جوابش رو بده
مثلا به جای اینکه بگی: هان یا بله!
بگو جان دلم، بله عزیزم💖
مطمئن باش، کارت بدون پاسخ نمیمونه احترام بذاری عشق دریافت میکنی
💓 @nabzeshgh